ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خبر داد:
افزایش شاخصهای امید به آینده در دولت مردمی
دکتر محمدمهدی اسماعیلی عصر دیروز در آیین افتتاحیه دومین گردهمایی تحقیق در افکار عمومی ایران که در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد با تبریک فرارسیدن ایامالله فجر انقلاب اسلامی و تسلیت شهادت امام هادی(ع)، به جایگاه افکارعمومی و نگاه مهم دولت سیزدهم در حوزه سیاستگذاریها و همچنین رشد آن نسبت به سالهای گذشته اشاره کرد و افزود: در کنار تمام متغیرها در موضوعات مورد ارزیابی در کشور، امروز توجه به موضوع افکار عمومی جنبه مضاعفی پیدا کرده است؛ چراکه معتقدیم هیچ دورهای از حکمرانی بدون حضور افکار عمومی و مردم قادر به تعریف خود نخواهد بود. به گزارش مرکز روابط عمومی و اطلاعرسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، عضو کابینه دولت سیزدهم در ادامه به روند شکلگیری و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران اشاره کرد و اظهار داشت: نقش بیبدیل حضور و همراهی آحاد مردم در شکلگیری انقلاب اسلامی و تأثیرگذاری افکار عمومی در این مهم و همچنین ادامه آن در نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی بر هیچ فردی پوشیده نیست. اسماعیلی در ادامه به توجه و اهتمام رهبر معظم انقلاب اسلامی به حضور و همراهی مردم در تصمیمگیریهای مختلف کشور اشاره کرد و گفت: کسانی که با نظام تصمیمگیری معظمله آشنا هستند میدانند که ایشان همواره اهمیت ویژه و خاصی برای افکار عمومی و حضور و همراهی آحاد مردم در تصمیمسازیها قائل هستند. عضو کابینه دولت سیزدهم در ادامه سخنان خود با تأکید بر اهتمام دولت سیزدهم بر اقناع افکار عمومی، گفت: مصمم هستیم تا مردم را در حوزههای مختلف اقناع کنیم.
رشد شاخصهای امید به آینده
رئیس شورای فرهنگ عمومی همچنین با اشاره به اینکه این شورا پایه اصلی فهم مطالبات و متغیرهاست، گفت: عزم خود را جزم کردهایم تا گامهای بلندی برای انجام کارها و فعالیتهای بزرگ برای اعتلای هرچه بیشتر نظام حکمرانی کشور برداریم، از این رو امروز فضای عمومی کشور از لحاظ اجرایی و پشتیبانی دانشگاهی و علمی مهیا شده است.
به گفته اسماعیلی خوشبختانه امروز شاخصهای امید به آینده بشدت افزایش یافته و از اعداد ناامیدکننده قبلی عبور کرده و مصمم به نهادینه کردن امید آفرینی در جامعه هستیم.
ائتلافی از جنس نظریهپردازی افکار عمومی
همچنین دکتر مصباحالهدی باقری عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق نیز در این همایش گفت: سیاست گردهمایی افکار عمومی از سال پیش با حضور دستاندرکاران این حوزه آغاز شد و تا به الان ادامه دارد. یکی از ویژگیهای مهم این گردهمایی این است که یک ائتلاف بین نهادهای مربوطه چون مرکز رشد امام صادق، ایسپا، مؤسسه مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران و... ایجاد شده است تا در سیر و روند پژوهشی مناسبی ایدههای مطلوب در رابطه با مسأله افکار عمومی در کشور طرح شود. وی افزود: این ائتلاف این ویژگی را دارا بوده تا مباحث مطرح شده را از بعد نظر خارج کند و به ساحت عمل و عینیت بکشاند، که در این راستا دارای یک تجربه منحصر به فرد است. پیگیری مسائل نظری در کنار اجرائیات آن از اهداف اصلی این گردهمایی و ائتلاف است که در اینبارهکارهای مهم و طرحهای اساسی در حال اجرا هستند. باقری گفت: طبق فرمایشات مقام معظم رهبری در چند سال اخیر، سیاستها و الگوهای تبعیت شده در موضوع افکار عمومی ضعفهایی داشته که با التفات به تذکرات ایشان باید با پیگیری مدلهای جدید، به مطلوب مورد نظر خود برسیم.
رشد شاخصهای امید به آینده
رئیس شورای فرهنگ عمومی همچنین با اشاره به اینکه این شورا پایه اصلی فهم مطالبات و متغیرهاست، گفت: عزم خود را جزم کردهایم تا گامهای بلندی برای انجام کارها و فعالیتهای بزرگ برای اعتلای هرچه بیشتر نظام حکمرانی کشور برداریم، از این رو امروز فضای عمومی کشور از لحاظ اجرایی و پشتیبانی دانشگاهی و علمی مهیا شده است.
به گفته اسماعیلی خوشبختانه امروز شاخصهای امید به آینده بشدت افزایش یافته و از اعداد ناامیدکننده قبلی عبور کرده و مصمم به نهادینه کردن امید آفرینی در جامعه هستیم.
ائتلافی از جنس نظریهپردازی افکار عمومی
همچنین دکتر مصباحالهدی باقری عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق نیز در این همایش گفت: سیاست گردهمایی افکار عمومی از سال پیش با حضور دستاندرکاران این حوزه آغاز شد و تا به الان ادامه دارد. یکی از ویژگیهای مهم این گردهمایی این است که یک ائتلاف بین نهادهای مربوطه چون مرکز رشد امام صادق، ایسپا، مؤسسه مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران و... ایجاد شده است تا در سیر و روند پژوهشی مناسبی ایدههای مطلوب در رابطه با مسأله افکار عمومی در کشور طرح شود. وی افزود: این ائتلاف این ویژگی را دارا بوده تا مباحث مطرح شده را از بعد نظر خارج کند و به ساحت عمل و عینیت بکشاند، که در این راستا دارای یک تجربه منحصر به فرد است. پیگیری مسائل نظری در کنار اجرائیات آن از اهداف اصلی این گردهمایی و ائتلاف است که در اینبارهکارهای مهم و طرحهای اساسی در حال اجرا هستند. باقری گفت: طبق فرمایشات مقام معظم رهبری در چند سال اخیر، سیاستها و الگوهای تبعیت شده در موضوع افکار عمومی ضعفهایی داشته که با التفات به تذکرات ایشان باید با پیگیری مدلهای جدید، به مطلوب مورد نظر خود برسیم.
گفت وگو با امین رضایی کارگردان نمایش «آنتیگونه آخرین سامورایی»
تئاتر، جغرافیا و زیست انسانی
17 الی 20
وزارت خارجه امریکا ادعا کرد چند معافیت تحریمی مربوط به فعالیتهای هستهای ایران با هدف تسهیل روند مذاکرات امضا شده است
نمایش رفع تحریم
امیر عبداللهیان: حسن نیت در عمل از نظر ما این است که روی زمین اتفاق ملموسی رخ دهد ،آنچه روی کاغذ رخ میدهد خوب است اما کافی نیست
گروه سیاسی/ در آستانه ازسرگیری مذاکرات ایران و کشورهای 1+4 در وین، انتشار دو خبر پیرامون موضعگیری امریکا نسبت به مذاکرات در صدر اخبار قرار گرفت و با تفسیر و تحلیلهای متفاوتی روبهرو شد؛ از یک سو امریکا در یک اقدام حداقلی چند معافیت تحریمی مربوط به فعالیتهای هستهای ایران را امضا کرد و از سوی دیگر «رابرت مالی»، نماینده این کشور در امور ایران به صراحت اعلام کرد: «نمیتوانیم رویکرد دولت بعدی امریکا را درباره ایران تضمین کنیم.»
معافیت تحریمی؛ چقدر مهم؟
معافیت تحریمی که وزارت خارجه امریکا ادعا کرده با هدف تسهیل روند مذاکرات وین صورت گرفته است، به مجوز تبدیل آب سنگین رآکتور اراک، تأمین اورانیوم غنی شده برای رآکتور تحقیقاتی تهران و انتقال پسماند سوخت به خارج از ایران مربوط است و بر مبنای آن شرکتهای روسی، چینی و اروپایی اجازه خواهند داشت برای همکاری با پروژههای هستهای ایران در نیروگاه اتمی بوشهر، آب سنگین اراک و رآکتور هستهای تهران فعالیت کنند. همکاریای که پیشتر به واسطه برجام امکان عمل یافته بود اما در پی خروج یکجانبه امریکا از برجام در سالهای 2019 و 2020 لغو شد. تنها دقایقی بعد از اعلام همین خبر بود که «ند پرایس»، سخنگوی وزارت خارجه امریکا، در توئیتی نوشت: «تا تهران به تعهدات هستهای خود در چهارچوب توافق برجام برنگردد، تحریمهای ایران را لغو نکرده و نخواهیم کرد.» او در ادامه طرح مواضع ادعایی خود هدف از این کار را باز کردن راه کشورهای ثالث برای شرکت در پروژههای ایمنسازی و جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهای ایران دانست. فارغ از ابعاد و پیامدهای اجرایی اقدام اخیر امریکا در معافیت تحریمی صادر شده، موضعگیری سخنگوی وزارت خارجه امریکا وجه آشکاری دارد که در تداوم بخشیدن به سیاست کجدار ومریز واشنگتن برای گرفتن دست بالا در مذاکرات نمایان شده است. امریکا که ناکامیاش در پیگیری سناریوی فشار علیه ایران، راهکاری همچون بازگشت به برجام را پیش پایش قرار داده است، حالا همزمان با ورود گفتوگوهای وین به مراحل حساس و تعیینکننده، رفع تحریمها را به بازگشت ایران به تعهدات برجامیاش گره میزند. تحریمهایی که اساساً با اقدام خودخواسته امریکا آن هم در شرایطی که ایران تعهدات هستهای خود را تمام و کمال اجرا میکرد، به اجرا درآمد و سپس با بهانههای دیگری هم بر شمار آن افزوده شد. حالا در شرایطی که ایران با یک برنامه مدون، شرط ازسرگیری تعهدات برجامیاش را رفع مؤثر همه تحریمها اعلام کرده، این امریکاست که دست پیش میگیرد تا برعهدشکنیهای خود خطی از فراموشی نقش زند.
هرچند که در این میان برخی از جریانها و رسانههای داخلی میکوشند همانند سالهای ابتدای برجام، اقدام اخیر واشنگتن را پیشدستی این کشور برای نشان دادن حسن نیت خود با ارائه یک امتیاز ویژه به ایران ارزیابی کنند اما تنها نگاهی کوتاه به آنچه امریکا حتی در همان زمان اجرایی شدن برجام در دولت «باراک اوباما»، رئیس جمهور پیشین این کشور صورت داد، به خوبی معلوم میکند که معافیت تحریمی اخیر و اقداماتی از این دست، چیزی بیش از یک خوشباوری موهوم به عملکرد دولتمردان امریکایی نیست. چه آنکه بعد از گذشت یک سال از دستیابی به برجام، بانکهای اروپایی تمایلی برای مبادله با ایران به دلیل ترس از قوانین سازمانهای اجرایی امریکا و محدودیتهایی که این کشور برای معامله با ایران گذاشته بود، نداشتند. امری که به این معنا بود دولت «اوباما» هیچ اقدام عملی جدی برای تسهیل دسترسی بهتر ایران به سیستم مالی جهانی از خود نشان نداده است. پیدا بود که این وضعیت در دوره «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور بعدی امریکا که تمایل خود به خروج از این توافق را عملی کرد و آن را با تحریمهای فزایندهای تکمیل کرد، پیچیدهتر شود. طبیعی است که ایران با درنظر گرفتن چنین پیشینهای، اینک که «بایدن» تصمیم به بازگشت به برجام گرفته است، خواهان رفع تحریمها و امکانسنجی اثرگذاری آنها بر منافع ملی کشورمان در یک فرایند راستی آزمایی باشد و صرفاً به یک امضای روی کاغذ اکتفا نکند.
واکنش دستگاه سیاست خارجی
اینچنین بود که خبر رفع معافیتهای تحریمی امریکا چندان با اقبالی از سوی مقامهای دیپلماتیک کشورمان روبهرو نشد. حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه در واکنش به این خبر با بیان اینکه ما به طرف امریکایی که از طریق واسطههایی این روزها پیامهایی را منتقل میکند به صراحت گفتیم باید حسن نیت خودشان را در عمل نشان بدهند، اعلام کرد: «حسن نیت در عمل از نظر ما این است که روی زمین اتفاق ملموسی رخ دهد و رفع بخشی از تحریمها به معنای عینی و واقعی میتواند ترجمان حسن نیت امریکاییها باشد که از آن صحبت میکنند، آنچه روی کاغذ رخ میدهد خوب است اما کافی نیست.» علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی نیز در توئیتی این چنین واکنش نشان داد: «حق قانونی ایران برای ادامه تحقیق و توسعه و حفظ توانمندیها و دستاوردهای صلحآمیز هستهای در کنار تأمین امنیت آن در برابر شرارتهای حمایت شده با هیچ توافقی قابل محدود شدن نیست.»
همچنین شمخانی در توئیت دیگری نوشت: انتفاع اقتصادی واقعی، مؤثر و قابل راستیآزمایی ایران، شرط لازم برای شکلگیری توافق است. او افزود: نمایش رفع تحریم، اقدامی سازنده تلقی نمیشود.
تضمین، شرط اصلی توافق
مواضع بحثبرانگیز امریکاییها پیرامون برجام امری نیست که بتوان، چالشهای فراروی آن را به صرف اراده این کشور در رفع تحریمها منحصر کرد. این موضعگیری صریح «رابرت مالی» در گفتوگو با شبکه «اماس انبیسی» که «دولت کنونی نمیتواند تضمین کند که دولت بعدی امریکا از توافق خارج نخواهد شد»، به یکی دیگر از مهمترین گرههای جاری در مذاکرات وین یعنی موضوع «تضمین» اشاره دارد. مقامهای امریکایی تاکنون با اعلام اینکه دولت «جو بایدن» مسئولیتی در قبال تصمیم احتمالی دولت بعدی با برجام نخواهد داشت، عملاً میکوشد از زیر بار موانع کارشکنانهای که در داخل با آن دست و پنجه نرم میکند، شانه خالی کند. خاصه نمایندگان جمهوریخواه که از همین حالا به طرق مختلف با بهرهگیری از اقداماتی همچون ارائه طرحهای متعدد، نگارش نامه و موضعگیریهای شفاهی علیه ایران آمادگی خود را برای متلاشی کردن هرگونه توافق احتمالی ابراز کردهاند. اقداماتی که در بطن خود به این معناست چنانچه بار دیگر یک رئیسجمهور از حزب جمهوریخواه به قدرت برسد، برجام دوام چندانی نخواهد داشت. نامه روز گذشته شماری از قانونگذاران مجلس نمایندگان امریکا به «بایدن» و ابراز نگرانی از پیشرفتهای موشکی ایران و درخواست مقابله واشنگتن با آن در همین چهارچوب معنادار میشود.
در چنین فضایی است که وزیر امور خارجه کشورمان روز گذشته در جدیدترین موضعگیری خود پیرامون مذاکرات وین گفت: «یکی از موضوعات اساسی ما برای لغو تحریمها، گرفتن تضمینها است. درباره تضمین در حوزههای اقتصادی و سیاسی، اعلام کردیم که در بخشهایی از آن موافقتهایی صورت گرفته است.» او در توضیح بیشتر افزود: «آنچه هیأت مذاکرهکننده ایران درباره تضمین دنبال میکند، در همه سطوح سیاسی، حقوقی و اقتصادی است که در بخشهایی از آن توافقاتی حاصل شده اما هنوز هیأت مذاکرهکننده ایران با جدیت اخذ تضمین ملموس از طرفهای غربی و پایبندی به تعهداتی را که بر مبنای توافق وین حاصل میشود دنبال میکند.»
مرحله نهایی
مذاکرات وین با بازگشت هیأتها از پایتختها بهزودی از سرگرفته خواهد شد. در همین چهارچوب، «رافائل گروسی»، مدیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی در گفتوگو با شبکه سعودی «العربیه» درباره مذاکرات وی و احتمال احیای برجام گفت: «بدون پایبندی ایران و همکاری تمام طرفها توافقی انجام نخواهد شد.» او تأکید کرد: «هرچقدر طرفهای توافق باهم گفتوگو کنند، اختلافات کاهش یافته و دیدگاهها به هم نزدیکتر میشود.» گروسی افزود: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی تلاشهای خود را افزایش داده تا از رسیدن به توافق و تضمین اجرا و پایبندی به آن حمایت کند، علیرغم چالشها اکنون مذاکرات در مسیر درستی درحال پیشرفت است.» مدیر آژانس انرژی اتمی خاطرنشان کرد: «رسیدن به توافق طی چند روز آتی مسأله پیچیدهای است اما غیرممکن نیست و در چند روز آینده مشخص خواهد شد که تلاشهای کنونی به کجا میرسد.» از سوی دیگر میخائیل اولیانوف نماینده روسیه در سازمانهای بینالمللی در وین هم تصمیم امریکا برای بازگردانی معافیتهای هستهای را اقدامی در مسیر درست خواند و گفت: «این کار به احیای برجام و بازگشت دوجانبه امریکا و ایران به پایبندی به توافق هستهای ۲۰۱۵ سرعت میبخشد.» اولیانوف افزود: «همچنین میتوان این اقدام را نشانگر این دانست که مذاکرات وین وارد مرحله نهایی شده است.»
معافیت تحریمی؛ چقدر مهم؟
معافیت تحریمی که وزارت خارجه امریکا ادعا کرده با هدف تسهیل روند مذاکرات وین صورت گرفته است، به مجوز تبدیل آب سنگین رآکتور اراک، تأمین اورانیوم غنی شده برای رآکتور تحقیقاتی تهران و انتقال پسماند سوخت به خارج از ایران مربوط است و بر مبنای آن شرکتهای روسی، چینی و اروپایی اجازه خواهند داشت برای همکاری با پروژههای هستهای ایران در نیروگاه اتمی بوشهر، آب سنگین اراک و رآکتور هستهای تهران فعالیت کنند. همکاریای که پیشتر به واسطه برجام امکان عمل یافته بود اما در پی خروج یکجانبه امریکا از برجام در سالهای 2019 و 2020 لغو شد. تنها دقایقی بعد از اعلام همین خبر بود که «ند پرایس»، سخنگوی وزارت خارجه امریکا، در توئیتی نوشت: «تا تهران به تعهدات هستهای خود در چهارچوب توافق برجام برنگردد، تحریمهای ایران را لغو نکرده و نخواهیم کرد.» او در ادامه طرح مواضع ادعایی خود هدف از این کار را باز کردن راه کشورهای ثالث برای شرکت در پروژههای ایمنسازی و جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهای ایران دانست. فارغ از ابعاد و پیامدهای اجرایی اقدام اخیر امریکا در معافیت تحریمی صادر شده، موضعگیری سخنگوی وزارت خارجه امریکا وجه آشکاری دارد که در تداوم بخشیدن به سیاست کجدار ومریز واشنگتن برای گرفتن دست بالا در مذاکرات نمایان شده است. امریکا که ناکامیاش در پیگیری سناریوی فشار علیه ایران، راهکاری همچون بازگشت به برجام را پیش پایش قرار داده است، حالا همزمان با ورود گفتوگوهای وین به مراحل حساس و تعیینکننده، رفع تحریمها را به بازگشت ایران به تعهدات برجامیاش گره میزند. تحریمهایی که اساساً با اقدام خودخواسته امریکا آن هم در شرایطی که ایران تعهدات هستهای خود را تمام و کمال اجرا میکرد، به اجرا درآمد و سپس با بهانههای دیگری هم بر شمار آن افزوده شد. حالا در شرایطی که ایران با یک برنامه مدون، شرط ازسرگیری تعهدات برجامیاش را رفع مؤثر همه تحریمها اعلام کرده، این امریکاست که دست پیش میگیرد تا برعهدشکنیهای خود خطی از فراموشی نقش زند.
هرچند که در این میان برخی از جریانها و رسانههای داخلی میکوشند همانند سالهای ابتدای برجام، اقدام اخیر واشنگتن را پیشدستی این کشور برای نشان دادن حسن نیت خود با ارائه یک امتیاز ویژه به ایران ارزیابی کنند اما تنها نگاهی کوتاه به آنچه امریکا حتی در همان زمان اجرایی شدن برجام در دولت «باراک اوباما»، رئیس جمهور پیشین این کشور صورت داد، به خوبی معلوم میکند که معافیت تحریمی اخیر و اقداماتی از این دست، چیزی بیش از یک خوشباوری موهوم به عملکرد دولتمردان امریکایی نیست. چه آنکه بعد از گذشت یک سال از دستیابی به برجام، بانکهای اروپایی تمایلی برای مبادله با ایران به دلیل ترس از قوانین سازمانهای اجرایی امریکا و محدودیتهایی که این کشور برای معامله با ایران گذاشته بود، نداشتند. امری که به این معنا بود دولت «اوباما» هیچ اقدام عملی جدی برای تسهیل دسترسی بهتر ایران به سیستم مالی جهانی از خود نشان نداده است. پیدا بود که این وضعیت در دوره «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور بعدی امریکا که تمایل خود به خروج از این توافق را عملی کرد و آن را با تحریمهای فزایندهای تکمیل کرد، پیچیدهتر شود. طبیعی است که ایران با درنظر گرفتن چنین پیشینهای، اینک که «بایدن» تصمیم به بازگشت به برجام گرفته است، خواهان رفع تحریمها و امکانسنجی اثرگذاری آنها بر منافع ملی کشورمان در یک فرایند راستی آزمایی باشد و صرفاً به یک امضای روی کاغذ اکتفا نکند.
واکنش دستگاه سیاست خارجی
اینچنین بود که خبر رفع معافیتهای تحریمی امریکا چندان با اقبالی از سوی مقامهای دیپلماتیک کشورمان روبهرو نشد. حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه در واکنش به این خبر با بیان اینکه ما به طرف امریکایی که از طریق واسطههایی این روزها پیامهایی را منتقل میکند به صراحت گفتیم باید حسن نیت خودشان را در عمل نشان بدهند، اعلام کرد: «حسن نیت در عمل از نظر ما این است که روی زمین اتفاق ملموسی رخ دهد و رفع بخشی از تحریمها به معنای عینی و واقعی میتواند ترجمان حسن نیت امریکاییها باشد که از آن صحبت میکنند، آنچه روی کاغذ رخ میدهد خوب است اما کافی نیست.» علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی نیز در توئیتی این چنین واکنش نشان داد: «حق قانونی ایران برای ادامه تحقیق و توسعه و حفظ توانمندیها و دستاوردهای صلحآمیز هستهای در کنار تأمین امنیت آن در برابر شرارتهای حمایت شده با هیچ توافقی قابل محدود شدن نیست.»
همچنین شمخانی در توئیت دیگری نوشت: انتفاع اقتصادی واقعی، مؤثر و قابل راستیآزمایی ایران، شرط لازم برای شکلگیری توافق است. او افزود: نمایش رفع تحریم، اقدامی سازنده تلقی نمیشود.
تضمین، شرط اصلی توافق
مواضع بحثبرانگیز امریکاییها پیرامون برجام امری نیست که بتوان، چالشهای فراروی آن را به صرف اراده این کشور در رفع تحریمها منحصر کرد. این موضعگیری صریح «رابرت مالی» در گفتوگو با شبکه «اماس انبیسی» که «دولت کنونی نمیتواند تضمین کند که دولت بعدی امریکا از توافق خارج نخواهد شد»، به یکی دیگر از مهمترین گرههای جاری در مذاکرات وین یعنی موضوع «تضمین» اشاره دارد. مقامهای امریکایی تاکنون با اعلام اینکه دولت «جو بایدن» مسئولیتی در قبال تصمیم احتمالی دولت بعدی با برجام نخواهد داشت، عملاً میکوشد از زیر بار موانع کارشکنانهای که در داخل با آن دست و پنجه نرم میکند، شانه خالی کند. خاصه نمایندگان جمهوریخواه که از همین حالا به طرق مختلف با بهرهگیری از اقداماتی همچون ارائه طرحهای متعدد، نگارش نامه و موضعگیریهای شفاهی علیه ایران آمادگی خود را برای متلاشی کردن هرگونه توافق احتمالی ابراز کردهاند. اقداماتی که در بطن خود به این معناست چنانچه بار دیگر یک رئیسجمهور از حزب جمهوریخواه به قدرت برسد، برجام دوام چندانی نخواهد داشت. نامه روز گذشته شماری از قانونگذاران مجلس نمایندگان امریکا به «بایدن» و ابراز نگرانی از پیشرفتهای موشکی ایران و درخواست مقابله واشنگتن با آن در همین چهارچوب معنادار میشود.
در چنین فضایی است که وزیر امور خارجه کشورمان روز گذشته در جدیدترین موضعگیری خود پیرامون مذاکرات وین گفت: «یکی از موضوعات اساسی ما برای لغو تحریمها، گرفتن تضمینها است. درباره تضمین در حوزههای اقتصادی و سیاسی، اعلام کردیم که در بخشهایی از آن موافقتهایی صورت گرفته است.» او در توضیح بیشتر افزود: «آنچه هیأت مذاکرهکننده ایران درباره تضمین دنبال میکند، در همه سطوح سیاسی، حقوقی و اقتصادی است که در بخشهایی از آن توافقاتی حاصل شده اما هنوز هیأت مذاکرهکننده ایران با جدیت اخذ تضمین ملموس از طرفهای غربی و پایبندی به تعهداتی را که بر مبنای توافق وین حاصل میشود دنبال میکند.»
مرحله نهایی
مذاکرات وین با بازگشت هیأتها از پایتختها بهزودی از سرگرفته خواهد شد. در همین چهارچوب، «رافائل گروسی»، مدیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی در گفتوگو با شبکه سعودی «العربیه» درباره مذاکرات وی و احتمال احیای برجام گفت: «بدون پایبندی ایران و همکاری تمام طرفها توافقی انجام نخواهد شد.» او تأکید کرد: «هرچقدر طرفهای توافق باهم گفتوگو کنند، اختلافات کاهش یافته و دیدگاهها به هم نزدیکتر میشود.» گروسی افزود: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی تلاشهای خود را افزایش داده تا از رسیدن به توافق و تضمین اجرا و پایبندی به آن حمایت کند، علیرغم چالشها اکنون مذاکرات در مسیر درستی درحال پیشرفت است.» مدیر آژانس انرژی اتمی خاطرنشان کرد: «رسیدن به توافق طی چند روز آتی مسأله پیچیدهای است اما غیرممکن نیست و در چند روز آینده مشخص خواهد شد که تلاشهای کنونی به کجا میرسد.» از سوی دیگر میخائیل اولیانوف نماینده روسیه در سازمانهای بینالمللی در وین هم تصمیم امریکا برای بازگردانی معافیتهای هستهای را اقدامی در مسیر درست خواند و گفت: «این کار به احیای برجام و بازگشت دوجانبه امریکا و ایران به پایبندی به توافق هستهای ۲۰۱۵ سرعت میبخشد.» اولیانوف افزود: «همچنین میتوان این اقدام را نشانگر این دانست که مذاکرات وین وارد مرحله نهایی شده است.»
گفتوگوی جواد طوسی با هادی حجازیفر درباره ویژگیهای اولین فیلمش
دوست دارم «موقعیت مهدی» یادآور «دیدهبان» باشد
نرگس عاشوری
خبرنگار
بازیگر ناآشنای «ایستاده در غبار» طی این سالها به بازیگری قابل اعتماد و آشنا تبدیل شده است و حضورش در هر اثر سینمایی در کانون توجه قرار میگیرد. هادی حجازیفر امسال در قامت کارگردان و با ساخت فیلم «موقعیت مهدی» کنجکاویها را به خود معطوف کرد. او در یکی دو سال اخیر مشغول ساخت سریال «عاشورا» بود. یک مینیسریال 7 قسمتی که به همرزمان مهدی باکری در لشکر 31 عاشورا میپردازد و داستانهای آن را دنبال میکند. «موقعیت مهدی» اما بر شهید مهدی باکری تمرکز دارد. آن طور که حجازیفر تأکید میکند، از ابتدا رویکرد برای ساخت فیلم متفاوت از سریال بوده و در واقع فیلم با کنار هم قرار دادن بخشهایی از سریال ساخته نشده است. او معتقد است این کار توهین به مخاطب است. «موقعیت مهدی» در 6 پرده روایت میشود. فیلم با خواستگاری مهدی باکری از همسرش آغازو با تنهایی تلخ و دامنهدار همسرش تمام میشود. «موقعیت مهدی» یک قهرمان دیگر هم دارد: حمید باکری. تا جایی که فیلم میتوانست «موقعیت حمید» هم باشد؛ همان رمزی که بعد از شهادت حمید باکری در این لشکر باب شد و تعبیری برای شهادت فرماندهان این لشکر بود. به دعوت روزنامه ایران، جواد طوسی درباره این تجربه هادی حجازیفر با او گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید:
جواد طوسی: اولین فیلم بلند شما نسبت و ارتباط تنگاتنگی با یکی از مهمترین ژانرهای سینمایی بعد از انقلاب دارد؛ ژانر جنگ که علی رغم تمام اوج و فرودهایش، موقعیت انکارناپذیر تشخص یافته خودش را پیدا کرده است. چه در مراحل تکوینی اولیه که با فیلمسازانی مثل ابراهیم حاتمیکیا و رسول ملاقلیپور و احمدرضا درویش شروع شد و رفته رفته به هویتمندی تثبیت شده تبدیل شد و چه در دورانی که بر حسب شرایط و دوران بعد از جنگ با وضعیت آمیخته به فترت مواجه هستیم. به نظر میرسد تمایل شما به این نوع سینمایی که در قالب مستند داستانی موقعیت پرتره را درست تعریف میکند، علاوه بر ادای دین به این گونه سینمایی بهزعم بنده نگاه کنایهآمیزی به شرایط دگرگون شده دارد و انگار از طریق آدمهایی که جایگاه تاریخی خودشان را به درستی پیدا کردند تذکر تاریخی میدهد. گویا آنها حلقه مفقوده این دوران هستند.
هادی حجازیفر: پیشنهاد اولیه تلویزیون بازی در نقش شهید مهدی باکری در سریال «عاشورا» بود. گفتم این یک مورد را برای کسی بازی نمیکنم مگر اینکه خودم کارگردانی کنم. هم میشناسمش و هم دوستش دارم. لشکر 31 عاشورا را با همه وجود میشناختم. پدرم، عموها و معلمهایمان همگی بسیجی همین لشگر بودند. سیما فیلم برای مذاکره دعوت کرد و به طرز عجیب و غریبی پذیرفته شد هر چند مصیبتهای زیادی برای آن کشیدیم و باورم نمیشود که فیلم ساخته شده است. حدود 700-800 قصه فوقالعاده جذاب از واقعیتها راستیآزمایی شد. قصهها شبیه به هم را در بستههای دهتایی دستهبندی کردیم. برای حدود 30 الی 40 مخاطب معمولی که شاید سالی یکی دو بار به سینما برود قصهها را تعریف کردیم و آنها به این قصهها امتیاز دادند. قصههایی که بالاترین نمره را گرفتند به سریالمان آوردیم. هر قصه پتانسیل تبدیل به یک اثر مستقل را داشت. قصههایی که میشنیدیم پر از موقعیتهای هولناک انسانی بود که برای ما عجیب به نظر میرسد؛ البته نه در وجه حماسی و قهرمانه، بلکه در وجه انسانی. این سریال و فیلم از نظر من رجعت است. رجعت به قراری که داشتیم. رجعت به الگوهایی که داشتیم. شاید خیلی از این آدمها هنوز سر کار هستند شاید فرزندان خیلی از آنها مشغول کار هستند.
طوسی: این افراد تبدیل به سیاهی لشکر نشدهاند؟ رسول ملاقلیپور در «نجات یافتگان» میگفت جنگ که تمام شود، ما سه دسته میشویم یکسری در شرایط موجود حل میشوند. یکسری فرصتطلبان روز میشوند و اما سومیها! خدا به داد سومیها برسد، در برزخی گیر میکنند که نه راه پیش دارند و نه راه پس. دعا کن بمیریم. آنهایی که دعایشان این بود، الان در جهت شناسایی درست و بها دادن، در جهت نمودار شدن جایگاه واقعی تاریخیشان محلی از اعراب دارند؟
حجازیفر: به واسطه نوع زندگی که داشتم و شرایطی که تجربه کردم، چارهای نداشتم جز اینکه از هوای خالی هم امید استخراج کنم. به خاطر اینکه بتوانم ادامه دهم. نه حمایت آنچنانی داشتم، نه عقبه مالی و نه عقبه خانوادگی. برای اینکه از پا نیافتم و کم نیاورم، همیشه آدم امیدواری بودم و هنوز هم هستم. اما وقتی برای پژوهش دنبال این آدمها رفتم - چون خیلی از مصاحبههای آن سالها آمیخته به هیجان و غلو است و بعضیها فراموش شده - دیدم آدمها هر چه به خط مقدم نزدیک بودند، گوشه گیرتری شدهاند. آدمهایی که از 20 متری عراقیها برگشتند را تنهاتر دیدم. خستهتر بودند. این برای من دردناک بود. البته اسثتنا هم وجود داشت. آدمهایی هستند که دارند تلاش میکنند تا آن آرمانها زنده بمانند. امیدوارم حاصل کار یادآوری آن دستهای باشد که منسوب به حمید باکری هم هست که باید خودم جلو بروم و به گردانم بگویم بیا، نه اینکه از دور فرمان بدهم برو. من آن دسته از آدمها را میپرستیدم. کسی مثل پدرم که وقتی رئیس آموزش و پرورش بود، با وجود تمام کمبودها و نبود اضافه کاری و... در مدرسه میخوابید که دزد نیاید. این به خاطر مردم، مردم در ذهن من پررنگ است. پدر من در 52 سالگی در اثر سکته مغزی فوت کرد. همیشه سردرد داشت. مردم که برای مراجعه به خانهمان میآمدند با روی گشاده میرفت و حرفهایشان را گوش میکرد و دوباره به خانه که میآمد سرش را میان دو دستش میگرفت و کنار بخاری کز میکرد. من این آدمها و برای دیگران زندگی کردن را دیده بودم. امیدوارم ذهن آدمهایی که منشأ اثر هستند، حتی شده برای دو روز تکانی بخورد. کاش قبل از اینکه به مردم چیزی بگوییم خودمان عمل کنیم چون مردم درجه یک ما خودشان را ثابت کردهاند، دیگران باید خودشان را ثابت کنند.
طوسی: از گفتههای اخیرت وام میگیرم که یک نوع فرهنگسازی هم در دستور کارت هست یعنی بدون اینکه بخواهی شعار بدهی، بدون اینکه اثرت را به بیان و اجرای مبلغانه و پروپاگاندا تبدیل کنی، داری خلأ موجود در جامعه را از طریق یکسری مفاهیمی که انگار غبار گرفته و حالت ناپیدایی دارد، آرام آرام نشان میدهی.
حجازیفر: هرگز به خودم اجازه نمیدهم جز چیزی که آنها گفتند را تحویل بدهم. هرگز، ممکن است ناخواسته چنین کنم ولی خود خواسته هرگز. آنها را به اهداف غیرمشروع و دور از نگاه خالصشان آلوده نمیکنم. اینکه از آنها پلی بسازیم برای رد شدن آدمهایی که به آن آرمانها وفادار نیستند عین رذالت است.
طوسی: به سری قصههایی که به صورت پیش زمینه در نظر گرفتید، اشاره کردی. چقدر این قصهها میتوانست با واقعیت رئالیسم عینی سازگاری و درهم آمیختگی منطقی داشته باشد و در عین اینکه خدشهای به آن نمیخورد زمینه پذیرش توأم با جذابیت برای مخاطب بیحوصله، منفعل و بدعادت شده زمانه ایجاد کند. میخواهم از فیلم شما به آسیب شناسی سینمای جنگ برسم. در جامعهای که به دلایل مختلف دوز سیاست زدگیاش غالب شده و بخشی از مفاهیم یک جور دافعه ایجاد کرده اگر بخواهیم این مفاهیم را به بیان متقاعدکننده تبدیل کنیم هوشمندی و تمهیداتی میخواهد تا مخاطب را جذب کند. به تصور من این اتفاق در مورد فیلم شما افتاده است. این را بر اساس دریافت خودم در زمان تماشای فیلم میگویم. سکوتی که در سالن حاکم بود، همراهی و پل ارتباطی حسی و عاطفی که با پرده برقرار شد حاصل تمهیدات و کارآمدی شماست که بخشی از آن میتواند برگرفته از تئوری و پژوهش و تحصیلاتتان باشد و بخشی هم برآمده از نگاه مردمشناسانه شما در آن منطقه اقلیمی. به عنوان مثال برگ برنده فیلم شما در مقایسه تطبیقی با بقیه فیلمهای سینمای جنگ، اهمیت و تشخص خانواده است. وظیفه و رسالت مبتنی بر آن آرمانخواهی سر جای خودش اما خانواده هم تعریف مستقل خودش را دارد. آغاز و پایان بندی فیلم با خانواده است. همسر شهید باکری نقشی مؤثر دارد و این عاشقانگی بدون تصنع در همان جایگاه خانوادگی، طبقاتی و آن یونیفرمی که به تن دارد، سمپاتیک است. عاشقانهای که نه توی ذوق میزند و نه آن را درگیر ممیزی میکند. اینکه فیلم در روزهای پنجم و ششم جزو آرای منتخب مردمی است دلیل متقنی برای شکل گرفتن این پل ارتباطی با مخاطب است. چطور به این شناخت رسیدی؟
حجازیفر: یکی از کشفهای جالب من در تئاتر همین است. اصلاً انگار یک جور آزمایشگاه انسانی است. مشکلی که همیشه در تئاتر بخصوص در شهرستان احساس میکردم اختلاف درون گروهی بود که کار را با تمام شایستگیهایش نابود میکرد. سالهاست به این دریافت رسیدم که چطور آدمها میتوانند یکدیگر را بیشتر دوست داشته باشند؟ از جلسات دوم تا پنجم تمرین هیچگونه کاری با متن نداریم و از غمهای بزرگ زندگیمان میگوییم. اعتقاد دارم آگاهی از غمهای بزرگ یکدیگر، ما را به هم نزدیکتر میکند و بیشتر همدیگر را دوست خواهیم داشت. من دیگر شما را فارغ از آن غم و بحرانی که پشت سر گذاشتید، نمیبینم. شنیدهام برخی حالا به واسطه نقشها یا هر چیز دیگری میگویند که هادی خشن و غُد است اما همینها وقتی میبینند هادی با شنیدن اسم پدرش و یادآوری رنجی که برای مرگ او کشیده بغض میکند و صدایش میلرزد دیگر گاردشان را کنار میگذارند چون بحث کاملاً انسانی است. قضاوت برخی از آدمها که به هر دلیلی از فضای آدمهای جنگ دور بودند، همیشه من را آزار میدهد. راجع به زبانم هم همین تعصب را دارم. در مقابل هر تمسخری در قالب شوخی دوستانه و صمیمی واکنش نشان میدهم. اینکه عموی من بگوید جنگ بعد از خرمشهر نباید ادامه پیدا میکرد، ایرادی ندارد، باید محققان حرف بزنند و تحقیق کنند و فضای آزاد گفتوگو شکل بگیرد تا یکهو با چنین تصوری مواجه نباشیم که جوانهای ما الکی رفتند جنگ. عموی من فوق لیسانس فلسفه غرب داشت. نمیشود که چنین آدمی جَوزده شده باشد. مسلماً او انتخاب کرده است. من دارم راجع به ایمان حرف میزنم؛ گمشده معاصر. ادعای داشتناش را ندارم اما تحسینش میکنم. آرزو میکنم بتوانم چنین ایمانی داشته باشم. دوست داشتم مخاطب ببیند جمعه صبحها که بامزی قویترین خرس جهان در حال پخش بود، در هوای 20 درجه زیر صفر خوی، وقتی مارش عملیات پخش میشد و مردم خوشحال میشدند که عملیات و پیروزی در راه است، پس چرا حال ما بد بود؟ تعبیر این مارش عملیات برای ما این بود که از فردا شهید میآورند. ممکن است بابای من هم جزو همانها باشد. بعد از ظهرها وسط بازی گروهی کودکانهمان، یکهو کوچه خلوت میشد، چون پدرها که از تدریس و مدرسه برمیگشتند همه میرفتند به خانههایشان و ما میماندیم چون قرار نبود پدرمان بیاید. هر وقت هم میآمد مدام سؤال ذهنیمان این بود که کی قرار است برگردد. من خودم همین پرده «لباس خیس» را دیدهام. این ترسها، اضطرابها، تنهاییها و... را ببینیم و تصویر کنیم، نه فقط لایههای بیرونی را. مثلاً همین مصاحبه خانوادههای شهدا به نظرم یکی از بدترین کارهایی است که انجام شده است. آدمها را در موقعیتی قرار میدهیم که میخواهد حرفهایش دشمن شادکن نباشد و آن را تبدیل به یک رفتار و روش گفتاری میکنیم. بعد از شهادت عموهایم بارها از پدرم شنیدم که آرزوی مرگ دارد. بله در مراسم گریه نمیکردند، گریهها برای نیمه شب و زیرزمین خانه بود. چهار، پنج خواهر و برادر هم را بغل میکردند و هایهای گریه میکردند. اینها را مخاطب نمیدید اما در تلویزیون و رسانه جمعی میدید که مادر شهید میگوید، باعث افتخار است و سه فرزند دیگرش را هم راهی شهادت میکند. همیشه حتی الان هم این گریهها برای خفاست. من خودم را کشتم تا بگذارند بگویم خواهر مهدی باکری هم میتواند تصدق مهدی برود و در عین حال گلایه کند که چرا نگذاشتی جنازهاش را بیاورند. برای هر طیفی و هر نوع نگاهی، این آدمها قهرمان هستند اگر ما خرابشان نکنیم.
طوسی: شیوه بیانی و قالب اجرایی شما از یک منظر ترکیب مستند- داستانی است و از منظر دیگر حالت اپیزودیک دارد. در هر پرده شاهد سرفصلهای کدگذاری شده هستیم که در عین حال فصل مشترکهایی هم دارد. چقدر این منحصر به نگاه خلاقانه شماست و چقدر از تجربیات سینمایی شما در حوزه جنگ از جمله همکاری با رسول ملاقلیپور از بهترین فیلمسازهای زمان جنگ وام گرفته شده است. به عنوان نمونه - که البته نقطه ضعف هم نیست و به نظر ادای دین به رسول است- «موقعیت مهدی» یک جاهایی من را یاد «سفر به چزابه» یا «مزرعه پدری» میاندازد. در عین حال انگار وجوه مشترکی هم با موقعیت هولناک تجربه مرگ و حس آن با پوست و استخوان و... در «تنگه ابوقریب» دارد. این تنهایی، تک افتادگی و موقعیت مهدی باکری در دم آخر مرگ که دارای نگاه تراژیک و تقدیر محتوم است و در عین حال انفعال ندارد و تا آخرین لحظه کنشمند است و... اینها چطور با هم وجوه مشترک پیدا میکند.
حجازیفر: هر چقدر هم تلاش کنیم یادآور چیزی نباشیم، طبعاً ناخودآگاه تأثیر میگیریم اما من تلاش کردم لااقل در نسخه سینمایی به خیلی چیزها فکر نکنم. به اینکه مثلاً فیلمبردارم را قانع کنم که نمیخواهم دوربین چپ و راست شود، اجازه بده صحنه را درستش کنم، اکتیوش کنم یا... طراحی صحنه ما یک کار کاملاً پژوهشی انجام داده است. بحث جلوههای ویژه متفاوتتر و البته دشوارتر است. آن هم وقتی بحث خواستههای اینچنینی باشد که مثلاً انفجار را طوری ترتیب بدهند که فلان مدل خاک به پا کند. خب اینها گفتنش ساده است ولی چه انجامش و چه هماهنگیهای آن تلاشهایی فراتر از تصور طلب میکند. تازه اینها در شرایطی است که سایر بخشها هم برنامهریزیهای خود را طلب میکند، از تدوین گرفته تا فیلمبرداری و حتی طراحی لباس. در پاسخ به سؤالتان باید بگویم اگر هم وجوه مشترکی پیدا کنیم به دلیل تحقیقهای انجام گرفته درباره واقعیتهای جنگ است. فرض کنید رسول ملاقلیپور جنگ را تجربه کرده بود ولی من نه! خب من باید با تحقیق این جای خالی را پر میکردم. هرچند که لزوماً منابع در اختیار ما نیست. خیلی اوقات، برخی اسناد را در ازای پرکردن فرمهای تعهد و تضمین در اختیار گرفتیم. حالا بماند که برخی اسناد حتی از نظر اطلاعاتی طبقهبندی یا استخراج نشدهاند. یکسری صداها در اختیارمان بود که معلوم نبود چه هستند. در صورتی که باید مدیریت کلانی برای آنها شکل بگیرد تا معلوم شود هر کدام چه هستند و بعد به درستی در اختیار مخاطبان قرار بگیرند. وگرنه اصلاً اینها را برای چه جمعآوری میکنند؟ البته نمیتوان منکر شد که کارهای خوبی هم انجام شده و میشود. متأسفانه تا وارد کار نشوید بسیاری از مشکلات را درک نخواهید کرد. فیلمهای مرتبط با خیبر و فجر اغلب از زاویه داخلی خودمان فیلمبرداری شدهاند. جالب است که شبکه NBC امریکا همزمان با اجلاسی در بغداد، فیلمهایی در اختیار داشت که این مرتبه از زاویه عراقیها بود و ما کانون توجه آن. همیشه در فیلمهای ما عراقیها در آن ته دوربین بودند، اما در این فیلمها این ما بودیم که از آن دور نشان داده میشدیم. جنگ از زاویه دیگری بود که ما ندیده بودیم. امیر زاغری به طرز عجیبی به این فیلمها دست پیدا کرد. آن فیلمها اطلاعات شگفتانگیزی در اختیارمان گذاشت. برای خود من هم خاطرات شگرفی را تداعی کرد. پسرعمهام، 15-16 سال بیشتر نداشت، در یکی از عملیاتهای کربلا، شب نمازش را در کانال میخواند. صبح خودش را روی جنازه یک عراقی میبیند. آنقدر از این صحنه وحشتزده میشود که میرود مرخصی. تازه حساب کنید در آن سالها دیدن جنازه برای مردم و رزمندگانی که درگیر جنگ بودند چیز عجیبی نبوده، اما در همان اوضاع گاهی چیزهایی اتفاق میافتاد که تحمل آن فراتر از همان صحنههای وحشتآور هر روزه بود. مستندهای جنگی برخی از این حقایق را شامل میشوند، من چطور میتوانستم از اینها چشمپوشی کنم؟ برای یک به یک اطلاعات مندرج در فیلم حاضر به مناظره هستم. من اینها را در خلال تحقیقها لمس کردم. آنجا که احمد کاظمی میگوید «آقا سیمخاردار هم به ما نمیفروشند!» وهم و خیال نیست، واقعیت بوده. تحریم بودیم. هیچی دستمان نبود. هرازگاهی از افرادی مانند قذافی چند موشک به دستمان میرسید که تازه برای آن هم کلی شرط میگذاشت که خودش باید شلیک کند و... واقعیت خیلی متفاوتتر از آن چیزی است که از دور به چشم میرسد. من اگر آنها را بازگو نکنم خیانت کردم. هرچند که قادر به بیان همه آن نیستم اما آگاهانه هم نمیتوانم چشمپوشی کنم. در این فیلم تقریباً خون نمیبینید. این تعمدی است. دنبال این نبودم که با دمل و جراحت بیننده را تحت تأثیر قرار بدهم! هرچند که تا حد ممکن کوشیدم آن وجه هولناک بودن جنگ را به تصویر بکشم. اینهایی که به جنگ رفتند یا گرفتارش شدند عاشق زندگی بودند. آدمهایی مثل خود ما. از زمین فوتبال و دوچرخه سواری به خط مقدم کشیده شدند نه اینکه فکر کنید برای نبرد تربیت شده بودند. البته من دنبال این نیستم که تلخیها را روایت کنم، اگر از قلب آن تلخیها شعری جاری نشود پس گفتنش به چه دردی میخورد! به خاطر همین ویژگی است که معتقدم «سفر به چزابه» از محبوبترین فیلمهایی است که دیدهام. فانتزی عجیبی دارد. آدمهای این فیلم به طرز عجیبی به جنگ کشیده میشوند. ساختن فیلم درباره جنگ دشواریهای زیادی دارد، خودمان گرفتار خودسانسوری شدیم. گاهی کسی که انتظارش نمیرفت مشوقمان میشد، هر چقدر به بالای این هرم میرفتم نگاهها حمایتی و تشویقی بود اما در دامنه یک مدیر جوان کم سن و بیتجربه یکدفعه میگفت نه! اینها نباید دیده شود. خب چرا گفته نشوند؟ چرا دیده نشوند؟ به بالاتریها که میرسیدیم میگفتند این مسخرهبازیها چیست بروید کارتان را بکنید.
طوسی: همان بحث آسیب نگاههای متفاوت در حوزههای تصمیمگیری سطح کلان فرهنگی و هنری است. یعنی اینقدر تشتت وجود دارد.
حجازیفر: بله، تشتت محض است! هرچه جلوتر بروی سختگیریها بیشتر هم میشود. از همان اول کار که شروع میکنی دشواریها آغاز میشود. حتی درباره انتخاب موضوع باید جواب پس بدهی. که چرا سراغ خیبر رفتی؟ چرا بدر! چه کار میکردم! یکی از اینها در بدر شهید شده و دیگری در خیبر!
طوسی: سابقه همکاریتان با رسول ملاقلیپور در چه فیلمی بود؟
حجازیفر: فیلم مزرعه پدری. یادم هست یک دعوایی هم با هم داشتیم. پدرم تازه فوت شده بود. فحش داد، رگ غیرتم بیرون زد که آقا فحش نده! گفت فلانی من هرکسی را بیشتر دوست داشته باشم بیشتر فحش میدهم.
طوسی: در عنوانبندی «سفر به چزابه» را هم به مهدی باکری تقدیم کرده بود؟
حجازیفر: بله، اتفاقاً یکی از منابع پژوهشی من هم بخشی از مستندهایی است که رسول ساخته، خوشبختانه به بخشی از آن مصاحبههای تند و تیزی که انجام داده بود دسترسی پیدا کردم. البته تا حدی در چیدمان دست بردم اما حدود 97 درصد فیلم، حتی آن لحظههای خصوصیاش واقعی هستند. تمام تلاش من این بود که نشان بدهم مهدی باکری در چه موقعیتهایی بوده. با این همه مدعی معرفیاش نیستم.
طوسی: درباره عنوانبندی متفاوتتان و فیلم قدیمی بتاماکسی که انگار پایینش ترک دارد بگویید و همین طور درباره دخل و تصرفی که در بخش مستند کار دارید و خودتان جای مهدی باکری نشستید.
حجازیفر: چند دلیل دارد. ابتدا کمی بازیگوشی بود که البته خیلی زود این حس را از کار حدف کردم. وجه اصلیاش این بود که همان حال و هوا را نشان بدهم. وقتی شکل نوار ویدیویی پیدا میکند گارد مخاطب در مواجهه با حرفهایی که مستند هم است میشکند. اگر آن ساختار را بردارم و با دوربین معمولی بگیرم دافعه ایجاد میکند. برای تیتراژ آغازین که سینهزنی و شناسنامه لشکر عاشوراست خیلی تلاش کردیم تا شبیه چیزی شود که در آن فضا بود. یکسری فیلم از سینهزنی آنها داشتیم که خیلی بیکیفیت بود. باید بازسازی میکردیم اما هر چقدر تلاش میکردیم، میدیدم باز هم نتیجه متفاوت است. در مقام کارگردان هر دو سینه زنی را نگاه میکردم. هی فحش میدادم که این سرباز چرا اینطور کرده؟ اون یکی چرا اونطوری کرد! اما با نسخه آخر اشکم درآمد. آن وقت بود که گفتم حالا که روی من کار کرد، بر مخاطب هم اثر میکند.
طوسی: نقش و میزان همکاری محمدحسین مهدویان تا چه حدی بود؟
حجازیفر: حضور حسین تقریباً بعد از تدوین اولیه بود. هنوز فیلمبرداری تمام نشده بود. سر کار آمد و سریال را دید. جنس کار حسین را خیلی قبول دارم. انرژی تمام نشدنی و عجیبی دارد. فکر کنید پنج صبح بکوبید بروید کرمانشاه. بزنید به کوه و کمر. آن هم وسط رعد و برق و... تازه آخر شب برگردی بروی سراغ بازیگرت، در اتاقش را بکوبی و سر به سرش بگذاری! این دیگر بیش فعالی است. حسین نگاه غریزی و عجیب و غریبی دارد. به نظرم از یک نبوغ ذاتی رنج میبرد که بشدت کلافهاش کرده. واقعاً دیوانه و شیدای سینماست.
طوسی: اما لازم است این تنوع و پراکندگی با انضباط همراه شود.
حجازیفر: فکر من و حسین تفاوت زیادی دارد. شاید نتوانم مثل او فکر کنم اما همیشه تحسینش میکنم. در هر فیلمی که با او بازی کردم بیشترین جر و بحث را با هم داشتهایم. به نوع کارش میتوانم نقد داشته باشم اما در هوش و نبوغ عجیبش تردیدی ندارم.
طوسی: نکته مهم بعدی نوع مواجههتان با برادران باکری است. در برخورد با مهدی باکری حتی در لانگ شات از دور به او خیره میشوید و در ضرورتهایی بدون تخطی به آن تشخص و جایگاه تاریخی به او نزدیک میشوید، روی او متمرکز هستید. اما در مورد برادرش تا آخرین لحظات این فاصله را حفظ میکنید. حمید قابلیت قهرمان شدن ندارد؟
حجازیفر: اتفاقاً دارد. خود حمید مستقل است ولی چون فیلم درباره موقعیت مهدی بود باید از حمید استفاده میکردم. اینطور به آن پایان مهدی میرسیدم. واقعیتهای عجیب و غریبی درباره نحوه نبرد آقا مهدی وجود دارد اما دنبال قهرمانسازی نبودم. نمیخواستم بخشی از مخاطبانم ریزش کنند. دنبال کاری برای عموم مردم بودم. برای همین چارهای جز نزدیک شدن به مهدی نداشتم.
طوسی: چرا به خود روایت و پررنگ کردن قصه نپرداختید فکر میکنید این به ساحت تاریخی لطمه میزد؟ البته این نقصان نیست شما سعی کردید این خلأ را با وجوه عاطفی که به سانتیمانتالیسم هم متمایل نشده، بولد بکنید.
حجازیفر: همانطور که گفتم ساختمان فیلم و سریال را بر مبنای خانواده ساختم. در سریال هم خواهید دید یکسری کاراکترهای فرعی داریم که بنیان روایت آنها از خانواده است. اگر آدمهای جنگ را در خانواده و جامعهاش نشناسیم، تأثیر لازم را نمیتوانیم بگذاریم. اگر همین اول کار دست خودمان را قطع کنیم، چطور میخواهیم با تماشاگر دست بدهیم؟ پایه کار ما خانواده بود. تلاش کردم که با پرداختن به جزئیات و طنزهای ریز آن را بسازم. ببیند تا بحث اعتقادی و جدی به میان میآید سعی میکنیم فضا را با اتفاقی بشکنیم مثلاً در همان سکانس اول خواستگاری، وسط صحبتهای مهدی باکری صاحبخانه پایش به سطل گیر میکند.
طوسی: یعنی فضا را باورپذیرتر و سمپاتیک کردید؟
حجازیفر: بله. ادبیات آن دوران الان مثل شعار است اما باور زندگی آنها بود. هر جایی که دیالوگها به این فضا نزدیک میشود مسیر را تغییر میدهیم. جایی آقا مهدی میگوید که «خلاصه من یه عهدی کردم که عمرم رو وقف خدمت به مردم، اسلام، مملکت....» آن طرف دیوار چیزی میشکند و آنها خم میشوند و نگاه میکنند. مخاطب 16 سالهام رو هم در نظر گرفتم که در واکنش به این صحبتها پس نزند و نگوید ای بابا... بلکه در یک لحظه هم بشنود و هم نشنود.
طوسی: از جمله ویژگی فیلم نمایش وجوه عاطفی آدمها در موقعیتی است که خلق میکنید. به عنوان مثال خلوت این زوج به گونهای است که ممکن است حتی به آدمی که هیچ نسبتی با باکریها و طبقه سنتی ندارد، تلنگر بزند.
حجازیفر: تلاشم این بود که وجوه مشترک بزرگتری را در نظر بگیرم. مفاهیمی مثل رفاقت که میتواند به عقد اخوت تبدیل شود. همه ما رفاقت را تجربه کردیم. میدانیم جنازه رفیق رو کول کردن یعنی چه در حالی که در یک نقطه قرینه او شما را با پای شکسته کول کرده است. تلاش کردم قلاب بگذارم برای همه آدمهایی که ممکن است بعضی مفاهیم برایشان آشنا باشد یا اصلاً دوستش داشته باشند یا نداشته باشند. اطمینان داشتم اگر به روایت من اعتماد کنند، اگر باور کنند که من اینها را با این نیت نیاوردم که از احساساتشان به نفع چیزی استفاده کنم و به واقعیت وفادارم چنانچه گاردی هم وجود داشته باشد، میشکند و با فیلم همراه میشوند. در باب رفاقت در جنگ چیزهای عجیب و غریبی حس میشود. فرض کنید کسی جنازه دوستش را سه روز به دوش بکشد خیلی دردناک است. اگر قرار باشد فیلم دیگری با موضوع جنگ بسازم تمام انفجارها و شلیکها صدایش از دور به گوش میرسد.
طوسی: در عین حال که نقطه عزیمت مرکزی پرداختن پر و پیمان به قصه و روایت نیست ولی به صورت غیرمستقیم این کار را میکنید. یکی از دل یک بازی فوتبال دوستانه رفیق خودش را کول کرده و حالا در دل جنگ طرف مقابل میخواهد جبران مافات کند. با این چنین ارجاعاتی سعی کردید دو دوره زمانی را به یک نقطه عاطفی وصل کنید.
حجازیفر: در همین پرده از من میپرسند چرا مهدی این وسط یکهو گم میشود؟ چرا این دو نفر؟ حرف من این است که وقتی دو تا دوست چنین حسی به هم دارند، دو تا برادر چه حسی دارند؟ اینها دو تا رفیقند و وقتی میتوانی با از دست دادن آنها اینقدر همراه باشی، حس میکنی چه بلایی سر مهدی میآید وقتی میگوید تنها جنازه برادرش را نیاورند. در حالی که با همان تصویر دور از پیکر حمید در آن لحظه تمام پرده دوم را هم یادآوری میکنیم.
طوسی: یک نوع قرینهپردازی دم دمای مرگ و ارجاع دادن به نشانهشناسی و...
حجازیفر: خیلی تلاش کردیم کم باشد و توی ذوق نزند. تحقیق کردم تا بدانم واکنش آقا مهدی به شهادت حمید چه بود. شنیدم که فقط گفته به یاغچیان(معاون لشکر عاشورا) هم بگید سریع برگردد. گفتم همین؟ گفتند در جنگ فرصت نداشتیم ناراحت شویم همین طور دور و برمان میافتادند. مهدی باکری شاید فرمانده بوده و نمیتوانسته احساساتش را نشان بدهد. باید از یک رفاقت استفاده میکردم. مهدی که به شهر برمیگردد، در صحنه گلایه و اندوه خواهرش رابطه خسرو و محمد هنوز در ذهن تماشاگر است. این حال اعتبارش را به موقعیت مهدی میدهد و کار میکند و تماشاگر نمیپرسد که چرا اندوه مهدی را ندیده است. البته همه اینها روی کاغذ است و نمیدانم در تصویر چقدر درآمده است.
طوسی: در عین حال که نقطه مرکزی مهدی باکری است اما در محیط جبهه و جنگ و مناسبات آن، انگار به نوعی فرهنگسازی هم دارید. فرضاً آن پسر نوجوان با آن دیالوگ خاص «من مهدی باکری نیستم» یک بزرگمرد شدن زودهنگام را تبلور میکند.
حجازیفر: بله و به ضعف خودش هم اعتراف میکند. این هم برای من تمهیدی برای ساختن شخصیت مهدی است. تمام پردهها برای رسیدن به آن لحظهای است که همه چیز تمام میشود.
طوسی: اشارهای هم به بیان سینماییتان داشته باشیم. به رکن اصلی خانواده اشاره کردیم که در کلیت فیلم وجود دارد. این پرسه زدنهای دوربین شما در خانه خالی که بارقه و موج انسانی عاشقانه در آن نیست ولی با این سرک کشیدن یک جورهایی یادآور همه اینهاست از ابتدا در فیلمنامه بود یا بداهه خلق شد؟
حجازیفر: خیلی این سکانس را دوست دارم. اگر قرار به انتخاب دو سکانس از کل فیلم باشد، یکیاش همین است. کلی هم سرش با بچهها بحث داشتم؛ اینکه استوری کم، نامیزان و حالت گیج خوردن باشد. اینها برای بازسازی بخشی از اندوه خودم بود. در سالهای 65 و زمانی که برق نبود، سرد بود، نفت نبود، پدر خانه نبود و ماها از هشت سالگی مجبور بودیم کارهایی انجام بدهیم که متناسب سن ما نبود. این سکانس قدری متفاوت از بقیه فیلم است ولی تصورم این است که تأثیر حسیاش درست است. در ارتباطش هم با سکانس مخابرات که حمید زنگ میزند و کسی پاسخگو نیست، بازی زمانی هم مد نظرم بود.
طوسی: موسیقی مسعود سخاوتدوست خیلی کمک میکند که با این آدمها و موقعیتها درگیر شویم. دستش را کاملاً باز گذاشتی یا خودت هم کنسههایی دادی؟ چون یکسری از المانها و مایههای ملودی از خود منطقه میآید.
حجازیفر: مسعود را به خاطر تحصیلاتش در فلسفه و تسلطش روی موسیقی نواحی و بومی انتخاب کردم. در اولین مواجههاش وارد جهان فیلم شد. هر جایی که احساس میکردم تصویر نتوانسته بار حسی مدنظرم را ایجاد کند، گفتم اینجا باید کمکم کنی. در 90 درصد موسیقی من هیچ دخالتی نکردم و خودش پیشتاز بود، همیشه از ما جلوتر بود. یکی از خوشبختیهایم آشنا شدن با همه بچههای گروه و آخرینش مسعود سخاوتدوست بود.
طوسی: یکسری صداهای زمینه هم داریم که انگار خود به خود ارجاع تاریخی هم هست. سرودهایی که انتخاب کردید با کوران جنگ همخوان است یا مثلاً صدای اذان مؤذن زاده اردبیلی که در عین حال خیلی بولد نکردید.
حجازیفر: سوم، چهارم دبستان مدرسه که میرفتیم یادم هست در خوی قبل از اذان مؤذنزاده، یک دینگ دینگی داشت. اصرار داشتم که آن صدا را پیدا کنند و قبل از اذان بگذارند. خیلی دور باشد و صرفاً یادآوری، نمیخواستم فضاسازی باشد. یا مثلاً سرود سراج که اولین بار در خانه حمید و همراه با همسرش میشنویم و بعد در خانه مهدی و همراه همسرش. یک هشدار برای مخاطب که بفهمد شهادت مهدی نزدیک است.
طوسی: درباره هویتمند کردن فضا و لوکیشن هم صحبت کنیم. در صحنههایی مثل تهاجم عراق و رزمندههایی که در تیررس شلیک هستند در عین ثبت و ضبط این موقعیت مخاطرهآمیز، نمایش انسانی را نادیده نگرفتید. چطور به این نقطه توافق شده با فیلمبردار رسیدید؟
حجازیفر: تفکرم این بود که هر جا به جای حساس میرسیم، باید صورتها رو ببینیم؛ صورتهای خسته آدمهایی که پنج شبانه روز است نخوابیدند، جنگیدند، مهمات ندارند. اگر دوباره انفجار داشتیم حالت مسخ شده و نگاه خیره آنها که توان پلک زدن هم نداشتند را از دست میدادیم اما حضور دشمن را غیر از کشتههای دور و بر چطور میتوانستم نشان بدهم؟ در یکی از پژوهشها به خاطرهای برخوردم مبنی بر اینکه عراقیها چیزی را دسته جمعی میخواندند و پا میکوبیدند که بعدها فهمیدم «یَزله» است. در تصاویر موقعیت حمید و مهدی و حتی لحظه آرامشی که روی صورتها تمرکز داریم، صدای جنگ از دور میآید و صدای یزله عراقیها از نزدیک. در واقع از مجموعهای از طراحیهای مختلف استفاده کردیم از گریم و زاویه فیلمبرداری تا...
طوسی: در عین حال این نکته را در نظر داشتید که با نمونههای تجربه شده قبلی مثلاً «ملکه» باشه آهنگر و «تنگه ابوقریب» بهرام توکلی تشابه نداشته باشد.
حجازیفر: صادقانه راجع به آدمها خیلی واضح حرف نمیزنم ولی یک جاهایی به بچهها میگفتم نمیخواهم شبیه فلان کار باشد. چون خوانش من از جنگ اصلاً این نیست.
طوسی: چون به نوعی نیهیلسم است...
حجازیفر: ترجیحام این بود که فیلمم یادآور «دیدهبان» باشد تا «تنگه ابوقریب». اگر قرار باشد یک فیلم در سینمای جنگ انتخاب کنم، «دیدهبان» حاتمیکیاست.
طوسی: در عین حال نقطه نظر خودت چه در سریال و چه در فیلم نگاه نقادانه به ذات و مقوله جنگ است.
حجازیفر: شخصیتی در سریال هست که گرسنه است و خوابش میآید اما در راه مقصدی است که ناچار به راه رفتن است. حتی ایستاده میخوابد. شاید باورپذیر نباشد اما همین طور بود آدمها گاهی حین راه رفتن خوابشان میبرد و میافتادند. بعضی از همراهان در همین حال خواب میمانند و گم میشوند. شخصیتی که از او حرف میزنم، جایی خوابش میبرد و یکدفعه کات میشود و سر از سفره سحری درمیآورد. یکهو مقابلش دیس ماکارونی میبیند. این صحنه بخشی از تلخی جنگ را نشان میدهد. نمیخواهم همه قصه را لو بدهم اما این را گفتم که بدانید اینها هم عاشق زندگی بودند، مردم باید بدانند که برای اینها هم سخت بوده از زندگیشان بگذرند. جنگ ما آدمهای عادی را گرفتار چیزی کرد که نمیخواستیم. آدمهایی که در جنگ بودند، معلمام، پدرم، عموهایم و غالب محلهمان که یا مجروح شدند و جانباز برگشتند یا شهید شدند و رفتند، همهشان عاشق زندگی بودند. فکرش را بکنید. آن بقالی که از خیر یک پنج ریالی نمیگذشت حالا باید از جان خود مایه میگذاشت. معلمی که وقتی مریض میشدی محال بود حالت را جویا نشود، چطور میتوانست زندگی را دوست نداشته باشد. با این همه سیاستزدگی باعث شده همه منتظر باشند که یک کلمه بگویی تا فوری تفسیرش کند. این طرفی و آن طرفی هم ندارد. از آن تلختر اینکه گاهی این مواجهه و قضاوتهای اشتباه با افرادی است که بخشی از آنها به اشتباه طیف روشنفکر خوانده میشوند. آدمهایی که من میشناختم، قسم میخورم عاشق زندگی بودند!
طوسی: بالاخره زاویه دید شما و میزانسن و پرسهزنی دوربین در موقعیتهای جنگ یک علامت سؤال هم مطرح میکند که این حجم گسترده ضایعات تلفات انسانی که یک رزمنده به ناگزیر مجبور است برای بردن جعبه فشنگ مجبور است از روی جنازه آنها رد شود یا این نگاه مداوم معترضانهای که اگر تسلیحات میرسید اینها میتوانستند زنده بمانند به نوعی نگاه شما نقادانه به نظر میرسد.
حجازیفر: کاملاً همینطور است. حتی آدمهایی که هستند هنوز تحت تأثیر این شرایط هستند. من بازسازی کردهام اینها آن را زندگی کردهاند. جنازه رفقای خود را دیدهاند. تصورش هم وحشتناک است. جنگ همیشه همین بوده است حالا مؤلفههای دینی- مذهبی به آن اضافه شود و قطعاً باور ما این بوده که ما داریم دفاع میکنیم. واقعیت این است که چه دفاع باشد و چه حمله جز نابودی و جداافتادگی از عزیزان ندارد. من در مدرسه شاهد درس خواندهام. خیلی از همکلاسیهای من از فرزندان شهدا بودند. حالا وقتی در 46 سالگی یاد پدرم میافتم و به یکباره غم جهان بر سرم آوار میشود و باز بچه هشت ساله میشوم در برابرش، چطور میشود گفت تو فرزند شهیدی، پدرت قهرمان است و... او با نبود پدر بزرگ شده، این خلأ بزرگ را حس کرده و تا ابد حس خواهد کرد.
خبرنگار
بازیگر ناآشنای «ایستاده در غبار» طی این سالها به بازیگری قابل اعتماد و آشنا تبدیل شده است و حضورش در هر اثر سینمایی در کانون توجه قرار میگیرد. هادی حجازیفر امسال در قامت کارگردان و با ساخت فیلم «موقعیت مهدی» کنجکاویها را به خود معطوف کرد. او در یکی دو سال اخیر مشغول ساخت سریال «عاشورا» بود. یک مینیسریال 7 قسمتی که به همرزمان مهدی باکری در لشکر 31 عاشورا میپردازد و داستانهای آن را دنبال میکند. «موقعیت مهدی» اما بر شهید مهدی باکری تمرکز دارد. آن طور که حجازیفر تأکید میکند، از ابتدا رویکرد برای ساخت فیلم متفاوت از سریال بوده و در واقع فیلم با کنار هم قرار دادن بخشهایی از سریال ساخته نشده است. او معتقد است این کار توهین به مخاطب است. «موقعیت مهدی» در 6 پرده روایت میشود. فیلم با خواستگاری مهدی باکری از همسرش آغازو با تنهایی تلخ و دامنهدار همسرش تمام میشود. «موقعیت مهدی» یک قهرمان دیگر هم دارد: حمید باکری. تا جایی که فیلم میتوانست «موقعیت حمید» هم باشد؛ همان رمزی که بعد از شهادت حمید باکری در این لشکر باب شد و تعبیری برای شهادت فرماندهان این لشکر بود. به دعوت روزنامه ایران، جواد طوسی درباره این تجربه هادی حجازیفر با او گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید:
جواد طوسی: اولین فیلم بلند شما نسبت و ارتباط تنگاتنگی با یکی از مهمترین ژانرهای سینمایی بعد از انقلاب دارد؛ ژانر جنگ که علی رغم تمام اوج و فرودهایش، موقعیت انکارناپذیر تشخص یافته خودش را پیدا کرده است. چه در مراحل تکوینی اولیه که با فیلمسازانی مثل ابراهیم حاتمیکیا و رسول ملاقلیپور و احمدرضا درویش شروع شد و رفته رفته به هویتمندی تثبیت شده تبدیل شد و چه در دورانی که بر حسب شرایط و دوران بعد از جنگ با وضعیت آمیخته به فترت مواجه هستیم. به نظر میرسد تمایل شما به این نوع سینمایی که در قالب مستند داستانی موقعیت پرتره را درست تعریف میکند، علاوه بر ادای دین به این گونه سینمایی بهزعم بنده نگاه کنایهآمیزی به شرایط دگرگون شده دارد و انگار از طریق آدمهایی که جایگاه تاریخی خودشان را به درستی پیدا کردند تذکر تاریخی میدهد. گویا آنها حلقه مفقوده این دوران هستند.
هادی حجازیفر: پیشنهاد اولیه تلویزیون بازی در نقش شهید مهدی باکری در سریال «عاشورا» بود. گفتم این یک مورد را برای کسی بازی نمیکنم مگر اینکه خودم کارگردانی کنم. هم میشناسمش و هم دوستش دارم. لشکر 31 عاشورا را با همه وجود میشناختم. پدرم، عموها و معلمهایمان همگی بسیجی همین لشگر بودند. سیما فیلم برای مذاکره دعوت کرد و به طرز عجیب و غریبی پذیرفته شد هر چند مصیبتهای زیادی برای آن کشیدیم و باورم نمیشود که فیلم ساخته شده است. حدود 700-800 قصه فوقالعاده جذاب از واقعیتها راستیآزمایی شد. قصهها شبیه به هم را در بستههای دهتایی دستهبندی کردیم. برای حدود 30 الی 40 مخاطب معمولی که شاید سالی یکی دو بار به سینما برود قصهها را تعریف کردیم و آنها به این قصهها امتیاز دادند. قصههایی که بالاترین نمره را گرفتند به سریالمان آوردیم. هر قصه پتانسیل تبدیل به یک اثر مستقل را داشت. قصههایی که میشنیدیم پر از موقعیتهای هولناک انسانی بود که برای ما عجیب به نظر میرسد؛ البته نه در وجه حماسی و قهرمانه، بلکه در وجه انسانی. این سریال و فیلم از نظر من رجعت است. رجعت به قراری که داشتیم. رجعت به الگوهایی که داشتیم. شاید خیلی از این آدمها هنوز سر کار هستند شاید فرزندان خیلی از آنها مشغول کار هستند.
طوسی: این افراد تبدیل به سیاهی لشکر نشدهاند؟ رسول ملاقلیپور در «نجات یافتگان» میگفت جنگ که تمام شود، ما سه دسته میشویم یکسری در شرایط موجود حل میشوند. یکسری فرصتطلبان روز میشوند و اما سومیها! خدا به داد سومیها برسد، در برزخی گیر میکنند که نه راه پیش دارند و نه راه پس. دعا کن بمیریم. آنهایی که دعایشان این بود، الان در جهت شناسایی درست و بها دادن، در جهت نمودار شدن جایگاه واقعی تاریخیشان محلی از اعراب دارند؟
حجازیفر: به واسطه نوع زندگی که داشتم و شرایطی که تجربه کردم، چارهای نداشتم جز اینکه از هوای خالی هم امید استخراج کنم. به خاطر اینکه بتوانم ادامه دهم. نه حمایت آنچنانی داشتم، نه عقبه مالی و نه عقبه خانوادگی. برای اینکه از پا نیافتم و کم نیاورم، همیشه آدم امیدواری بودم و هنوز هم هستم. اما وقتی برای پژوهش دنبال این آدمها رفتم - چون خیلی از مصاحبههای آن سالها آمیخته به هیجان و غلو است و بعضیها فراموش شده - دیدم آدمها هر چه به خط مقدم نزدیک بودند، گوشه گیرتری شدهاند. آدمهایی که از 20 متری عراقیها برگشتند را تنهاتر دیدم. خستهتر بودند. این برای من دردناک بود. البته اسثتنا هم وجود داشت. آدمهایی هستند که دارند تلاش میکنند تا آن آرمانها زنده بمانند. امیدوارم حاصل کار یادآوری آن دستهای باشد که منسوب به حمید باکری هم هست که باید خودم جلو بروم و به گردانم بگویم بیا، نه اینکه از دور فرمان بدهم برو. من آن دسته از آدمها را میپرستیدم. کسی مثل پدرم که وقتی رئیس آموزش و پرورش بود، با وجود تمام کمبودها و نبود اضافه کاری و... در مدرسه میخوابید که دزد نیاید. این به خاطر مردم، مردم در ذهن من پررنگ است. پدر من در 52 سالگی در اثر سکته مغزی فوت کرد. همیشه سردرد داشت. مردم که برای مراجعه به خانهمان میآمدند با روی گشاده میرفت و حرفهایشان را گوش میکرد و دوباره به خانه که میآمد سرش را میان دو دستش میگرفت و کنار بخاری کز میکرد. من این آدمها و برای دیگران زندگی کردن را دیده بودم. امیدوارم ذهن آدمهایی که منشأ اثر هستند، حتی شده برای دو روز تکانی بخورد. کاش قبل از اینکه به مردم چیزی بگوییم خودمان عمل کنیم چون مردم درجه یک ما خودشان را ثابت کردهاند، دیگران باید خودشان را ثابت کنند.
طوسی: از گفتههای اخیرت وام میگیرم که یک نوع فرهنگسازی هم در دستور کارت هست یعنی بدون اینکه بخواهی شعار بدهی، بدون اینکه اثرت را به بیان و اجرای مبلغانه و پروپاگاندا تبدیل کنی، داری خلأ موجود در جامعه را از طریق یکسری مفاهیمی که انگار غبار گرفته و حالت ناپیدایی دارد، آرام آرام نشان میدهی.
حجازیفر: هرگز به خودم اجازه نمیدهم جز چیزی که آنها گفتند را تحویل بدهم. هرگز، ممکن است ناخواسته چنین کنم ولی خود خواسته هرگز. آنها را به اهداف غیرمشروع و دور از نگاه خالصشان آلوده نمیکنم. اینکه از آنها پلی بسازیم برای رد شدن آدمهایی که به آن آرمانها وفادار نیستند عین رذالت است.
طوسی: به سری قصههایی که به صورت پیش زمینه در نظر گرفتید، اشاره کردی. چقدر این قصهها میتوانست با واقعیت رئالیسم عینی سازگاری و درهم آمیختگی منطقی داشته باشد و در عین اینکه خدشهای به آن نمیخورد زمینه پذیرش توأم با جذابیت برای مخاطب بیحوصله، منفعل و بدعادت شده زمانه ایجاد کند. میخواهم از فیلم شما به آسیب شناسی سینمای جنگ برسم. در جامعهای که به دلایل مختلف دوز سیاست زدگیاش غالب شده و بخشی از مفاهیم یک جور دافعه ایجاد کرده اگر بخواهیم این مفاهیم را به بیان متقاعدکننده تبدیل کنیم هوشمندی و تمهیداتی میخواهد تا مخاطب را جذب کند. به تصور من این اتفاق در مورد فیلم شما افتاده است. این را بر اساس دریافت خودم در زمان تماشای فیلم میگویم. سکوتی که در سالن حاکم بود، همراهی و پل ارتباطی حسی و عاطفی که با پرده برقرار شد حاصل تمهیدات و کارآمدی شماست که بخشی از آن میتواند برگرفته از تئوری و پژوهش و تحصیلاتتان باشد و بخشی هم برآمده از نگاه مردمشناسانه شما در آن منطقه اقلیمی. به عنوان مثال برگ برنده فیلم شما در مقایسه تطبیقی با بقیه فیلمهای سینمای جنگ، اهمیت و تشخص خانواده است. وظیفه و رسالت مبتنی بر آن آرمانخواهی سر جای خودش اما خانواده هم تعریف مستقل خودش را دارد. آغاز و پایان بندی فیلم با خانواده است. همسر شهید باکری نقشی مؤثر دارد و این عاشقانگی بدون تصنع در همان جایگاه خانوادگی، طبقاتی و آن یونیفرمی که به تن دارد، سمپاتیک است. عاشقانهای که نه توی ذوق میزند و نه آن را درگیر ممیزی میکند. اینکه فیلم در روزهای پنجم و ششم جزو آرای منتخب مردمی است دلیل متقنی برای شکل گرفتن این پل ارتباطی با مخاطب است. چطور به این شناخت رسیدی؟
حجازیفر: یکی از کشفهای جالب من در تئاتر همین است. اصلاً انگار یک جور آزمایشگاه انسانی است. مشکلی که همیشه در تئاتر بخصوص در شهرستان احساس میکردم اختلاف درون گروهی بود که کار را با تمام شایستگیهایش نابود میکرد. سالهاست به این دریافت رسیدم که چطور آدمها میتوانند یکدیگر را بیشتر دوست داشته باشند؟ از جلسات دوم تا پنجم تمرین هیچگونه کاری با متن نداریم و از غمهای بزرگ زندگیمان میگوییم. اعتقاد دارم آگاهی از غمهای بزرگ یکدیگر، ما را به هم نزدیکتر میکند و بیشتر همدیگر را دوست خواهیم داشت. من دیگر شما را فارغ از آن غم و بحرانی که پشت سر گذاشتید، نمیبینم. شنیدهام برخی حالا به واسطه نقشها یا هر چیز دیگری میگویند که هادی خشن و غُد است اما همینها وقتی میبینند هادی با شنیدن اسم پدرش و یادآوری رنجی که برای مرگ او کشیده بغض میکند و صدایش میلرزد دیگر گاردشان را کنار میگذارند چون بحث کاملاً انسانی است. قضاوت برخی از آدمها که به هر دلیلی از فضای آدمهای جنگ دور بودند، همیشه من را آزار میدهد. راجع به زبانم هم همین تعصب را دارم. در مقابل هر تمسخری در قالب شوخی دوستانه و صمیمی واکنش نشان میدهم. اینکه عموی من بگوید جنگ بعد از خرمشهر نباید ادامه پیدا میکرد، ایرادی ندارد، باید محققان حرف بزنند و تحقیق کنند و فضای آزاد گفتوگو شکل بگیرد تا یکهو با چنین تصوری مواجه نباشیم که جوانهای ما الکی رفتند جنگ. عموی من فوق لیسانس فلسفه غرب داشت. نمیشود که چنین آدمی جَوزده شده باشد. مسلماً او انتخاب کرده است. من دارم راجع به ایمان حرف میزنم؛ گمشده معاصر. ادعای داشتناش را ندارم اما تحسینش میکنم. آرزو میکنم بتوانم چنین ایمانی داشته باشم. دوست داشتم مخاطب ببیند جمعه صبحها که بامزی قویترین خرس جهان در حال پخش بود، در هوای 20 درجه زیر صفر خوی، وقتی مارش عملیات پخش میشد و مردم خوشحال میشدند که عملیات و پیروزی در راه است، پس چرا حال ما بد بود؟ تعبیر این مارش عملیات برای ما این بود که از فردا شهید میآورند. ممکن است بابای من هم جزو همانها باشد. بعد از ظهرها وسط بازی گروهی کودکانهمان، یکهو کوچه خلوت میشد، چون پدرها که از تدریس و مدرسه برمیگشتند همه میرفتند به خانههایشان و ما میماندیم چون قرار نبود پدرمان بیاید. هر وقت هم میآمد مدام سؤال ذهنیمان این بود که کی قرار است برگردد. من خودم همین پرده «لباس خیس» را دیدهام. این ترسها، اضطرابها، تنهاییها و... را ببینیم و تصویر کنیم، نه فقط لایههای بیرونی را. مثلاً همین مصاحبه خانوادههای شهدا به نظرم یکی از بدترین کارهایی است که انجام شده است. آدمها را در موقعیتی قرار میدهیم که میخواهد حرفهایش دشمن شادکن نباشد و آن را تبدیل به یک رفتار و روش گفتاری میکنیم. بعد از شهادت عموهایم بارها از پدرم شنیدم که آرزوی مرگ دارد. بله در مراسم گریه نمیکردند، گریهها برای نیمه شب و زیرزمین خانه بود. چهار، پنج خواهر و برادر هم را بغل میکردند و هایهای گریه میکردند. اینها را مخاطب نمیدید اما در تلویزیون و رسانه جمعی میدید که مادر شهید میگوید، باعث افتخار است و سه فرزند دیگرش را هم راهی شهادت میکند. همیشه حتی الان هم این گریهها برای خفاست. من خودم را کشتم تا بگذارند بگویم خواهر مهدی باکری هم میتواند تصدق مهدی برود و در عین حال گلایه کند که چرا نگذاشتی جنازهاش را بیاورند. برای هر طیفی و هر نوع نگاهی، این آدمها قهرمان هستند اگر ما خرابشان نکنیم.
طوسی: شیوه بیانی و قالب اجرایی شما از یک منظر ترکیب مستند- داستانی است و از منظر دیگر حالت اپیزودیک دارد. در هر پرده شاهد سرفصلهای کدگذاری شده هستیم که در عین حال فصل مشترکهایی هم دارد. چقدر این منحصر به نگاه خلاقانه شماست و چقدر از تجربیات سینمایی شما در حوزه جنگ از جمله همکاری با رسول ملاقلیپور از بهترین فیلمسازهای زمان جنگ وام گرفته شده است. به عنوان نمونه - که البته نقطه ضعف هم نیست و به نظر ادای دین به رسول است- «موقعیت مهدی» یک جاهایی من را یاد «سفر به چزابه» یا «مزرعه پدری» میاندازد. در عین حال انگار وجوه مشترکی هم با موقعیت هولناک تجربه مرگ و حس آن با پوست و استخوان و... در «تنگه ابوقریب» دارد. این تنهایی، تک افتادگی و موقعیت مهدی باکری در دم آخر مرگ که دارای نگاه تراژیک و تقدیر محتوم است و در عین حال انفعال ندارد و تا آخرین لحظه کنشمند است و... اینها چطور با هم وجوه مشترک پیدا میکند.
حجازیفر: هر چقدر هم تلاش کنیم یادآور چیزی نباشیم، طبعاً ناخودآگاه تأثیر میگیریم اما من تلاش کردم لااقل در نسخه سینمایی به خیلی چیزها فکر نکنم. به اینکه مثلاً فیلمبردارم را قانع کنم که نمیخواهم دوربین چپ و راست شود، اجازه بده صحنه را درستش کنم، اکتیوش کنم یا... طراحی صحنه ما یک کار کاملاً پژوهشی انجام داده است. بحث جلوههای ویژه متفاوتتر و البته دشوارتر است. آن هم وقتی بحث خواستههای اینچنینی باشد که مثلاً انفجار را طوری ترتیب بدهند که فلان مدل خاک به پا کند. خب اینها گفتنش ساده است ولی چه انجامش و چه هماهنگیهای آن تلاشهایی فراتر از تصور طلب میکند. تازه اینها در شرایطی است که سایر بخشها هم برنامهریزیهای خود را طلب میکند، از تدوین گرفته تا فیلمبرداری و حتی طراحی لباس. در پاسخ به سؤالتان باید بگویم اگر هم وجوه مشترکی پیدا کنیم به دلیل تحقیقهای انجام گرفته درباره واقعیتهای جنگ است. فرض کنید رسول ملاقلیپور جنگ را تجربه کرده بود ولی من نه! خب من باید با تحقیق این جای خالی را پر میکردم. هرچند که لزوماً منابع در اختیار ما نیست. خیلی اوقات، برخی اسناد را در ازای پرکردن فرمهای تعهد و تضمین در اختیار گرفتیم. حالا بماند که برخی اسناد حتی از نظر اطلاعاتی طبقهبندی یا استخراج نشدهاند. یکسری صداها در اختیارمان بود که معلوم نبود چه هستند. در صورتی که باید مدیریت کلانی برای آنها شکل بگیرد تا معلوم شود هر کدام چه هستند و بعد به درستی در اختیار مخاطبان قرار بگیرند. وگرنه اصلاً اینها را برای چه جمعآوری میکنند؟ البته نمیتوان منکر شد که کارهای خوبی هم انجام شده و میشود. متأسفانه تا وارد کار نشوید بسیاری از مشکلات را درک نخواهید کرد. فیلمهای مرتبط با خیبر و فجر اغلب از زاویه داخلی خودمان فیلمبرداری شدهاند. جالب است که شبکه NBC امریکا همزمان با اجلاسی در بغداد، فیلمهایی در اختیار داشت که این مرتبه از زاویه عراقیها بود و ما کانون توجه آن. همیشه در فیلمهای ما عراقیها در آن ته دوربین بودند، اما در این فیلمها این ما بودیم که از آن دور نشان داده میشدیم. جنگ از زاویه دیگری بود که ما ندیده بودیم. امیر زاغری به طرز عجیبی به این فیلمها دست پیدا کرد. آن فیلمها اطلاعات شگفتانگیزی در اختیارمان گذاشت. برای خود من هم خاطرات شگرفی را تداعی کرد. پسرعمهام، 15-16 سال بیشتر نداشت، در یکی از عملیاتهای کربلا، شب نمازش را در کانال میخواند. صبح خودش را روی جنازه یک عراقی میبیند. آنقدر از این صحنه وحشتزده میشود که میرود مرخصی. تازه حساب کنید در آن سالها دیدن جنازه برای مردم و رزمندگانی که درگیر جنگ بودند چیز عجیبی نبوده، اما در همان اوضاع گاهی چیزهایی اتفاق میافتاد که تحمل آن فراتر از همان صحنههای وحشتآور هر روزه بود. مستندهای جنگی برخی از این حقایق را شامل میشوند، من چطور میتوانستم از اینها چشمپوشی کنم؟ برای یک به یک اطلاعات مندرج در فیلم حاضر به مناظره هستم. من اینها را در خلال تحقیقها لمس کردم. آنجا که احمد کاظمی میگوید «آقا سیمخاردار هم به ما نمیفروشند!» وهم و خیال نیست، واقعیت بوده. تحریم بودیم. هیچی دستمان نبود. هرازگاهی از افرادی مانند قذافی چند موشک به دستمان میرسید که تازه برای آن هم کلی شرط میگذاشت که خودش باید شلیک کند و... واقعیت خیلی متفاوتتر از آن چیزی است که از دور به چشم میرسد. من اگر آنها را بازگو نکنم خیانت کردم. هرچند که قادر به بیان همه آن نیستم اما آگاهانه هم نمیتوانم چشمپوشی کنم. در این فیلم تقریباً خون نمیبینید. این تعمدی است. دنبال این نبودم که با دمل و جراحت بیننده را تحت تأثیر قرار بدهم! هرچند که تا حد ممکن کوشیدم آن وجه هولناک بودن جنگ را به تصویر بکشم. اینهایی که به جنگ رفتند یا گرفتارش شدند عاشق زندگی بودند. آدمهایی مثل خود ما. از زمین فوتبال و دوچرخه سواری به خط مقدم کشیده شدند نه اینکه فکر کنید برای نبرد تربیت شده بودند. البته من دنبال این نیستم که تلخیها را روایت کنم، اگر از قلب آن تلخیها شعری جاری نشود پس گفتنش به چه دردی میخورد! به خاطر همین ویژگی است که معتقدم «سفر به چزابه» از محبوبترین فیلمهایی است که دیدهام. فانتزی عجیبی دارد. آدمهای این فیلم به طرز عجیبی به جنگ کشیده میشوند. ساختن فیلم درباره جنگ دشواریهای زیادی دارد، خودمان گرفتار خودسانسوری شدیم. گاهی کسی که انتظارش نمیرفت مشوقمان میشد، هر چقدر به بالای این هرم میرفتم نگاهها حمایتی و تشویقی بود اما در دامنه یک مدیر جوان کم سن و بیتجربه یکدفعه میگفت نه! اینها نباید دیده شود. خب چرا گفته نشوند؟ چرا دیده نشوند؟ به بالاتریها که میرسیدیم میگفتند این مسخرهبازیها چیست بروید کارتان را بکنید.
طوسی: همان بحث آسیب نگاههای متفاوت در حوزههای تصمیمگیری سطح کلان فرهنگی و هنری است. یعنی اینقدر تشتت وجود دارد.
حجازیفر: بله، تشتت محض است! هرچه جلوتر بروی سختگیریها بیشتر هم میشود. از همان اول کار که شروع میکنی دشواریها آغاز میشود. حتی درباره انتخاب موضوع باید جواب پس بدهی. که چرا سراغ خیبر رفتی؟ چرا بدر! چه کار میکردم! یکی از اینها در بدر شهید شده و دیگری در خیبر!
طوسی: سابقه همکاریتان با رسول ملاقلیپور در چه فیلمی بود؟
حجازیفر: فیلم مزرعه پدری. یادم هست یک دعوایی هم با هم داشتیم. پدرم تازه فوت شده بود. فحش داد، رگ غیرتم بیرون زد که آقا فحش نده! گفت فلانی من هرکسی را بیشتر دوست داشته باشم بیشتر فحش میدهم.
طوسی: در عنوانبندی «سفر به چزابه» را هم به مهدی باکری تقدیم کرده بود؟
حجازیفر: بله، اتفاقاً یکی از منابع پژوهشی من هم بخشی از مستندهایی است که رسول ساخته، خوشبختانه به بخشی از آن مصاحبههای تند و تیزی که انجام داده بود دسترسی پیدا کردم. البته تا حدی در چیدمان دست بردم اما حدود 97 درصد فیلم، حتی آن لحظههای خصوصیاش واقعی هستند. تمام تلاش من این بود که نشان بدهم مهدی باکری در چه موقعیتهایی بوده. با این همه مدعی معرفیاش نیستم.
طوسی: درباره عنوانبندی متفاوتتان و فیلم قدیمی بتاماکسی که انگار پایینش ترک دارد بگویید و همین طور درباره دخل و تصرفی که در بخش مستند کار دارید و خودتان جای مهدی باکری نشستید.
حجازیفر: چند دلیل دارد. ابتدا کمی بازیگوشی بود که البته خیلی زود این حس را از کار حدف کردم. وجه اصلیاش این بود که همان حال و هوا را نشان بدهم. وقتی شکل نوار ویدیویی پیدا میکند گارد مخاطب در مواجهه با حرفهایی که مستند هم است میشکند. اگر آن ساختار را بردارم و با دوربین معمولی بگیرم دافعه ایجاد میکند. برای تیتراژ آغازین که سینهزنی و شناسنامه لشکر عاشوراست خیلی تلاش کردیم تا شبیه چیزی شود که در آن فضا بود. یکسری فیلم از سینهزنی آنها داشتیم که خیلی بیکیفیت بود. باید بازسازی میکردیم اما هر چقدر تلاش میکردیم، میدیدم باز هم نتیجه متفاوت است. در مقام کارگردان هر دو سینه زنی را نگاه میکردم. هی فحش میدادم که این سرباز چرا اینطور کرده؟ اون یکی چرا اونطوری کرد! اما با نسخه آخر اشکم درآمد. آن وقت بود که گفتم حالا که روی من کار کرد، بر مخاطب هم اثر میکند.
طوسی: نقش و میزان همکاری محمدحسین مهدویان تا چه حدی بود؟
حجازیفر: حضور حسین تقریباً بعد از تدوین اولیه بود. هنوز فیلمبرداری تمام نشده بود. سر کار آمد و سریال را دید. جنس کار حسین را خیلی قبول دارم. انرژی تمام نشدنی و عجیبی دارد. فکر کنید پنج صبح بکوبید بروید کرمانشاه. بزنید به کوه و کمر. آن هم وسط رعد و برق و... تازه آخر شب برگردی بروی سراغ بازیگرت، در اتاقش را بکوبی و سر به سرش بگذاری! این دیگر بیش فعالی است. حسین نگاه غریزی و عجیب و غریبی دارد. به نظرم از یک نبوغ ذاتی رنج میبرد که بشدت کلافهاش کرده. واقعاً دیوانه و شیدای سینماست.
طوسی: اما لازم است این تنوع و پراکندگی با انضباط همراه شود.
حجازیفر: فکر من و حسین تفاوت زیادی دارد. شاید نتوانم مثل او فکر کنم اما همیشه تحسینش میکنم. در هر فیلمی که با او بازی کردم بیشترین جر و بحث را با هم داشتهایم. به نوع کارش میتوانم نقد داشته باشم اما در هوش و نبوغ عجیبش تردیدی ندارم.
طوسی: نکته مهم بعدی نوع مواجههتان با برادران باکری است. در برخورد با مهدی باکری حتی در لانگ شات از دور به او خیره میشوید و در ضرورتهایی بدون تخطی به آن تشخص و جایگاه تاریخی به او نزدیک میشوید، روی او متمرکز هستید. اما در مورد برادرش تا آخرین لحظات این فاصله را حفظ میکنید. حمید قابلیت قهرمان شدن ندارد؟
حجازیفر: اتفاقاً دارد. خود حمید مستقل است ولی چون فیلم درباره موقعیت مهدی بود باید از حمید استفاده میکردم. اینطور به آن پایان مهدی میرسیدم. واقعیتهای عجیب و غریبی درباره نحوه نبرد آقا مهدی وجود دارد اما دنبال قهرمانسازی نبودم. نمیخواستم بخشی از مخاطبانم ریزش کنند. دنبال کاری برای عموم مردم بودم. برای همین چارهای جز نزدیک شدن به مهدی نداشتم.
طوسی: چرا به خود روایت و پررنگ کردن قصه نپرداختید فکر میکنید این به ساحت تاریخی لطمه میزد؟ البته این نقصان نیست شما سعی کردید این خلأ را با وجوه عاطفی که به سانتیمانتالیسم هم متمایل نشده، بولد بکنید.
حجازیفر: همانطور که گفتم ساختمان فیلم و سریال را بر مبنای خانواده ساختم. در سریال هم خواهید دید یکسری کاراکترهای فرعی داریم که بنیان روایت آنها از خانواده است. اگر آدمهای جنگ را در خانواده و جامعهاش نشناسیم، تأثیر لازم را نمیتوانیم بگذاریم. اگر همین اول کار دست خودمان را قطع کنیم، چطور میخواهیم با تماشاگر دست بدهیم؟ پایه کار ما خانواده بود. تلاش کردم که با پرداختن به جزئیات و طنزهای ریز آن را بسازم. ببیند تا بحث اعتقادی و جدی به میان میآید سعی میکنیم فضا را با اتفاقی بشکنیم مثلاً در همان سکانس اول خواستگاری، وسط صحبتهای مهدی باکری صاحبخانه پایش به سطل گیر میکند.
طوسی: یعنی فضا را باورپذیرتر و سمپاتیک کردید؟
حجازیفر: بله. ادبیات آن دوران الان مثل شعار است اما باور زندگی آنها بود. هر جایی که دیالوگها به این فضا نزدیک میشود مسیر را تغییر میدهیم. جایی آقا مهدی میگوید که «خلاصه من یه عهدی کردم که عمرم رو وقف خدمت به مردم، اسلام، مملکت....» آن طرف دیوار چیزی میشکند و آنها خم میشوند و نگاه میکنند. مخاطب 16 سالهام رو هم در نظر گرفتم که در واکنش به این صحبتها پس نزند و نگوید ای بابا... بلکه در یک لحظه هم بشنود و هم نشنود.
طوسی: از جمله ویژگی فیلم نمایش وجوه عاطفی آدمها در موقعیتی است که خلق میکنید. به عنوان مثال خلوت این زوج به گونهای است که ممکن است حتی به آدمی که هیچ نسبتی با باکریها و طبقه سنتی ندارد، تلنگر بزند.
حجازیفر: تلاشم این بود که وجوه مشترک بزرگتری را در نظر بگیرم. مفاهیمی مثل رفاقت که میتواند به عقد اخوت تبدیل شود. همه ما رفاقت را تجربه کردیم. میدانیم جنازه رفیق رو کول کردن یعنی چه در حالی که در یک نقطه قرینه او شما را با پای شکسته کول کرده است. تلاش کردم قلاب بگذارم برای همه آدمهایی که ممکن است بعضی مفاهیم برایشان آشنا باشد یا اصلاً دوستش داشته باشند یا نداشته باشند. اطمینان داشتم اگر به روایت من اعتماد کنند، اگر باور کنند که من اینها را با این نیت نیاوردم که از احساساتشان به نفع چیزی استفاده کنم و به واقعیت وفادارم چنانچه گاردی هم وجود داشته باشد، میشکند و با فیلم همراه میشوند. در باب رفاقت در جنگ چیزهای عجیب و غریبی حس میشود. فرض کنید کسی جنازه دوستش را سه روز به دوش بکشد خیلی دردناک است. اگر قرار باشد فیلم دیگری با موضوع جنگ بسازم تمام انفجارها و شلیکها صدایش از دور به گوش میرسد.
طوسی: در عین حال که نقطه عزیمت مرکزی پرداختن پر و پیمان به قصه و روایت نیست ولی به صورت غیرمستقیم این کار را میکنید. یکی از دل یک بازی فوتبال دوستانه رفیق خودش را کول کرده و حالا در دل جنگ طرف مقابل میخواهد جبران مافات کند. با این چنین ارجاعاتی سعی کردید دو دوره زمانی را به یک نقطه عاطفی وصل کنید.
حجازیفر: در همین پرده از من میپرسند چرا مهدی این وسط یکهو گم میشود؟ چرا این دو نفر؟ حرف من این است که وقتی دو تا دوست چنین حسی به هم دارند، دو تا برادر چه حسی دارند؟ اینها دو تا رفیقند و وقتی میتوانی با از دست دادن آنها اینقدر همراه باشی، حس میکنی چه بلایی سر مهدی میآید وقتی میگوید تنها جنازه برادرش را نیاورند. در حالی که با همان تصویر دور از پیکر حمید در آن لحظه تمام پرده دوم را هم یادآوری میکنیم.
طوسی: یک نوع قرینهپردازی دم دمای مرگ و ارجاع دادن به نشانهشناسی و...
حجازیفر: خیلی تلاش کردیم کم باشد و توی ذوق نزند. تحقیق کردم تا بدانم واکنش آقا مهدی به شهادت حمید چه بود. شنیدم که فقط گفته به یاغچیان(معاون لشکر عاشورا) هم بگید سریع برگردد. گفتم همین؟ گفتند در جنگ فرصت نداشتیم ناراحت شویم همین طور دور و برمان میافتادند. مهدی باکری شاید فرمانده بوده و نمیتوانسته احساساتش را نشان بدهد. باید از یک رفاقت استفاده میکردم. مهدی که به شهر برمیگردد، در صحنه گلایه و اندوه خواهرش رابطه خسرو و محمد هنوز در ذهن تماشاگر است. این حال اعتبارش را به موقعیت مهدی میدهد و کار میکند و تماشاگر نمیپرسد که چرا اندوه مهدی را ندیده است. البته همه اینها روی کاغذ است و نمیدانم در تصویر چقدر درآمده است.
طوسی: در عین حال که نقطه مرکزی مهدی باکری است اما در محیط جبهه و جنگ و مناسبات آن، انگار به نوعی فرهنگسازی هم دارید. فرضاً آن پسر نوجوان با آن دیالوگ خاص «من مهدی باکری نیستم» یک بزرگمرد شدن زودهنگام را تبلور میکند.
حجازیفر: بله و به ضعف خودش هم اعتراف میکند. این هم برای من تمهیدی برای ساختن شخصیت مهدی است. تمام پردهها برای رسیدن به آن لحظهای است که همه چیز تمام میشود.
طوسی: اشارهای هم به بیان سینماییتان داشته باشیم. به رکن اصلی خانواده اشاره کردیم که در کلیت فیلم وجود دارد. این پرسه زدنهای دوربین شما در خانه خالی که بارقه و موج انسانی عاشقانه در آن نیست ولی با این سرک کشیدن یک جورهایی یادآور همه اینهاست از ابتدا در فیلمنامه بود یا بداهه خلق شد؟
حجازیفر: خیلی این سکانس را دوست دارم. اگر قرار به انتخاب دو سکانس از کل فیلم باشد، یکیاش همین است. کلی هم سرش با بچهها بحث داشتم؛ اینکه استوری کم، نامیزان و حالت گیج خوردن باشد. اینها برای بازسازی بخشی از اندوه خودم بود. در سالهای 65 و زمانی که برق نبود، سرد بود، نفت نبود، پدر خانه نبود و ماها از هشت سالگی مجبور بودیم کارهایی انجام بدهیم که متناسب سن ما نبود. این سکانس قدری متفاوت از بقیه فیلم است ولی تصورم این است که تأثیر حسیاش درست است. در ارتباطش هم با سکانس مخابرات که حمید زنگ میزند و کسی پاسخگو نیست، بازی زمانی هم مد نظرم بود.
طوسی: موسیقی مسعود سخاوتدوست خیلی کمک میکند که با این آدمها و موقعیتها درگیر شویم. دستش را کاملاً باز گذاشتی یا خودت هم کنسههایی دادی؟ چون یکسری از المانها و مایههای ملودی از خود منطقه میآید.
حجازیفر: مسعود را به خاطر تحصیلاتش در فلسفه و تسلطش روی موسیقی نواحی و بومی انتخاب کردم. در اولین مواجههاش وارد جهان فیلم شد. هر جایی که احساس میکردم تصویر نتوانسته بار حسی مدنظرم را ایجاد کند، گفتم اینجا باید کمکم کنی. در 90 درصد موسیقی من هیچ دخالتی نکردم و خودش پیشتاز بود، همیشه از ما جلوتر بود. یکی از خوشبختیهایم آشنا شدن با همه بچههای گروه و آخرینش مسعود سخاوتدوست بود.
طوسی: یکسری صداهای زمینه هم داریم که انگار خود به خود ارجاع تاریخی هم هست. سرودهایی که انتخاب کردید با کوران جنگ همخوان است یا مثلاً صدای اذان مؤذن زاده اردبیلی که در عین حال خیلی بولد نکردید.
حجازیفر: سوم، چهارم دبستان مدرسه که میرفتیم یادم هست در خوی قبل از اذان مؤذنزاده، یک دینگ دینگی داشت. اصرار داشتم که آن صدا را پیدا کنند و قبل از اذان بگذارند. خیلی دور باشد و صرفاً یادآوری، نمیخواستم فضاسازی باشد. یا مثلاً سرود سراج که اولین بار در خانه حمید و همراه با همسرش میشنویم و بعد در خانه مهدی و همراه همسرش. یک هشدار برای مخاطب که بفهمد شهادت مهدی نزدیک است.
طوسی: درباره هویتمند کردن فضا و لوکیشن هم صحبت کنیم. در صحنههایی مثل تهاجم عراق و رزمندههایی که در تیررس شلیک هستند در عین ثبت و ضبط این موقعیت مخاطرهآمیز، نمایش انسانی را نادیده نگرفتید. چطور به این نقطه توافق شده با فیلمبردار رسیدید؟
حجازیفر: تفکرم این بود که هر جا به جای حساس میرسیم، باید صورتها رو ببینیم؛ صورتهای خسته آدمهایی که پنج شبانه روز است نخوابیدند، جنگیدند، مهمات ندارند. اگر دوباره انفجار داشتیم حالت مسخ شده و نگاه خیره آنها که توان پلک زدن هم نداشتند را از دست میدادیم اما حضور دشمن را غیر از کشتههای دور و بر چطور میتوانستم نشان بدهم؟ در یکی از پژوهشها به خاطرهای برخوردم مبنی بر اینکه عراقیها چیزی را دسته جمعی میخواندند و پا میکوبیدند که بعدها فهمیدم «یَزله» است. در تصاویر موقعیت حمید و مهدی و حتی لحظه آرامشی که روی صورتها تمرکز داریم، صدای جنگ از دور میآید و صدای یزله عراقیها از نزدیک. در واقع از مجموعهای از طراحیهای مختلف استفاده کردیم از گریم و زاویه فیلمبرداری تا...
طوسی: در عین حال این نکته را در نظر داشتید که با نمونههای تجربه شده قبلی مثلاً «ملکه» باشه آهنگر و «تنگه ابوقریب» بهرام توکلی تشابه نداشته باشد.
حجازیفر: صادقانه راجع به آدمها خیلی واضح حرف نمیزنم ولی یک جاهایی به بچهها میگفتم نمیخواهم شبیه فلان کار باشد. چون خوانش من از جنگ اصلاً این نیست.
طوسی: چون به نوعی نیهیلسم است...
حجازیفر: ترجیحام این بود که فیلمم یادآور «دیدهبان» باشد تا «تنگه ابوقریب». اگر قرار باشد یک فیلم در سینمای جنگ انتخاب کنم، «دیدهبان» حاتمیکیاست.
طوسی: در عین حال نقطه نظر خودت چه در سریال و چه در فیلم نگاه نقادانه به ذات و مقوله جنگ است.
حجازیفر: شخصیتی در سریال هست که گرسنه است و خوابش میآید اما در راه مقصدی است که ناچار به راه رفتن است. حتی ایستاده میخوابد. شاید باورپذیر نباشد اما همین طور بود آدمها گاهی حین راه رفتن خوابشان میبرد و میافتادند. بعضی از همراهان در همین حال خواب میمانند و گم میشوند. شخصیتی که از او حرف میزنم، جایی خوابش میبرد و یکدفعه کات میشود و سر از سفره سحری درمیآورد. یکهو مقابلش دیس ماکارونی میبیند. این صحنه بخشی از تلخی جنگ را نشان میدهد. نمیخواهم همه قصه را لو بدهم اما این را گفتم که بدانید اینها هم عاشق زندگی بودند، مردم باید بدانند که برای اینها هم سخت بوده از زندگیشان بگذرند. جنگ ما آدمهای عادی را گرفتار چیزی کرد که نمیخواستیم. آدمهایی که در جنگ بودند، معلمام، پدرم، عموهایم و غالب محلهمان که یا مجروح شدند و جانباز برگشتند یا شهید شدند و رفتند، همهشان عاشق زندگی بودند. فکرش را بکنید. آن بقالی که از خیر یک پنج ریالی نمیگذشت حالا باید از جان خود مایه میگذاشت. معلمی که وقتی مریض میشدی محال بود حالت را جویا نشود، چطور میتوانست زندگی را دوست نداشته باشد. با این همه سیاستزدگی باعث شده همه منتظر باشند که یک کلمه بگویی تا فوری تفسیرش کند. این طرفی و آن طرفی هم ندارد. از آن تلختر اینکه گاهی این مواجهه و قضاوتهای اشتباه با افرادی است که بخشی از آنها به اشتباه طیف روشنفکر خوانده میشوند. آدمهایی که من میشناختم، قسم میخورم عاشق زندگی بودند!
طوسی: بالاخره زاویه دید شما و میزانسن و پرسهزنی دوربین در موقعیتهای جنگ یک علامت سؤال هم مطرح میکند که این حجم گسترده ضایعات تلفات انسانی که یک رزمنده به ناگزیر مجبور است برای بردن جعبه فشنگ مجبور است از روی جنازه آنها رد شود یا این نگاه مداوم معترضانهای که اگر تسلیحات میرسید اینها میتوانستند زنده بمانند به نوعی نگاه شما نقادانه به نظر میرسد.
حجازیفر: کاملاً همینطور است. حتی آدمهایی که هستند هنوز تحت تأثیر این شرایط هستند. من بازسازی کردهام اینها آن را زندگی کردهاند. جنازه رفقای خود را دیدهاند. تصورش هم وحشتناک است. جنگ همیشه همین بوده است حالا مؤلفههای دینی- مذهبی به آن اضافه شود و قطعاً باور ما این بوده که ما داریم دفاع میکنیم. واقعیت این است که چه دفاع باشد و چه حمله جز نابودی و جداافتادگی از عزیزان ندارد. من در مدرسه شاهد درس خواندهام. خیلی از همکلاسیهای من از فرزندان شهدا بودند. حالا وقتی در 46 سالگی یاد پدرم میافتم و به یکباره غم جهان بر سرم آوار میشود و باز بچه هشت ساله میشوم در برابرش، چطور میشود گفت تو فرزند شهیدی، پدرت قهرمان است و... او با نبود پدر بزرگ شده، این خلأ بزرگ را حس کرده و تا ابد حس خواهد کرد.
آغاز مرحله پایانی ساخت کریدور شمال - جنوب پس از دیدار رؤسای جمهور ایران و روسیه
مسیر تحریم شکن
گروه اقتصادی -با سرمایهگذاری روسیه وجمهوری آذربایجان، بخش پایانی مسیر ریلی کریدور شمال- جنوب تکمیل و ساخت پل در مرز ایران وآذربایجان، آغاز می شود.با ساخت و تکمیل این دو پروژه زمان ترانزیت کالا از ایران به سمت روسیه و شرق اروپا نصف می شود.
کریدور ریلی شمال-جنوب در بخش پایانی آن از رشت تا آستارا، با تأمین مالی جدید که روسیه سرمایهگذار خارجی آن و قرارگاه خاتم سرمایهگذار داخلی است، تکمیل خواهد شد. تکمیل مسیر بهخاطر مشکلات تأمین منابع، به تأخیر افتاده است درحالی که ساخت قطعه پایانی نقش مهمی در رونق ترانزیت در ایران دارد. تأمین مالی ساخت قطعه رشت تا آستارا در کریدور شمال- جنوب از اصلیترین موضوعات مورد مذاکره میان رؤسای جمهور ایران و روسیه در دیدار اخیر بود.
علی اکبر مردی مدیرکل ساخت راهآهن منطقه دو کشور در خصوص برنامه ساخت و تکمیل قطعه پایانی کریدور شمال - جنوب(مسیر ترانزیتی از بنادر جنوبی تا بنادر شمالی) به «ایران» گفت: تأمین مالی ساخت قطعه پایانی راهآهن شمال-جنوب از آستارا تا رشت با سرمایهگذاری روسیه انجام میشود. از طرف دیگر قرارگاه خاتمالانبیا نیز از محل تهاتر نفت، بخشی از تأمین مالی این مسیر را تأمین می کند.به این ترتیب منابع مالی برای تکمیل راهآهن رشت-آستارا که تکمیل کننده کریدور شمال- جنوب یا کریدور اوراسیا است، با سرمایهگذاری جدید فراهم خواهد شد.
مردی افزود: راهآهن آذربایجان در داخل خاک ایران تا آستارا آمده است و قطارها از این سمت به داخل ایران تردد دارند ولی باید راهآهن آستارا (در ایران) به ریل رشت متصل و کریدور شمال-جنوب تکمیل شود. به گفته مردی برآورد هزینه تکمیل این قطعه از راهآهن شمال- جنوب 9 هزار میلیارد تومان است که این هزینه به غیر از ضریب پیشنهادی پیمانکار است. طول مسیر راهآهن رشت به آستارا 162 کیلومتر است که 10 کیلومتر آن با راهآهن رشت-انزلی مشترک است. در واقع طول باقیمانده برای ساخت 152کیلومتر است. راهآهن رشت سال 98 به بهرهبرداری رسید. قرار بود ادامه مسیر تا آستارا نیز ساخته شود اما مشکلات مالی ساخت آن را به تأخیر انداخت.
مدیرکل ساخت راهآهن منطقه دو کشور با اشاره به این مشکلات گفت: قرارگاه خاتم الانبیا بهعنوان پیمانکار ساخت قطعه رشت-آستارا کار را شروع کرده بود اما بهخاطر مشکلات مالی ساخت متوقف شده است و در حال حاضر منتظر تأمین مالی طرح هستیم. همزمان با سفر رئیسجمهور کشورمان به روسیه، رئیسجمهور این کشور سرمایهگذاری روسیه برای تکمیل قطعه پایانی راهآهن شمال- جنوب را اعلام کرد. در داخل نیز قرارگاه خاتم با تهاتر نفت سرمایه داخلی برای ساخت پروژه را تأمین میکند.
مردی افزود: قرار بود کشورجمهوری آذربایجان سال 98، مبلغ 500 میلیون دلار را در قالب تسهیلات برای ساخت راهآهن رشت-آستارا در اختیار ایران قرار دهد اما بهخاطر تحریم انتقال پول امکان پذیر نشد. در حال حاضر قرارگاه خاتم تهاتر نفت برای تأمین سرمایه داخلی این قطعه ریلی را شروع کرده است و روسیه هم اعلام کرده که برای تأمین مالی آماده است. منافع روسیه نیز در تکمیل کریدور شمال- جنوب زیاد است. باری که از سمت آذربایجان به داخل ایران میآید، بیشتر شامل چوب و الوار از روسیه است و از ایران هم میوه و سبزیجات و مواد پتروشیمی به سمت روسیه بارگیری میشود یعنی بیشترین مبادلات این مسیر در حال حاضر بین ایران و روسیه است که با تکمیل خط بار از کشورهای جنوبی مانند هند به سمت اروپا از مسیر ایران و روسیه حمل می شود. مردی افزود: اگر تأمین مالی پروژه سرعت بگیرد ظرف 5 سال این مسیر به بهرهبرداری اولیه می رسد. البته مشکل مهم ما برای ساخت این مسیر رفع معارضان و تملک زمین است. وجب به وجب اراضی مسیر را باید بخریم. برآورد قبلی این بود که 1200 میلیارد تومان از سرمایهگذاری طرح برای رفع معارض اراضی مسیر است. اگر تأمین مالی پروژه انجام شود آزادسازی مسیر سرعت میگیرد البته بیشتر مسیر با پل اجرا میشود تا کمترین خسارت به زمینهای کشاورزی وارد شود و کمترین تملک را داشته باشیم، اراضی منطقه ارزشمند است. از طرفی ساخت پل در جنگلهای منطقه میتواند در آینده قطار گردشگری را رونق دهد و درآمدزایی از این طریق نیز برای کشور خواهیم داشت.
مردی گفت: مشکل دیگر در ساخت مسیر رشت-آستارا تأمین مصالح خاکی در استان گیلان است. ناچار هستیم از استانهای همجوار خاک و مصالح وارد کنیم به همین دلیل هزینه ساخت بالا رفته است. اگر پروژه در منطقهای دیگر از کشور بود به مراتب ارزان تر تمام می شد. اما مزایای مسیر هزینه ساخت را ناچیز کرده است. این مسیر جنوب شرق آسیا را به شرق اروپا و روسیه مرتبط و زمان حمل بار را به نصف کاهش می دهد.عوارض ترانزیتی آن نیز درآمد قابل توجهی برای کشور دارد. در واقع بار از بندر جنوبی مانند چابهار به بندر امام و بندرعباس، در شبکه ریلی به جمهوری آذربایجان، گرجستان، روسیه و شرق اروپا می رود. در حال حاضر بار در آستارا با کشتی و قطار آذربایجان به سمت روسیه و اروپا منتقل میشود و در این مسیر حملونقل ترکیبی داریم.
ساخت پل مرزی
برنامه دیگر برای توسعه مسیر شمال- جنوب و افزایش ترانزیت از این مسیر ساخت پل در مرز مشترک ایران وجمهوری آذربایجان است. حسن کلهر، مدیرکل راه سازی منطقه شمال در گفتوگو با «ایران» در خصوص ساخت پل در مرز ایران و آذربایجان گفت: در مرز ایران وجمهوری آذربایجان در آستارا پلی با طول 100 متر و بهصورت 4 خطه در موازات پل راهآهن ساخته میشود. توافقنامه ساخت این پل در پیسفر وزیر راه و شهرسازی به آذربایجان در حال انعقاد است. ترانزیت مسیر جاده ای در حال حاضر از پل قدیمی است که در داخل آستارا قرار دارد. اما پل جدید در خارج از شهر ساخته می شود و در کریدوری قرار میگیرد که از یک سمت به آستارا و اردبیل و از سمت دیگر به رشت متصل می شود. با ساخت یک کیلومتر جاده بعد از پل به مرز متصل می شویم. در آذربایجان هم کریدور تا باکو ساخته شده است.
پل در مرز ایران و آذربایجان آنگونه که مدیرکل راه سازی منطقه شمال گفت بهصورت سرمایهگذاری مشترک ایران و آذربایجان هر کدام با سهم 50 درصدی در تأمین مالی و در بهرهبرداری ساخته خواهد شد.بر اساس توافقی که بین ایران وجمهوری آذربایجان است طراحی و ساخت پل توسط ایران خواهد بود.
به گفته کلهر، سرمایه مورد نیاز ساخت پل در مرز ایران و آذربایجان 4.8 میلیون یورو است که بخش خصوصی سرمایهگذار آن خواهد بود. مدیرکل راه سازی منطقه شمال گفت: زمان ساخت پل 18ماهه است اما اگر تأمین مالی انجام شود برنامهریزی این است که ساخت پل در یکسال به پایان برسد. در حال حاضر کامیون های عبوری از مرز ایران بهخاطر ظرفیت کم پل آستارا، روزها در صف خروج میمانند که همین موضوع هزینه انتقال بار را بالا برده است. اما با ساخت پل جدید ظرفیت تردد تریلی باری به 1000 تریلی در روز در مسیر رفت و برگشت میرسد که تحولی بزرگ در ترانزیت ایران است.
کریدور ریلی شمال-جنوب در بخش پایانی آن از رشت تا آستارا، با تأمین مالی جدید که روسیه سرمایهگذار خارجی آن و قرارگاه خاتم سرمایهگذار داخلی است، تکمیل خواهد شد. تکمیل مسیر بهخاطر مشکلات تأمین منابع، به تأخیر افتاده است درحالی که ساخت قطعه پایانی نقش مهمی در رونق ترانزیت در ایران دارد. تأمین مالی ساخت قطعه رشت تا آستارا در کریدور شمال- جنوب از اصلیترین موضوعات مورد مذاکره میان رؤسای جمهور ایران و روسیه در دیدار اخیر بود.
علی اکبر مردی مدیرکل ساخت راهآهن منطقه دو کشور در خصوص برنامه ساخت و تکمیل قطعه پایانی کریدور شمال - جنوب(مسیر ترانزیتی از بنادر جنوبی تا بنادر شمالی) به «ایران» گفت: تأمین مالی ساخت قطعه پایانی راهآهن شمال-جنوب از آستارا تا رشت با سرمایهگذاری روسیه انجام میشود. از طرف دیگر قرارگاه خاتمالانبیا نیز از محل تهاتر نفت، بخشی از تأمین مالی این مسیر را تأمین می کند.به این ترتیب منابع مالی برای تکمیل راهآهن رشت-آستارا که تکمیل کننده کریدور شمال- جنوب یا کریدور اوراسیا است، با سرمایهگذاری جدید فراهم خواهد شد.
مردی افزود: راهآهن آذربایجان در داخل خاک ایران تا آستارا آمده است و قطارها از این سمت به داخل ایران تردد دارند ولی باید راهآهن آستارا (در ایران) به ریل رشت متصل و کریدور شمال-جنوب تکمیل شود. به گفته مردی برآورد هزینه تکمیل این قطعه از راهآهن شمال- جنوب 9 هزار میلیارد تومان است که این هزینه به غیر از ضریب پیشنهادی پیمانکار است. طول مسیر راهآهن رشت به آستارا 162 کیلومتر است که 10 کیلومتر آن با راهآهن رشت-انزلی مشترک است. در واقع طول باقیمانده برای ساخت 152کیلومتر است. راهآهن رشت سال 98 به بهرهبرداری رسید. قرار بود ادامه مسیر تا آستارا نیز ساخته شود اما مشکلات مالی ساخت آن را به تأخیر انداخت.
مدیرکل ساخت راهآهن منطقه دو کشور با اشاره به این مشکلات گفت: قرارگاه خاتم الانبیا بهعنوان پیمانکار ساخت قطعه رشت-آستارا کار را شروع کرده بود اما بهخاطر مشکلات مالی ساخت متوقف شده است و در حال حاضر منتظر تأمین مالی طرح هستیم. همزمان با سفر رئیسجمهور کشورمان به روسیه، رئیسجمهور این کشور سرمایهگذاری روسیه برای تکمیل قطعه پایانی راهآهن شمال- جنوب را اعلام کرد. در داخل نیز قرارگاه خاتم با تهاتر نفت سرمایه داخلی برای ساخت پروژه را تأمین میکند.
مردی افزود: قرار بود کشورجمهوری آذربایجان سال 98، مبلغ 500 میلیون دلار را در قالب تسهیلات برای ساخت راهآهن رشت-آستارا در اختیار ایران قرار دهد اما بهخاطر تحریم انتقال پول امکان پذیر نشد. در حال حاضر قرارگاه خاتم تهاتر نفت برای تأمین سرمایه داخلی این قطعه ریلی را شروع کرده است و روسیه هم اعلام کرده که برای تأمین مالی آماده است. منافع روسیه نیز در تکمیل کریدور شمال- جنوب زیاد است. باری که از سمت آذربایجان به داخل ایران میآید، بیشتر شامل چوب و الوار از روسیه است و از ایران هم میوه و سبزیجات و مواد پتروشیمی به سمت روسیه بارگیری میشود یعنی بیشترین مبادلات این مسیر در حال حاضر بین ایران و روسیه است که با تکمیل خط بار از کشورهای جنوبی مانند هند به سمت اروپا از مسیر ایران و روسیه حمل می شود. مردی افزود: اگر تأمین مالی پروژه سرعت بگیرد ظرف 5 سال این مسیر به بهرهبرداری اولیه می رسد. البته مشکل مهم ما برای ساخت این مسیر رفع معارضان و تملک زمین است. وجب به وجب اراضی مسیر را باید بخریم. برآورد قبلی این بود که 1200 میلیارد تومان از سرمایهگذاری طرح برای رفع معارض اراضی مسیر است. اگر تأمین مالی پروژه انجام شود آزادسازی مسیر سرعت میگیرد البته بیشتر مسیر با پل اجرا میشود تا کمترین خسارت به زمینهای کشاورزی وارد شود و کمترین تملک را داشته باشیم، اراضی منطقه ارزشمند است. از طرفی ساخت پل در جنگلهای منطقه میتواند در آینده قطار گردشگری را رونق دهد و درآمدزایی از این طریق نیز برای کشور خواهیم داشت.
مردی گفت: مشکل دیگر در ساخت مسیر رشت-آستارا تأمین مصالح خاکی در استان گیلان است. ناچار هستیم از استانهای همجوار خاک و مصالح وارد کنیم به همین دلیل هزینه ساخت بالا رفته است. اگر پروژه در منطقهای دیگر از کشور بود به مراتب ارزان تر تمام می شد. اما مزایای مسیر هزینه ساخت را ناچیز کرده است. این مسیر جنوب شرق آسیا را به شرق اروپا و روسیه مرتبط و زمان حمل بار را به نصف کاهش می دهد.عوارض ترانزیتی آن نیز درآمد قابل توجهی برای کشور دارد. در واقع بار از بندر جنوبی مانند چابهار به بندر امام و بندرعباس، در شبکه ریلی به جمهوری آذربایجان، گرجستان، روسیه و شرق اروپا می رود. در حال حاضر بار در آستارا با کشتی و قطار آذربایجان به سمت روسیه و اروپا منتقل میشود و در این مسیر حملونقل ترکیبی داریم.
ساخت پل مرزی
برنامه دیگر برای توسعه مسیر شمال- جنوب و افزایش ترانزیت از این مسیر ساخت پل در مرز مشترک ایران وجمهوری آذربایجان است. حسن کلهر، مدیرکل راه سازی منطقه شمال در گفتوگو با «ایران» در خصوص ساخت پل در مرز ایران و آذربایجان گفت: در مرز ایران وجمهوری آذربایجان در آستارا پلی با طول 100 متر و بهصورت 4 خطه در موازات پل راهآهن ساخته میشود. توافقنامه ساخت این پل در پیسفر وزیر راه و شهرسازی به آذربایجان در حال انعقاد است. ترانزیت مسیر جاده ای در حال حاضر از پل قدیمی است که در داخل آستارا قرار دارد. اما پل جدید در خارج از شهر ساخته می شود و در کریدوری قرار میگیرد که از یک سمت به آستارا و اردبیل و از سمت دیگر به رشت متصل می شود. با ساخت یک کیلومتر جاده بعد از پل به مرز متصل می شویم. در آذربایجان هم کریدور تا باکو ساخته شده است.
پل در مرز ایران و آذربایجان آنگونه که مدیرکل راه سازی منطقه شمال گفت بهصورت سرمایهگذاری مشترک ایران و آذربایجان هر کدام با سهم 50 درصدی در تأمین مالی و در بهرهبرداری ساخته خواهد شد.بر اساس توافقی که بین ایران وجمهوری آذربایجان است طراحی و ساخت پل توسط ایران خواهد بود.
به گفته کلهر، سرمایه مورد نیاز ساخت پل در مرز ایران و آذربایجان 4.8 میلیون یورو است که بخش خصوصی سرمایهگذار آن خواهد بود. مدیرکل راه سازی منطقه شمال گفت: زمان ساخت پل 18ماهه است اما اگر تأمین مالی انجام شود برنامهریزی این است که ساخت پل در یکسال به پایان برسد. در حال حاضر کامیون های عبوری از مرز ایران بهخاطر ظرفیت کم پل آستارا، روزها در صف خروج میمانند که همین موضوع هزینه انتقال بار را بالا برده است. اما با ساخت پل جدید ظرفیت تردد تریلی باری به 1000 تریلی در روز در مسیر رفت و برگشت میرسد که تحولی بزرگ در ترانزیت ایران است.
«ایران» از روند نزولی شاخص قیمت مصرفکننده در دولت سیزدهم گزارش میدهد
تورم نقطهای خوراکیها 19 درصدکاهش در 5 ماه
گروه اقتصادی/ بهطور قطع تورم مزمن و بالا یکی از معضلات اقتصاد ایران است. همواره بهرغم برخی از دورهها که تورم عقبنشینی کرده است، اما برآیند و متوسط شاخص تورم رقمی بالا بوده است. در آغاز شروع به کار دولت سیزدهم، نرخ تورم به قله تاریخی خود رسیده بود و بر همین اساس، معیشت و رفاه مردم بشدت تحت تأثیر قرار گرفته بود. اما تنها چند ماه پس از شروع به کار دولت سیزدهم، نشانههای بهبود دراین شاخص مهم آشکار شد. در مرداد ماه امسال که از دوازدهم این ماه مراسم تحلیف آیتالله سید ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس دولت برگزارشد، نرخ تورم سالانه 48.7 درصد و تورم نقطهای (نسبت به ماه مشابه سال قبل) 47.7 درصد بود. اما تورم نقطهای و سالانه از مهرماه رو به نزول گذاشت. بدین ترتیب در مهرماه تورم نقطهای با افت قابل توجهی به 43.9 درصد رسید که این رقم در آبان به 37.4 درصد و درماههای آذر و دی به ترتیب 36.2 و 36.5 درصد شد. در تورم سالانه نیز به تداوم روند نزولی پیاپی تا دی ماه که تازهترین گزارش شاخص تورم منتشر شده است، شاهد کاهش نرخ از بیش از 49 درصد به 45.8 درصد در دی ماه هستیم. نگاهی به این اعداد و ارقام، نشاندهنده تثبیت و سپس کاهش شتاب نرخ تورم در دولت سیزدهم است.
تورم خوراکیها چه تغییری کرد
در میان شاخصهای مختلف تورم، یکی از مهمترین شاخصهایی که رابطه مستقیمی با سفره مردم دارد، شاخص قیمت مصرفکننده مواد خوراکی و آشامیدنی است که مواد غذایی را در برمیگیرد. بررسی تورم ماهانه خوراکیها در سالجاری نیز گواهی بر افت قابل توجه روند صعودی این شاخص است. بهطوری که در فروردین ماه امسال تورم ماهانه خوراکیها 2.9 درصد بود که در اردیبهشت به منفی 8 دهم درصد رسید، اما از خرداد با شتاب قابل ملاحظهای رو به فزونی گذاشت. بنابراین در خرداد تورم خوراکیها 3.2 درصد محاسبه شد، رقمی که در تیرماه نیز با تغییر اندکی 3.1 درصد شد. ولی در مرداد ماه این شاخص با رسیدن به 4.6 درصد وارد فاز جدیدی شد. این روند در ماههای شهریور و مهر نیز با نرخ 5 درصدی در محدوده بالایی باقی ماند تا اینکه درآبان ماه با رسیدن به 3.1 درصد، افت زیادی را تجربه کرد و در آذرماه با عقبگرد به محدوده 1.4 درصدی روند کاهشی را تقویت کرد و در نهایت در دی ماه با رشد اندکی به 1.7 درصد رسید.
کاهش قابل توجه تورم نقطهای مواد غذایی
حال نگاهی به نرخ تورم نقطهای مواد خوراکی در سالهای اخیر نیز حاکی از روند بهبود این شاخص است. در حالی که در سال 1397، این شاخص نرخهای بالای 80 درصد را تجربه کرده بود، با آغاز به کار دولت سیزدهم، شاهد تداوم روند نزولی آن هستیم. گفتنی است در اسفند سال 1397 تورم نقطهای مواد غذایی به 73 درصد رسیده بود که با نرخ 84 درصد در فروردین سال 1398، یکی از بالاترین نرخهای تورم این بخش را به ثبت رساند و در ماههای اردیبهشت، خرداد و تیر به ترتیب به 82، 74 و 72 درصد رسید. در یک سال اخیر یعنی از دی ماه سال گذشته تا دی سال جاری شاهد ثبت کمترین نرخ تورم نقطهای خوراکیها دردولت سیزدهم هستیم. در دی ماه سال گذشته این شاخص عدد 60 درصد را نشان میدهد که در بهمن و اسفند ماه این سال روی 67 درصد ثابت ماند. در فروردین ماه سال جاری تورم نقطهای مواد غذایی به 63 درصد رسید. هرچند در اردیبهشت ماه این عدد به 61 درصد کاهش یافت، اما در خرداد ماه دوباره به 63 درصد نخستین ماه سال بازگشت. در تیرماه امسال این شاخص به 57 درصد رسید و در مرداد ماه به عنوان آخرین ماه کاری دولت دوازدهم این شاخص عدد 59 درصد را نشان میدهد. با وجود این هر چند در شهریور و مهر تورم نقطهای مواد غذایی به ترتیب به 62 و 61 درصد افزایش یافت، ولی با افت 14 درصدی به 47 درصد در آبان ماه عقبنشینی کرد. در آذرماه نیز با تداوم این روند تورم نقطهای به 42 درصد کاهش یافت و با وجودی که در دی ماه این شاخص با یک درصد رشد به 43 درصد رسید، ولی همچنان فاصله بسیار زیادی با ماههای گذشته دارد. با این حساب با مقایسه نرخ تورم 62 درصدی نقطهای مواد غذایی در شهریور ماه به عنوان نخستین ماه کاری دولت سیزدهم با 43 درصدی دی ماه، شاهد کاهش 19 درصدی این شاخص هستیم.
روند تورم کاهشی است
بر این اساس، گرچه شاخص تورم کل ماهانه و نقطهای در دی ماه با رشد همراه بوده است، اما بررسی روند کلی این شاخص در شش ماهی که دولت سیزدهم کار خود را شروع کرده است، نشان میدهد که بهبود قابل توجهی رخ داده است. در واقع نمیتوان با تغییر این شاخص در یک ماه عملکرد دولت در کل شاخص تورم را بررسی کرد چرا که روند کلی کاهش قابل توجه شتاب تورم است که با به ثمر رسیدن سیاستهای اصلاح اقتصادی درکنار برطرف کردن موانع تولید داخل، درماههای آینده نیز شاهد تداوم این روند خواهیم بود.
تورم خوراکیها چه تغییری کرد
در میان شاخصهای مختلف تورم، یکی از مهمترین شاخصهایی که رابطه مستقیمی با سفره مردم دارد، شاخص قیمت مصرفکننده مواد خوراکی و آشامیدنی است که مواد غذایی را در برمیگیرد. بررسی تورم ماهانه خوراکیها در سالجاری نیز گواهی بر افت قابل توجه روند صعودی این شاخص است. بهطوری که در فروردین ماه امسال تورم ماهانه خوراکیها 2.9 درصد بود که در اردیبهشت به منفی 8 دهم درصد رسید، اما از خرداد با شتاب قابل ملاحظهای رو به فزونی گذاشت. بنابراین در خرداد تورم خوراکیها 3.2 درصد محاسبه شد، رقمی که در تیرماه نیز با تغییر اندکی 3.1 درصد شد. ولی در مرداد ماه این شاخص با رسیدن به 4.6 درصد وارد فاز جدیدی شد. این روند در ماههای شهریور و مهر نیز با نرخ 5 درصدی در محدوده بالایی باقی ماند تا اینکه درآبان ماه با رسیدن به 3.1 درصد، افت زیادی را تجربه کرد و در آذرماه با عقبگرد به محدوده 1.4 درصدی روند کاهشی را تقویت کرد و در نهایت در دی ماه با رشد اندکی به 1.7 درصد رسید.
کاهش قابل توجه تورم نقطهای مواد غذایی
حال نگاهی به نرخ تورم نقطهای مواد خوراکی در سالهای اخیر نیز حاکی از روند بهبود این شاخص است. در حالی که در سال 1397، این شاخص نرخهای بالای 80 درصد را تجربه کرده بود، با آغاز به کار دولت سیزدهم، شاهد تداوم روند نزولی آن هستیم. گفتنی است در اسفند سال 1397 تورم نقطهای مواد غذایی به 73 درصد رسیده بود که با نرخ 84 درصد در فروردین سال 1398، یکی از بالاترین نرخهای تورم این بخش را به ثبت رساند و در ماههای اردیبهشت، خرداد و تیر به ترتیب به 82، 74 و 72 درصد رسید. در یک سال اخیر یعنی از دی ماه سال گذشته تا دی سال جاری شاهد ثبت کمترین نرخ تورم نقطهای خوراکیها دردولت سیزدهم هستیم. در دی ماه سال گذشته این شاخص عدد 60 درصد را نشان میدهد که در بهمن و اسفند ماه این سال روی 67 درصد ثابت ماند. در فروردین ماه سال جاری تورم نقطهای مواد غذایی به 63 درصد رسید. هرچند در اردیبهشت ماه این عدد به 61 درصد کاهش یافت، اما در خرداد ماه دوباره به 63 درصد نخستین ماه سال بازگشت. در تیرماه امسال این شاخص به 57 درصد رسید و در مرداد ماه به عنوان آخرین ماه کاری دولت دوازدهم این شاخص عدد 59 درصد را نشان میدهد. با وجود این هر چند در شهریور و مهر تورم نقطهای مواد غذایی به ترتیب به 62 و 61 درصد افزایش یافت، ولی با افت 14 درصدی به 47 درصد در آبان ماه عقبنشینی کرد. در آذرماه نیز با تداوم این روند تورم نقطهای به 42 درصد کاهش یافت و با وجودی که در دی ماه این شاخص با یک درصد رشد به 43 درصد رسید، ولی همچنان فاصله بسیار زیادی با ماههای گذشته دارد. با این حساب با مقایسه نرخ تورم 62 درصدی نقطهای مواد غذایی در شهریور ماه به عنوان نخستین ماه کاری دولت سیزدهم با 43 درصدی دی ماه، شاهد کاهش 19 درصدی این شاخص هستیم.
روند تورم کاهشی است
بر این اساس، گرچه شاخص تورم کل ماهانه و نقطهای در دی ماه با رشد همراه بوده است، اما بررسی روند کلی این شاخص در شش ماهی که دولت سیزدهم کار خود را شروع کرده است، نشان میدهد که بهبود قابل توجهی رخ داده است. در واقع نمیتوان با تغییر این شاخص در یک ماه عملکرد دولت در کل شاخص تورم را بررسی کرد چرا که روند کلی کاهش قابل توجه شتاب تورم است که با به ثمر رسیدن سیاستهای اصلاح اقتصادی درکنار برطرف کردن موانع تولید داخل، درماههای آینده نیز شاهد تداوم این روند خواهیم بود.
جمعی از نمایندگان در نامهای به رئیس مجلس خواستار شدند
رأیگیری علنی برای شفافیت
گروه سیاسی/ یک سال پس از رأی مخالف نمایندگان مجلس یازدهم به طرح شفافیت آرا، حالا جمعی از وکلای مجلس در نامهای به محمدباقر قالیباف از رئیس مجلس شورای اسلامی خواستند کلیات طرح شفافیت آرا یک بار دیگر و به صورت دو شوری به رأی گذاشته شود. امضاکنندگان همچنین از رئیس مجلس خواستهاند برخلاف رأیگیری که در 15 بهمن سال 99 انجام شد، اینبار این رأیگیری به صورت علنی و شفاف انجام شود.
به گزارش فارس، در این نامه که تعداد و اسامی امضاکنندگان آن اعلام نشده، با اشاره به اینکه طرح موسوم به شفافیت آرای نمایندگان از نخستین طرحهای تقدیمی نمایندگان مجلس یازدهم به هیأت رئیسه بود، آمده است: «این طرح پیشرو، انقلابی و تحولی که در پاسخ به مطالبه افکار عمومی و نیز در عمل به شعار اغلب نمایندگان در زمان مبارزات انتخاباتی طراحی شد، متأسفانه با چالشهایی در مسیر تصویب مواجه شده است که ازجمله آنها، عدم تصویب کلیات با تنها 3 رأی کمتر از حدنصاب دوسوم، افراط و تفریط برخی جریانات خودی در مطالبه هیجانی محتوای طرح، عدم تحقق حمایت کلیت مجلس از نمایندگان محلی در رأیهای ملی آنها و نیز تمرکز ضدانقلاب برای بالابردن انتظارات غیرمعقول از طرح به منظور وارد ساختن ضربه به مجلس انقلابی با خشکاندن ریشه طرح شفافیت بوده و هست.»
نمایندگان خواستار شفافیت آرا در این نامه با اشاره به اینکه «خوشبختانه گزارش نهایی کمیسیون آییننامه داخلی مجلس، با کارشناسی دقیق، تمامی جوانب موضوع را با پرهیز از غلتیدن به دام افراط و تفریط ملاحظه کرده است» نه تنها خواستار رأیگیری دو شوری و علنی برای آن شدهاند بلکه از رئیس مجلس خواستهاند قبل از رأیگیری طرح از تاریخ ارسال نامه بخشهایی از مفاد گزارش نهایی تقدیم شده طرح که به حقوق فردی نمایندگان مربوط است، از جمله اعلام شفاف وضعیت آرای نماینده در هر جلسه علنی، درباره امضا کنندگان نامه به صورت داوطلبانه اجرا شود.
وقتکشی؛ راهکار مجلس دهم
طرح شفافیت آرای نمایندگان نخستین بار سال 96 و در مجلس دهم که اکثریت نسبی از اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در آن حضور داشتند مطرح شد. دست کم مواضع شعاری که از سوی این طیف از نمایندگان مطرح میشد این توقع را ایجاد میکرد که آنها با ایده شفافیت عملکرد نمایندگان همراهی کنند اما برخلاف انتظار نتیجه رأیگیری برای تصویب فوریت آن در 14 شهریور سال 97 ناامید کننده بود.
از 194 نماینده حاضر در جلسه علنی مجلس وقت 108 رأی مخالف، 5 رأی ممتنع و تنها 59 رأی موافق به دست آمد و این حجم از مخالفت در حالی بود که طیف گستردهای از نمایندگان به طمع جذب افکار عمومی خود را در صف مدافعان شفافیت معرفی کرده بودند.
یکی از عجیبترین دلایل مخالفت با تصویب فوریت طرح در آن زمان از سوی علی مطهری نماینده مجلس دهم اینگونه مطرح شد: «با توجه به نظارت استصوابی شورای نگهبان ممکن است در برخی مسائل مهم کشور نمایندگان ملاحظاتی داشته باشند که اگر رأیگیریها علنی شود، نمایندگان مجبور شوند رأی واقعی خودشان را اعلام نکنند!»
سرنوشت شفافیت در مجلس دهم این بود که طرح بدون فوریت و به صورت عادی به کمیسیون ارجاع شد و به قول این مثل که از «این ستون تا آن ستون فرج است»، تا پایان عمر مجلس دهم فرصت طرح آن در صحن علنی نرسید و نمایندگان آن مجلس با تمسک به رویه وقتکشی از بوته آزمون رأی دادن یا ندادن، جستند.
امیدواری به وعده مجلس یازدهم
طرح شفافیت آرا اگرچه در عامه مردم به معنای اعلام فهرست اسامی نمایندگانی که به طرحها و لوایح رأی موافق یا مخالف داده یا نسبت به آن ممتنع بودهاند، تعبیر شد، اما در واقع مشمول شفافیتی فراتر از این تعبیر محدود بود و انتشار عمومی مشروح مذاکرات، برگزاری علنی جلسات کمیسیونهای تخصصی مجلس، ایجاد بستر قانونی پخش زنده مذاکرات جلسات کمیسیونهای تخصصی از صداوسیما و حتی انتشار گزارش سفر، هزینهها و نتایج مأموریت کاری نمایندگان از جمله فهرست مواردی بود که طراحان برای ایجاد شفافیت در عملکرد مجلس پیشبینی کردند.
بازخورد منفی افکار عمومی به خلف وعده مجلس دهم و خواستی که در جامعه برای به تصویب رسیدن این طرح وجود داشت سبب شد که تصویب طرح شفافیت نمایندگان به یکی از شعارهای اصلی انتخابات مجلس یازدهم تبدیل شود و از جمله وعدههای اصلی فهرستهایی باشد که سرانجام در اغلب شهرها به پیروزی رسیدند. بر همین اساس چنانکه توقع میرفت طرح شفافیت آرا یکی از اولین طرحهایی بود که در مجلس یازدهم مطرح شد، اما به ناگاه در رأیگیری ۱۵ بهمن سال 99 اگر چه 153 رأی از مجموع 234 رأی، آرای موافق بودند اما از آنجا که تصویب طرح به دوسوم آرا نیاز داشت کلیات آن در صحن علنی رأی نیاورد و برای بررسی بیشتر و تغییر در جزئیات به کمیسیون آییننامه داخلی مجلس ارجاع شد. اغلب مخالفان این بار هم معتقد بودند این طرح، نمایندگان را در تصمیم گیریها تحت فشار میگذارد. برخی اما به درستی معتقد بودند اینکه مجلس به کلیات رأی بدهد و باز شفافیت برای یک یا دو سال دیگر معطل تدوین جزئیات بماند منطقی نیست. برخی از دیگر مخالفان هم طرح را با انگ پوپولیستی بودن، تقویت تأثیر لابیگریها و مخالفت با منافع ملی، نواختند.
شفافیت در تعلیق
با تفوق استدلالهایی از همین دست بود که مجلسی که با شعار ایجاد شفافیت از مردم رأی گرفته بود هم، طرح شفافیت را در تعلیق دوباره قرار داد. جدای از آنکه چکش کاری چندین باره طرحی که میتوانست مبنای شفافیت باشد این نگرانی را ایجاد میکند که تبصرهها و استثناهای متعدد از شمایل شفافیت، جز سایهای باقی نگذارد؛ اینکه این موضوع هر از گاه دستمایه مطرح شدن در رسانهها قرار گیرد و همچنان در تعلیق بماند حاصلی جز ناامید شدن از امکان به ثمر رسیدن تغییرات مثبت در فرایندهای مربوط به حکمرانی که اتفاقاً این روزها بسیار مورد تأکید رئیس مجلس شورای اسلامی نیز قرار گرفته است، ندارد.
با این حال روزنههای امیدواری به حمایت نمایندگان از شفافیت عملکرد خودشان را میتوان در صفحات مجازی معدودی از نمایندگان یافت که منتظر تصویب طرح و اجباری شدن شفافیت نماندهاند و به اختیار و داوطلبانه دست کم در حد اعلام عمومی ای که به مصوبات مجلس دادهاند، عملکرد خود را به قضاوت افکار عمومی گذاشتهاند.
از این حیث نامه روز گذشته جمعی از نمایندگان مجلس را میتوان امیدی به پایان دادن برای تعلیق 4 ساله طرح شفافیت قلمداد کرد و امیدوار بود که خواست نویسندگان نامه به مانوری رسانهای از آن نوع که در سالهای گذشته شاهدش بودیم، تقلیل پیدا نکند.
به گزارش فارس، در این نامه که تعداد و اسامی امضاکنندگان آن اعلام نشده، با اشاره به اینکه طرح موسوم به شفافیت آرای نمایندگان از نخستین طرحهای تقدیمی نمایندگان مجلس یازدهم به هیأت رئیسه بود، آمده است: «این طرح پیشرو، انقلابی و تحولی که در پاسخ به مطالبه افکار عمومی و نیز در عمل به شعار اغلب نمایندگان در زمان مبارزات انتخاباتی طراحی شد، متأسفانه با چالشهایی در مسیر تصویب مواجه شده است که ازجمله آنها، عدم تصویب کلیات با تنها 3 رأی کمتر از حدنصاب دوسوم، افراط و تفریط برخی جریانات خودی در مطالبه هیجانی محتوای طرح، عدم تحقق حمایت کلیت مجلس از نمایندگان محلی در رأیهای ملی آنها و نیز تمرکز ضدانقلاب برای بالابردن انتظارات غیرمعقول از طرح به منظور وارد ساختن ضربه به مجلس انقلابی با خشکاندن ریشه طرح شفافیت بوده و هست.»
نمایندگان خواستار شفافیت آرا در این نامه با اشاره به اینکه «خوشبختانه گزارش نهایی کمیسیون آییننامه داخلی مجلس، با کارشناسی دقیق، تمامی جوانب موضوع را با پرهیز از غلتیدن به دام افراط و تفریط ملاحظه کرده است» نه تنها خواستار رأیگیری دو شوری و علنی برای آن شدهاند بلکه از رئیس مجلس خواستهاند قبل از رأیگیری طرح از تاریخ ارسال نامه بخشهایی از مفاد گزارش نهایی تقدیم شده طرح که به حقوق فردی نمایندگان مربوط است، از جمله اعلام شفاف وضعیت آرای نماینده در هر جلسه علنی، درباره امضا کنندگان نامه به صورت داوطلبانه اجرا شود.
وقتکشی؛ راهکار مجلس دهم
طرح شفافیت آرای نمایندگان نخستین بار سال 96 و در مجلس دهم که اکثریت نسبی از اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در آن حضور داشتند مطرح شد. دست کم مواضع شعاری که از سوی این طیف از نمایندگان مطرح میشد این توقع را ایجاد میکرد که آنها با ایده شفافیت عملکرد نمایندگان همراهی کنند اما برخلاف انتظار نتیجه رأیگیری برای تصویب فوریت آن در 14 شهریور سال 97 ناامید کننده بود.
از 194 نماینده حاضر در جلسه علنی مجلس وقت 108 رأی مخالف، 5 رأی ممتنع و تنها 59 رأی موافق به دست آمد و این حجم از مخالفت در حالی بود که طیف گستردهای از نمایندگان به طمع جذب افکار عمومی خود را در صف مدافعان شفافیت معرفی کرده بودند.
یکی از عجیبترین دلایل مخالفت با تصویب فوریت طرح در آن زمان از سوی علی مطهری نماینده مجلس دهم اینگونه مطرح شد: «با توجه به نظارت استصوابی شورای نگهبان ممکن است در برخی مسائل مهم کشور نمایندگان ملاحظاتی داشته باشند که اگر رأیگیریها علنی شود، نمایندگان مجبور شوند رأی واقعی خودشان را اعلام نکنند!»
سرنوشت شفافیت در مجلس دهم این بود که طرح بدون فوریت و به صورت عادی به کمیسیون ارجاع شد و به قول این مثل که از «این ستون تا آن ستون فرج است»، تا پایان عمر مجلس دهم فرصت طرح آن در صحن علنی نرسید و نمایندگان آن مجلس با تمسک به رویه وقتکشی از بوته آزمون رأی دادن یا ندادن، جستند.
امیدواری به وعده مجلس یازدهم
طرح شفافیت آرا اگرچه در عامه مردم به معنای اعلام فهرست اسامی نمایندگانی که به طرحها و لوایح رأی موافق یا مخالف داده یا نسبت به آن ممتنع بودهاند، تعبیر شد، اما در واقع مشمول شفافیتی فراتر از این تعبیر محدود بود و انتشار عمومی مشروح مذاکرات، برگزاری علنی جلسات کمیسیونهای تخصصی مجلس، ایجاد بستر قانونی پخش زنده مذاکرات جلسات کمیسیونهای تخصصی از صداوسیما و حتی انتشار گزارش سفر، هزینهها و نتایج مأموریت کاری نمایندگان از جمله فهرست مواردی بود که طراحان برای ایجاد شفافیت در عملکرد مجلس پیشبینی کردند.
بازخورد منفی افکار عمومی به خلف وعده مجلس دهم و خواستی که در جامعه برای به تصویب رسیدن این طرح وجود داشت سبب شد که تصویب طرح شفافیت نمایندگان به یکی از شعارهای اصلی انتخابات مجلس یازدهم تبدیل شود و از جمله وعدههای اصلی فهرستهایی باشد که سرانجام در اغلب شهرها به پیروزی رسیدند. بر همین اساس چنانکه توقع میرفت طرح شفافیت آرا یکی از اولین طرحهایی بود که در مجلس یازدهم مطرح شد، اما به ناگاه در رأیگیری ۱۵ بهمن سال 99 اگر چه 153 رأی از مجموع 234 رأی، آرای موافق بودند اما از آنجا که تصویب طرح به دوسوم آرا نیاز داشت کلیات آن در صحن علنی رأی نیاورد و برای بررسی بیشتر و تغییر در جزئیات به کمیسیون آییننامه داخلی مجلس ارجاع شد. اغلب مخالفان این بار هم معتقد بودند این طرح، نمایندگان را در تصمیم گیریها تحت فشار میگذارد. برخی اما به درستی معتقد بودند اینکه مجلس به کلیات رأی بدهد و باز شفافیت برای یک یا دو سال دیگر معطل تدوین جزئیات بماند منطقی نیست. برخی از دیگر مخالفان هم طرح را با انگ پوپولیستی بودن، تقویت تأثیر لابیگریها و مخالفت با منافع ملی، نواختند.
شفافیت در تعلیق
با تفوق استدلالهایی از همین دست بود که مجلسی که با شعار ایجاد شفافیت از مردم رأی گرفته بود هم، طرح شفافیت را در تعلیق دوباره قرار داد. جدای از آنکه چکش کاری چندین باره طرحی که میتوانست مبنای شفافیت باشد این نگرانی را ایجاد میکند که تبصرهها و استثناهای متعدد از شمایل شفافیت، جز سایهای باقی نگذارد؛ اینکه این موضوع هر از گاه دستمایه مطرح شدن در رسانهها قرار گیرد و همچنان در تعلیق بماند حاصلی جز ناامید شدن از امکان به ثمر رسیدن تغییرات مثبت در فرایندهای مربوط به حکمرانی که اتفاقاً این روزها بسیار مورد تأکید رئیس مجلس شورای اسلامی نیز قرار گرفته است، ندارد.
با این حال روزنههای امیدواری به حمایت نمایندگان از شفافیت عملکرد خودشان را میتوان در صفحات مجازی معدودی از نمایندگان یافت که منتظر تصویب طرح و اجباری شدن شفافیت نماندهاند و به اختیار و داوطلبانه دست کم در حد اعلام عمومی ای که به مصوبات مجلس دادهاند، عملکرد خود را به قضاوت افکار عمومی گذاشتهاند.
از این حیث نامه روز گذشته جمعی از نمایندگان مجلس را میتوان امیدی به پایان دادن برای تعلیق 4 ساله طرح شفافیت قلمداد کرد و امیدوار بود که خواست نویسندگان نامه به مانوری رسانهای از آن نوع که در سالهای گذشته شاهدش بودیم، تقلیل پیدا نکند.
چالشهای تعرفهگذاری خدمات در گفتوگوی «ایران» با رئیس سازمان نظام پزشکی تهران
شفاف درباره تعرفه خدمات سلامت
فریبا خاناحمدی
گزارش نویس
موضوع تعرفهگذاری خدمات پزشکی همواره به عنوان یکی از چالشهای اساسی نظام سلامت کشور به حساب میآید، به گونهای که سالانه در ماههای پایانی سال، همچنان شاهد فراز و نشیبهای فراوانی حول این مقوله هستیم که همگی حکایت از گلایه جامعه پزشکی از تعرفههای غیرواقعی و افزایش تقاضای القایی و در نهایت کاهش کیفیت ارائه خدمات پزشکی دارد. از سوی دیگر مخالفان افزایش تعرفه های پزشکی معتقدند ملاک برای نرخ گذاری میانگین تورم بانک مرکزی است و همانطور که مبلغ 3 تا 4 میلیون تومان کفاف زندگی کارمندان و کارگران را نمی دهد، با همین نگاه نمی توان قشر خاصی را از لحاظ درآمد جدا کرد، چرا که محدودیت منابع اجازه نمی دهد تعرفه های واقعی در 2 جزء حرفه ای و فنی برسیم. با این حال روزنامه ایران قصد دارد در سلسله گزارش هایی ابعاد مختلف تعرفه گذاری خدمات سلامت را از زوایای دید مخالفان و موافقان آن بررسی کند. در این گفت وگو سید مؤید علویان، رئیس سازمان نظام پزشکی تهران، تعرفهگذاری خدمات پزشکی در بخش خصوصی، نبود برنامههای مدون و منظم برای اجرای طرح پزشک خانواده، نظام ارجاع و پرونده الکترونیک سلامت و شفاف نبودن متولیان سلامت با مردم درباره تمام مشکلات و چالشهای پیش رو را از مهمترین ضعفهای نظام سلامت میداند. در ادامه این گفتوگو را میخوانید:
این روزها صحبت از تعرفهگذاری خدمات پزشکی و منطبق نبودن «جزء فنی» تعرفهها با نرخ تورم و افزایش هزینهها است، از طرفی موضوع پرداخت از جیب مردم مطرح است که نباید بیماران متحمل هزینههای بالای درمانی شوند. شما چه ارزیابی از تعرفهگذاری خدمات پزشکی و پرداختی از جیب مردم دارید؟
ابتدا مبانی فکری مربوط به این موضوع را مطرح میکنم. ما یک حکومت و دولت داریم. وظایف دولت چیست؟ سلامت موضوع مهمی است. کرونا نشان داد سلامت باید اولویت اول همه دولتها باشد. اگر سلامت نباشد اقتصاد، امنیت، اجتماع و آموزش آسیب میبیند. اصل دوم این است که دولت باید خدمات با کیفیت درمانی برای مردم فراهم کند. آیا وظیفه حاکمیت است که بین امکان پرداخت توسط مردم و تأمین هزینههای تمام شده تعادل ایجاد کند؟ بر اساس کار کارشناسی هزینه تمام شده خدمات را در بیاوریم. وظیفه سوم دولت این است در مقوله هزینههای مردم از گروههای آسیبپذیر حمایت کند. مردم نباید فرش خانهشان را برای دریافت خدمات بفروشند. در حوزه خدمات، هزینههای تمام شده در این چند سال اخیر به دلیل تورم و تغییرنرخ ارز، افزایش پیدا کرده است که مساوی است با تحمیل فشار به مردم. تعرفه موضوعی تخصصی است و براساس هزینههای تمام شده، خدمات باید احصا شود و میزان حمایت دولت براساس قانون و چهارچوب پیش برود. تاکنون تعرفهها بر اساس قیمت واقعی صورت نگرفته است. ما باید بین تعرفه و دستمزد تفاوت قائل شویم. بسیاری تصور میکنند دستمزدشان باید افزایش پیدا کند، درحالی که تعرفه شامل بخش فنی و حرفهای است. در بخش فنی موضوع باید هزینههای جانبی در نظر گرفته شود. ما فکر میکنیم در حوزه دستمزد در بخش دولتی مطابق با این افزایش دستمزد باید تعرفه را در نظر بگیریم و در بخش خصوصی دستمزد کارگری را باید لحاظ کنیم. با توجه به اینکه قیمت تجهیزات افزایش سرسامآور پیدا کرده، حرف ما این است که تعرفه را متناسب با این افزایش هزینهها ببینیم. در حالی که افزایش تعرفهها به معنای افزایش دستمزد پزشک نیست؛ بلکه افزایش مربوط به بخش فنی است نه بخش حرفهای. این روزها بیان حرفهای غیرکارشناسی مردم را در مقابل پزشکان قرار میدهد. افزایش تعرفهها به معنای افزایش دستمزد پزشک نیست و از طرفی جزء حرفهای تعرفهها فاصله زیاد با قیمت واقعی خدمات دارد.
یکی از انتقادات شما که در برنامه تلویزیونی مطرح کردید نسبت به تعرفهگذاری خدمات پزشکی در بخش خصوصی بود. شما معتقدید چون دولت توان خرید خدمت از سازمانهای بیمهگر را ندارد، بنابراین نباید در قیمتگذاری خدمات هم دخالت کند؟
ما یک خریدار خدمت و ارائهدهنده خدمت داریم. همانطور که اصناف تعرفهها را خودشان تعیین میکنند، برای تعیین تعرفه خدمات، بخش خصوصی نیز باید الزاماتی وجود داشته باشد. اگر قرار است دولت از بخش خصوصی خدمات بگیرد، آنوقت میتواند سر پول و قیمتگذاری چانه بزند تا بخش خصوصی تخفیف دهد و این منطقی است اما وقتی حاکمیت از بخش خصوصی خرید خدمت نمیکند، چه دلیلی دارد تعرفهگذاری بخش خصوصی توسط دولت انجام شود؟ دولت اگر بنا است از بخش خصوصی خرید خدمت کند آنوقت باید در تعرفهگذاری این بخش هم مشارکت کند. ما هیچگونه حمایتی از بخش خصوصی نداریم و بخش خصوصی را در معرض ورشکستگی قرار دادهایم. اگر تعرفهها واقعی باشد بازار رقابتی بوجود میآید. ایران از نظر پزشکی در منطقه حرف برای گفتن دارد. اما 5 سال دیگر معلوم نیست. ما نمیتوانیم دستگاههای سونوگرافی، ام آر ای و دستگاههای آزمایشگاهی بخریم. چون کلاً نظام سلامت چهارچوب درستی ندارد. به دلیل عدم اجرای پزشک خانواده و نظام ارجاع و پرونده سلامت کنترل هزینه نداریم و در کنارش خدمات با تعرفه پایین ارائه میشود. اگر دولت از بخش خصوصی خرید خدمت نمیکند، باید در تعرفهگذاری خدماتش هم دخالت نکند. در حالی که خرید خدمت دولت از بخش خصوصی با قیمت تمام شده خدمات بسیار تفاوت دارد. اگر بیمهها توان ندارند، اعلام کنند که بیمه دولتی هستیم و نمیتوانیم از بخش خصوصی خرید خدمت کنیم.
آقای دکتر !گاهی اوقات بخش دولتی نیز میگوید؛ تعرفهگذاری خدمات بویژه در جزء حرفهای به صرفه نیست و برای همین هم اعضای هیأتهای علمی از بخش دولتی خارج میشوند. نظر شما راجع به تعرفهگذاری در بخش دولتی چیست؟
وقتی هزینههای تمامشده خیلی بالا و پرداختی بسیار کم باشد عملاً بیمارستانهای دولتی را هم ورشکست میکنیم. در بخش دولتی یا باید اجازه دهیم قیمت تمام شده اجرا شود یا یارانه بدهیم که قسمت دوم مهمتر است. نباید بخش دولتی به مردم فشار بیاورد، بلکه باید با دادن یارانه به مراکز درمانی از مردم حمایت کنیم.
وزارت بهداشت به عنوان ارائهدهنده خدمت همیشه با خریداران خدمت یعنی سازمانهای بیمهگر بر سر تعرفهگذاری خدمات پزشکی، پرداخت بموقع مطالبات و کسورات اختلاف دیدگاه اساسی داشته است. به اعتقاد شما آیا سازمانهای بیمهگر به عنوان خریداران خدمت در پرداخت مطالبات کوتاهی میکنند یا نه منابع مالی بیمهها کم است و نمیتوانند آنطور که باید پرداخت از جیب بیماران را کم کنند؟
طی این سالها انباشت مطالبات زیاد شده است. ما مردم خیلی مظلومی داریم. چون قوانین و مقررات وجود داشته ولی اجرا نشده است. قرار بود همه مردم را بیمه کنیم. آیا بیمه کردیم؟ خیر. قرار است سهم پرداخت بیمهها در خدمات هزینههای سلامت 70 درصد باشد ولی بیمهها میگویند: «ما پول نداریم». سازمانهای بیمهگر این را باید به مردم بگویند که گرچه شما بیمه هستید ولی نمیتوانیم 70درصد هزینههای شما را بدهیم. قانون گفته بدهید، ولی ما تا حالا ندادیم و نمیتوانیم هم بدهیم. آیا همه ما چه به عنوان وزارت بهداشت و چه خریداران خدمات و بیمهها دنبال حفظ منابع هستیم و نمیخواهیم خدمات القایی اتفاق بیفتد؟ بله. اما لازمهاش خیلی ساده است؛ اجرای پزشک خانواده، پرونده الکترونیک سلامت و خدمات کنترل شده با استفاده از نظام آیتی. درحالی که ما تعلل و کوتاهی کردیم. دولتها یکی پس از دیگری آمدند و به تکالیف و اسناد بالا دستی عمل نکردند. برای همین هم بیمهها میگویند پول نداریم و از طرفی دولت هم میخواهد خدمات را ارزان بخرد. بنابراین کیفیت خدمات پایین میآید و خدمات القایی بیشتر شده و روز به روز این کلاف پیچیدهتر میشود. دولتها میزان درصد افزایش منابع مالی بیمه را بسیار کم میبینند. در حالی که سلامت برای مردم مهمترین فاکتور است. ما کجای این حرف را باور کنیم؟
شما چه راه حلی برای باز شدن گره کور اجرای طرح پزشک خانواده و نظام ارجاع به جهت صرفهجویی در هزینهها و کاهش خدمات القایی دارید؟
راهحل این است که به قوانین رجوع کنیم. قانون میگوید: «خدمات باید در نظام سلامت تعریف شود. یعنی گایدلاین باشد تا بتوان خدمات القایی را کنترل کنیم. این گایدلاینها وجود ندارد. در عوض نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی یک چیزی به نام نسخه الکترونیک سلامت وضع میکنند که بیمهها را ملزم میکنند که از یک زمانی حق خرید خدمت بجز از طریق نسخه الکترونیک ندارید. ببینید در سوئد 14 سال طول کشید تا نسخه الکترونیک و پرونده الکترونیک سلامت اجباری شود. در حالی که ما فکر میکنیم یکشبه میتوانیم آن را اجباری کنیم و اطلاعیه میدهیم. اینها حرف غیرکارشناسی است. ما میگوییم آمادهایم به اجرای پزشک خانواده کمک کنیم. چون از طریق پزشک خانواده میفهمیم منابع کجا هزینه میشود و پزشک عمومی به نام پزشک خانواده جایگاه پیدا میکند. از طرفی باید براساس پرونده سلامت حرکت کنیم. هر ایرانی باید پرونده سلامت داشته باشد ما هم معتقدیم که منابع نظام سلامت باید حفظ شود اما نه در قالب خرید خدمت ارزان و با کیفیت بسیار پایین بلکه برعکس. یعنی یک فرد بیمه شده باید سرش را بالا بگیرد و به مرکز درمانی برود و خدمت دریافت کند نه اینکه دفترچه بیمه در جیبش باشد که به درد نمیخورد. چرا بیمه بیارزش شده است؟ چرا خدمات بیارزش شده است؟ چون دولتها به وظایف خودشان به درستی عمل نکردهاند.
راه برای اصل اجرای نسخهنویسی الکترونیک همراه با اصلاحاتی است. برای مثال میگوییم؛ مراکز درمانی و پزشکان مجبورند نسخه الکترونیک را ثبت کنند. به بیمه میگویی مجبوری از فلان تاریخ هیچ خرید خدمتی را بدون نسخه الکترونیک انجام ندهی. معتقدیم اجرای نسخه الکترونیک قدمی رو به جلو برای کنترل و حفظ منابع نظام سلامت است اما حرف ما این است چرا یک شبه میخواهید نسخهنویسی الکترونیک اتفاق بیفتد؟ چرا اجبار میکنید؟ در حالی که میتوانید تشویقی عمل کنید. یعنی اگر مدتی از روشهای تدریجی و تشویقی برای اجرای نسخهنویسی الکترونیک استفاده کنیم بهتر است. همه جای دنیا این کار را کردهاند و نباید بخواهیم چرخ را از اول اختراع کنیم بلکه باید ببینیم دنیا به چه مسیری رفته است. ما میگوییم برای حفظ منابع به بیمهها کمک میکنیم تا هم اتلاف منابع و هم خدمات القایی کم شود و از طرفی منابع پایدار برای بیمهها در نظام سلامت تعریف میشود چون بیمه خریدار خدمت است.
یکی از انتقادات شما به نسخهنویسی الکترونیک این است که امنیت اطلاعات بیماران و داروهای مصرفیشان در فرایند نسخهنویسی الکترونیک حفظ نمیشود؟حتی چندین بار به وزیر بهداشت سابق در اینباره نامه زدید. بفرمایید به دلیل کثرت اپلیکیشنهای شرکتهای خصوصی آیا محرمانه بودن اطلاعات بیماران حفظ میشود؟
جواب خیر است. من به مردم میگویم اگر به مرکز درمانی و پزشک مراجعه کردید و برای شما نسخه الکترونیک نوشت، اطلاعات شما در اختیار شرکتهای غیر از بیمهها قرار دارد. چون بیمهها ساختار ندارند، سامانههای بیمه اشکالاتی دارد. لذا بیمهها به شرکتهای حد واسط اجازه دادهاند تا این کار را انجام دهند. این یعنی اطلاعات بیماران در اختیار شرکتهای حد واسط قرار گرفته است. در کجای دنیا این اتفاق افتاده است؟ در اروپا قانون وضع کردند چون نسخه و پرونده چالش مهم دارد و آن حقوق افراد است، نباید اطلاعات سلامت مردم درز کند. نباید کسانی بفهمند که مردم چه بیماریهایی دارند. الان دسترسی به این اطلاعات آزاد است. این مشکل حقوقی بسیار بزرگی برای کشور خواهد شد. من نگرانم این پرونده و نسخهنویسی تعطیل شود درحالی که ما دنبال اصلاح هستیم. چون اگر تعطیل شود، حساب کتاب در نظام سلامت ایجاد نمیشود. این حقوق توسط بیمه نقض شده و قانونگذار این را ندیده است و ما هیچ ابزار قانونی نداریم. یعنی قانونی وضع کردهایم که زیرساخت ندارد.
حفظ اسرار و محرمانگی اطلاعات بیماران از طریق اجرای نسخهنویسی الکترونیک یکی از مباحث مهمی است که شما بدان تأکید دارید. این در حالی است که علاوه بر اینکه سازمانهای بیمه گر سامانههای مختلفی را از طریق خرید خدمت از بخش خصوصی برای اجرای این برنامه تعریف کردهاند همچنین به تازگی شاهد این هستیم که دانشگاههای دولتی نیز در حال نصب این اپلیکیشنها با پلتفرمهای مختلف برای استفاده از سامانههای ثبت بیمهها هستند. چرا نباید شرکتهای خصوصی به حریم اطلاعات بیماران دسترسی داشته باشند؟
به اعتقاد بنده این جنایت است. پلتفرمفروشی باعث شده اطلاعات بیماران درز کند. پزشک را در مقابل مردم قرار داده است. عملاً کسانی که آسیب میبینند مردم هستند. ما با چندین جا مکاتبه کردهایم که اجرای نسخهنویسی الکترونیک باید پیوست حقوقی و اخلاقی میداشت. در همه جای دنیا پیوست اخلاقی و حقوقی مینویسند و ارائهدهنده خدمت و بیمهها به اصول اخلاقی متعهد میشوند. ولی واقعیت این است الان نسخه نوشته میشود و از طریق این شرکتها اطلاعات بیمار و دارو به دست شرکتها میافتد که گاهی هم اساماس میدهند متفورمین شرکت... را مصرف کنید. اینها از کجا فهمیدند که فلان بیمار متفورمین میخورد؟ این یعنی نقض حقوق شهروندی. بیمهها باید مجوز 17درصد شرکتهای خصوصی را لغو کنند، چون تخلف است و حقوق شهروندی زیر سؤال رفته است. دادن این اختیار به شرکتهای خصوصی اشتباه است. تأمین اجتماعی و بیمه سلامت سیستمهایشان یکپارچه نیست. یک شرکت این دوتا را با هم ادغام میکند و یک سامانه تعریف میکند. چرا نباید بیمهها خودشان این کار را انجام ندهند؟
گزارش نویس
موضوع تعرفهگذاری خدمات پزشکی همواره به عنوان یکی از چالشهای اساسی نظام سلامت کشور به حساب میآید، به گونهای که سالانه در ماههای پایانی سال، همچنان شاهد فراز و نشیبهای فراوانی حول این مقوله هستیم که همگی حکایت از گلایه جامعه پزشکی از تعرفههای غیرواقعی و افزایش تقاضای القایی و در نهایت کاهش کیفیت ارائه خدمات پزشکی دارد. از سوی دیگر مخالفان افزایش تعرفه های پزشکی معتقدند ملاک برای نرخ گذاری میانگین تورم بانک مرکزی است و همانطور که مبلغ 3 تا 4 میلیون تومان کفاف زندگی کارمندان و کارگران را نمی دهد، با همین نگاه نمی توان قشر خاصی را از لحاظ درآمد جدا کرد، چرا که محدودیت منابع اجازه نمی دهد تعرفه های واقعی در 2 جزء حرفه ای و فنی برسیم. با این حال روزنامه ایران قصد دارد در سلسله گزارش هایی ابعاد مختلف تعرفه گذاری خدمات سلامت را از زوایای دید مخالفان و موافقان آن بررسی کند. در این گفت وگو سید مؤید علویان، رئیس سازمان نظام پزشکی تهران، تعرفهگذاری خدمات پزشکی در بخش خصوصی، نبود برنامههای مدون و منظم برای اجرای طرح پزشک خانواده، نظام ارجاع و پرونده الکترونیک سلامت و شفاف نبودن متولیان سلامت با مردم درباره تمام مشکلات و چالشهای پیش رو را از مهمترین ضعفهای نظام سلامت میداند. در ادامه این گفتوگو را میخوانید:
این روزها صحبت از تعرفهگذاری خدمات پزشکی و منطبق نبودن «جزء فنی» تعرفهها با نرخ تورم و افزایش هزینهها است، از طرفی موضوع پرداخت از جیب مردم مطرح است که نباید بیماران متحمل هزینههای بالای درمانی شوند. شما چه ارزیابی از تعرفهگذاری خدمات پزشکی و پرداختی از جیب مردم دارید؟
ابتدا مبانی فکری مربوط به این موضوع را مطرح میکنم. ما یک حکومت و دولت داریم. وظایف دولت چیست؟ سلامت موضوع مهمی است. کرونا نشان داد سلامت باید اولویت اول همه دولتها باشد. اگر سلامت نباشد اقتصاد، امنیت، اجتماع و آموزش آسیب میبیند. اصل دوم این است که دولت باید خدمات با کیفیت درمانی برای مردم فراهم کند. آیا وظیفه حاکمیت است که بین امکان پرداخت توسط مردم و تأمین هزینههای تمام شده تعادل ایجاد کند؟ بر اساس کار کارشناسی هزینه تمام شده خدمات را در بیاوریم. وظیفه سوم دولت این است در مقوله هزینههای مردم از گروههای آسیبپذیر حمایت کند. مردم نباید فرش خانهشان را برای دریافت خدمات بفروشند. در حوزه خدمات، هزینههای تمام شده در این چند سال اخیر به دلیل تورم و تغییرنرخ ارز، افزایش پیدا کرده است که مساوی است با تحمیل فشار به مردم. تعرفه موضوعی تخصصی است و براساس هزینههای تمام شده، خدمات باید احصا شود و میزان حمایت دولت براساس قانون و چهارچوب پیش برود. تاکنون تعرفهها بر اساس قیمت واقعی صورت نگرفته است. ما باید بین تعرفه و دستمزد تفاوت قائل شویم. بسیاری تصور میکنند دستمزدشان باید افزایش پیدا کند، درحالی که تعرفه شامل بخش فنی و حرفهای است. در بخش فنی موضوع باید هزینههای جانبی در نظر گرفته شود. ما فکر میکنیم در حوزه دستمزد در بخش دولتی مطابق با این افزایش دستمزد باید تعرفه را در نظر بگیریم و در بخش خصوصی دستمزد کارگری را باید لحاظ کنیم. با توجه به اینکه قیمت تجهیزات افزایش سرسامآور پیدا کرده، حرف ما این است که تعرفه را متناسب با این افزایش هزینهها ببینیم. در حالی که افزایش تعرفهها به معنای افزایش دستمزد پزشک نیست؛ بلکه افزایش مربوط به بخش فنی است نه بخش حرفهای. این روزها بیان حرفهای غیرکارشناسی مردم را در مقابل پزشکان قرار میدهد. افزایش تعرفهها به معنای افزایش دستمزد پزشک نیست و از طرفی جزء حرفهای تعرفهها فاصله زیاد با قیمت واقعی خدمات دارد.
یکی از انتقادات شما که در برنامه تلویزیونی مطرح کردید نسبت به تعرفهگذاری خدمات پزشکی در بخش خصوصی بود. شما معتقدید چون دولت توان خرید خدمت از سازمانهای بیمهگر را ندارد، بنابراین نباید در قیمتگذاری خدمات هم دخالت کند؟
ما یک خریدار خدمت و ارائهدهنده خدمت داریم. همانطور که اصناف تعرفهها را خودشان تعیین میکنند، برای تعیین تعرفه خدمات، بخش خصوصی نیز باید الزاماتی وجود داشته باشد. اگر قرار است دولت از بخش خصوصی خدمات بگیرد، آنوقت میتواند سر پول و قیمتگذاری چانه بزند تا بخش خصوصی تخفیف دهد و این منطقی است اما وقتی حاکمیت از بخش خصوصی خرید خدمت نمیکند، چه دلیلی دارد تعرفهگذاری بخش خصوصی توسط دولت انجام شود؟ دولت اگر بنا است از بخش خصوصی خرید خدمت کند آنوقت باید در تعرفهگذاری این بخش هم مشارکت کند. ما هیچگونه حمایتی از بخش خصوصی نداریم و بخش خصوصی را در معرض ورشکستگی قرار دادهایم. اگر تعرفهها واقعی باشد بازار رقابتی بوجود میآید. ایران از نظر پزشکی در منطقه حرف برای گفتن دارد. اما 5 سال دیگر معلوم نیست. ما نمیتوانیم دستگاههای سونوگرافی، ام آر ای و دستگاههای آزمایشگاهی بخریم. چون کلاً نظام سلامت چهارچوب درستی ندارد. به دلیل عدم اجرای پزشک خانواده و نظام ارجاع و پرونده سلامت کنترل هزینه نداریم و در کنارش خدمات با تعرفه پایین ارائه میشود. اگر دولت از بخش خصوصی خرید خدمت نمیکند، باید در تعرفهگذاری خدماتش هم دخالت نکند. در حالی که خرید خدمت دولت از بخش خصوصی با قیمت تمام شده خدمات بسیار تفاوت دارد. اگر بیمهها توان ندارند، اعلام کنند که بیمه دولتی هستیم و نمیتوانیم از بخش خصوصی خرید خدمت کنیم.
آقای دکتر !گاهی اوقات بخش دولتی نیز میگوید؛ تعرفهگذاری خدمات بویژه در جزء حرفهای به صرفه نیست و برای همین هم اعضای هیأتهای علمی از بخش دولتی خارج میشوند. نظر شما راجع به تعرفهگذاری در بخش دولتی چیست؟
وقتی هزینههای تمامشده خیلی بالا و پرداختی بسیار کم باشد عملاً بیمارستانهای دولتی را هم ورشکست میکنیم. در بخش دولتی یا باید اجازه دهیم قیمت تمام شده اجرا شود یا یارانه بدهیم که قسمت دوم مهمتر است. نباید بخش دولتی به مردم فشار بیاورد، بلکه باید با دادن یارانه به مراکز درمانی از مردم حمایت کنیم.
وزارت بهداشت به عنوان ارائهدهنده خدمت همیشه با خریداران خدمت یعنی سازمانهای بیمهگر بر سر تعرفهگذاری خدمات پزشکی، پرداخت بموقع مطالبات و کسورات اختلاف دیدگاه اساسی داشته است. به اعتقاد شما آیا سازمانهای بیمهگر به عنوان خریداران خدمت در پرداخت مطالبات کوتاهی میکنند یا نه منابع مالی بیمهها کم است و نمیتوانند آنطور که باید پرداخت از جیب بیماران را کم کنند؟
طی این سالها انباشت مطالبات زیاد شده است. ما مردم خیلی مظلومی داریم. چون قوانین و مقررات وجود داشته ولی اجرا نشده است. قرار بود همه مردم را بیمه کنیم. آیا بیمه کردیم؟ خیر. قرار است سهم پرداخت بیمهها در خدمات هزینههای سلامت 70 درصد باشد ولی بیمهها میگویند: «ما پول نداریم». سازمانهای بیمهگر این را باید به مردم بگویند که گرچه شما بیمه هستید ولی نمیتوانیم 70درصد هزینههای شما را بدهیم. قانون گفته بدهید، ولی ما تا حالا ندادیم و نمیتوانیم هم بدهیم. آیا همه ما چه به عنوان وزارت بهداشت و چه خریداران خدمات و بیمهها دنبال حفظ منابع هستیم و نمیخواهیم خدمات القایی اتفاق بیفتد؟ بله. اما لازمهاش خیلی ساده است؛ اجرای پزشک خانواده، پرونده الکترونیک سلامت و خدمات کنترل شده با استفاده از نظام آیتی. درحالی که ما تعلل و کوتاهی کردیم. دولتها یکی پس از دیگری آمدند و به تکالیف و اسناد بالا دستی عمل نکردند. برای همین هم بیمهها میگویند پول نداریم و از طرفی دولت هم میخواهد خدمات را ارزان بخرد. بنابراین کیفیت خدمات پایین میآید و خدمات القایی بیشتر شده و روز به روز این کلاف پیچیدهتر میشود. دولتها میزان درصد افزایش منابع مالی بیمه را بسیار کم میبینند. در حالی که سلامت برای مردم مهمترین فاکتور است. ما کجای این حرف را باور کنیم؟
شما چه راه حلی برای باز شدن گره کور اجرای طرح پزشک خانواده و نظام ارجاع به جهت صرفهجویی در هزینهها و کاهش خدمات القایی دارید؟
راهحل این است که به قوانین رجوع کنیم. قانون میگوید: «خدمات باید در نظام سلامت تعریف شود. یعنی گایدلاین باشد تا بتوان خدمات القایی را کنترل کنیم. این گایدلاینها وجود ندارد. در عوض نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی یک چیزی به نام نسخه الکترونیک سلامت وضع میکنند که بیمهها را ملزم میکنند که از یک زمانی حق خرید خدمت بجز از طریق نسخه الکترونیک ندارید. ببینید در سوئد 14 سال طول کشید تا نسخه الکترونیک و پرونده الکترونیک سلامت اجباری شود. در حالی که ما فکر میکنیم یکشبه میتوانیم آن را اجباری کنیم و اطلاعیه میدهیم. اینها حرف غیرکارشناسی است. ما میگوییم آمادهایم به اجرای پزشک خانواده کمک کنیم. چون از طریق پزشک خانواده میفهمیم منابع کجا هزینه میشود و پزشک عمومی به نام پزشک خانواده جایگاه پیدا میکند. از طرفی باید براساس پرونده سلامت حرکت کنیم. هر ایرانی باید پرونده سلامت داشته باشد ما هم معتقدیم که منابع نظام سلامت باید حفظ شود اما نه در قالب خرید خدمت ارزان و با کیفیت بسیار پایین بلکه برعکس. یعنی یک فرد بیمه شده باید سرش را بالا بگیرد و به مرکز درمانی برود و خدمت دریافت کند نه اینکه دفترچه بیمه در جیبش باشد که به درد نمیخورد. چرا بیمه بیارزش شده است؟ چرا خدمات بیارزش شده است؟ چون دولتها به وظایف خودشان به درستی عمل نکردهاند.
راه برای اصل اجرای نسخهنویسی الکترونیک همراه با اصلاحاتی است. برای مثال میگوییم؛ مراکز درمانی و پزشکان مجبورند نسخه الکترونیک را ثبت کنند. به بیمه میگویی مجبوری از فلان تاریخ هیچ خرید خدمتی را بدون نسخه الکترونیک انجام ندهی. معتقدیم اجرای نسخه الکترونیک قدمی رو به جلو برای کنترل و حفظ منابع نظام سلامت است اما حرف ما این است چرا یک شبه میخواهید نسخهنویسی الکترونیک اتفاق بیفتد؟ چرا اجبار میکنید؟ در حالی که میتوانید تشویقی عمل کنید. یعنی اگر مدتی از روشهای تدریجی و تشویقی برای اجرای نسخهنویسی الکترونیک استفاده کنیم بهتر است. همه جای دنیا این کار را کردهاند و نباید بخواهیم چرخ را از اول اختراع کنیم بلکه باید ببینیم دنیا به چه مسیری رفته است. ما میگوییم برای حفظ منابع به بیمهها کمک میکنیم تا هم اتلاف منابع و هم خدمات القایی کم شود و از طرفی منابع پایدار برای بیمهها در نظام سلامت تعریف میشود چون بیمه خریدار خدمت است.
یکی از انتقادات شما به نسخهنویسی الکترونیک این است که امنیت اطلاعات بیماران و داروهای مصرفیشان در فرایند نسخهنویسی الکترونیک حفظ نمیشود؟حتی چندین بار به وزیر بهداشت سابق در اینباره نامه زدید. بفرمایید به دلیل کثرت اپلیکیشنهای شرکتهای خصوصی آیا محرمانه بودن اطلاعات بیماران حفظ میشود؟
جواب خیر است. من به مردم میگویم اگر به مرکز درمانی و پزشک مراجعه کردید و برای شما نسخه الکترونیک نوشت، اطلاعات شما در اختیار شرکتهای غیر از بیمهها قرار دارد. چون بیمهها ساختار ندارند، سامانههای بیمه اشکالاتی دارد. لذا بیمهها به شرکتهای حد واسط اجازه دادهاند تا این کار را انجام دهند. این یعنی اطلاعات بیماران در اختیار شرکتهای حد واسط قرار گرفته است. در کجای دنیا این اتفاق افتاده است؟ در اروپا قانون وضع کردند چون نسخه و پرونده چالش مهم دارد و آن حقوق افراد است، نباید اطلاعات سلامت مردم درز کند. نباید کسانی بفهمند که مردم چه بیماریهایی دارند. الان دسترسی به این اطلاعات آزاد است. این مشکل حقوقی بسیار بزرگی برای کشور خواهد شد. من نگرانم این پرونده و نسخهنویسی تعطیل شود درحالی که ما دنبال اصلاح هستیم. چون اگر تعطیل شود، حساب کتاب در نظام سلامت ایجاد نمیشود. این حقوق توسط بیمه نقض شده و قانونگذار این را ندیده است و ما هیچ ابزار قانونی نداریم. یعنی قانونی وضع کردهایم که زیرساخت ندارد.
حفظ اسرار و محرمانگی اطلاعات بیماران از طریق اجرای نسخهنویسی الکترونیک یکی از مباحث مهمی است که شما بدان تأکید دارید. این در حالی است که علاوه بر اینکه سازمانهای بیمه گر سامانههای مختلفی را از طریق خرید خدمت از بخش خصوصی برای اجرای این برنامه تعریف کردهاند همچنین به تازگی شاهد این هستیم که دانشگاههای دولتی نیز در حال نصب این اپلیکیشنها با پلتفرمهای مختلف برای استفاده از سامانههای ثبت بیمهها هستند. چرا نباید شرکتهای خصوصی به حریم اطلاعات بیماران دسترسی داشته باشند؟
به اعتقاد بنده این جنایت است. پلتفرمفروشی باعث شده اطلاعات بیماران درز کند. پزشک را در مقابل مردم قرار داده است. عملاً کسانی که آسیب میبینند مردم هستند. ما با چندین جا مکاتبه کردهایم که اجرای نسخهنویسی الکترونیک باید پیوست حقوقی و اخلاقی میداشت. در همه جای دنیا پیوست اخلاقی و حقوقی مینویسند و ارائهدهنده خدمت و بیمهها به اصول اخلاقی متعهد میشوند. ولی واقعیت این است الان نسخه نوشته میشود و از طریق این شرکتها اطلاعات بیمار و دارو به دست شرکتها میافتد که گاهی هم اساماس میدهند متفورمین شرکت... را مصرف کنید. اینها از کجا فهمیدند که فلان بیمار متفورمین میخورد؟ این یعنی نقض حقوق شهروندی. بیمهها باید مجوز 17درصد شرکتهای خصوصی را لغو کنند، چون تخلف است و حقوق شهروندی زیر سؤال رفته است. دادن این اختیار به شرکتهای خصوصی اشتباه است. تأمین اجتماعی و بیمه سلامت سیستمهایشان یکپارچه نیست. یک شرکت این دوتا را با هم ادغام میکند و یک سامانه تعریف میکند. چرا نباید بیمهها خودشان این کار را انجام ندهند؟
قاتلان دستگیر شدند
قتل فجیع زن 17 ساله در اهواز
مرد جوان که با همدستی برادرش همسر 17 ساله خود را در اهواز به قتل رسانده بود در کمتر از 4 ساعت دستگیر شد. به گزارش «ایران»، حدود ساعت 15 دیروز، مرد جوانی در حالی که سربریده یک زن را در دست داشت مقابل چشمان وحشتزده مردم در میدان کسایی اهواز خندهکنان میدوید و قبل از حضور مأموران پلیس فرار کرد. با اعلام این موضوع علی حسنلو بازپرس ویژه قتل اهواز تحقیقات خود را آغاز کرد و مشخص شد این مرد با کمک برادرش همسر 17 سالهاش را در خانه سر بریده است. رئیس پلیس آگاهی استان خوزستان در این باره گفت: با تلاش مستمر و کار اطلاعاتی، کارآگاهان پلیس آگاهی، قاتلان را که شوهر و برادر شوهر مقتول بودند در کمتر از چهار ساعت شناسایی و دستگیر کردند.
خطر در کمین 8 میلیون ایرانی که واکسن نزدهاند
اُمیکرون 120 شهر را قرمز کرد
زهرا کشوری
خبرنگار
«امیکرون» خیز برداشت، 120 شهر آبی کشور را قرمز کرد. تنها 8 شهر کشور هنوز آبی است. 153 شهر نارنجی و 167 شهر زرد شدهاند. این تغییر رنگ هشداردهنده تنها در چهار روز اتفاق افتاد. گسترش موج ششم کرونا با امیکرون شدت زیادی یافته است. افرادی که واکسن زدهاند «امیکرون» را راحتتر و با درد کمتری پشتسر میگذارند. همین مسأله باعث شده بسیاری پروتکلها را با این بهانه که امیکرون یک سرماخوردگی ساده است جدی نگیرند، اما پزشکان با توجه به عوارض بلندمدت کرونا همچنان توصیه میکنند که شهروندان تمام تلاش خود را به کار بگیرند که کرونا نگیرند. در این میان 7 تا 8 میلیون ایرانی وضعیت را سختتر کردهاند. این تعداد هنوز هیچ واکسنی تزریق نکردهاند. بردسکن در خراسان رضوی قرمز شده است اما 5300 نفر از شهروندانش همچنان در مقابل تزریق واکسن مقاومت میکنند. آنها در حالی کرونا را جدی نمیگیرند که تنها بیمارستان بردسکن تنها 38 تخت دارد. امیکرون علی آبادکتول در شرق و بندرگز در غرب گلستان را هم قرمز کرونایی کرده است. بیشتر شهرهای گلستان زرد شدهاند. تعطیلات نوروز نزدیک است و با توجه به حضور مسافران نوروزی، این مسأله میتواند بهسرعت گلستان را زمینگیر کند.
«پژمان عقدک» سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان نیز در گفتوگو با «ایران» از قرمز شدن اصفهان خبر میدهد. به گفته او هم تعداد مراجعان سرپایی به بیمارستانها و مراکز بهداشتی نصف جهان افزایش یافته هم تعداد تستهای مثبت صعودی است. او احتمال میدهد بزودی بیمارستان ها به سمت افزایش تعداد بیماران بستری بروند. عقدک میگوید: «از ابتدای بهمن تا الان تعداد بستریها دو نیم برابر افزایش یافته است. افرادی هم که در آیسییو بستری شدهاند یک و نیم برابر بیشتر شدهاند.» تعداد اصفهانیهایی که تست کرونای آنها مثبت شده هم جهش هشت برابری نشان میدهد. عقدک از ابتلای کودکان و نوجوانان به امیکرون در اصفهان خبر میدهد و میگوید: «در نوع دلتا ما ابتلای کمتری در بین کودکان و نوجوانان داشتیم اما ابتلای این رده سنی به امیکرون بار جدیدی را به بیمارستانها تحمیل خواهد کرد.»
او درباره نقش کلاسهای حضوری در ابتلای کودکان و نوجوانان هم میگوید: «به هرحال ما منتظر پیک ششم بودیم حتی اگر امیکرون اتفاق نمیافتاد. سرعت ابتلای امیکرون بالاست. نزدیک به 7تا 8 میلیون نفر در ایران واکسن نزدهاند. 500 هزار نفر در اصفهان اصلاً واکسن نزدهاند.» 25 درصد از کسانی که دوز اول و دوم را زدهاند برای دوز سوم مراجعه نکردهاند. در حالی که بیشترین ایمنی را دوز سوم ایجاد میکند. او رعایت نشدن پروتکلها را از جمله دلایل افزایش تعداد مبتلایان به کرونا میداند و میگوید: «آمارها نشان می دهد 50 درصد از جمعیت ایران اصلاً پروتکلها را رعایت نمیکنند.» به گفته عقدک، مدارس برای باز شدن پیش شرط داشتند. مدیران مدارس باید پروتکلها را رعایت و ناظران سیستم بهداشت هم باید شرایط مدارس را چک کنند. اگر این شرایط اتفاق نیفتاده باشد مدارس هم میتوانند در افزایش تعداد مبتلایان نقش داشته باشند. برخی از معلم ها و دبیران مدارس استانهای جنوبی به «ایران» میگویند: با وجود داشتن علائم و اعلام پزشک مبنی بر ابتلا به کرونا اما تست آنها منفی شده است. بنابراین مدیران مدرسه از آنها خواستهاند در صورت منفی بودن تست به مدرسه بیایند. بعضی از این معلمها میگویند در برخی از دبیرستانهای هرمزگان سرفه دانشآموزان قطع نمیشود با وجود این کلاسها همچنان دایر است. یکی از دبیران این مدارس میگوید امیکرون همکلاسی دانشآموزانش شده است. عقدک این روند را اشتباه میخواند و میگوید: «50درصد تستهای امیکرون همیشه منفی است. حتی برخی اعتقاد دارند تست امیکرون تا 90درصد منفی نشان داده میشود که مبتنی بر واقعیت نیست. وقتی پزشک تشخیص کلینیکی میدهد و وجود امیکرون را تأیید میکند معلم باید مرخصی استعلاجی بگیرد و هیچ مدیری هم نمیتواند معلم را مجبور به حضور در کلاس کند.»
امیکرون دامغان را هم قرمز کرد و به کلاسهای حضوری در مدارس پایان داد. پیش از آن هم مدارس در گرمسار را مجازی کرده بود. سمنان و شاهرود را در وضعیت نارنجی و مهدیشهر، سرخه، میامی و آرادان را در وضعیت زرد کرونایی قرار داد.
12 شهر استان مرکزی قرمز شده است. دکتر سید محمد جمالیان رئیس بیمارستان علوم پزشکی اراک به ایسنا میگوید: «زیرساختهای درمانی استان مرکزی توان قبلی را ندارند.» آبادان هم رنگ قرمز گرفت و 8 شهر خوزستان هم نارنجی شد.
«دکتر حسین فرشیدی» رئیس دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان هم در گفتوگو با «ایران» از قرمز شدن شهرهای بندرلنگه، بستک، پارسیان، بندرعباس، جاسک، میناب، قشم و دو جزیره هرمز و کیش خبر می دهد. سیریک، خمیر، رودان و حاجی آباد نارنجی شدهاند. بشاگرد زرد است و تنها نقطه آبی این استان جنوبی به جزیره ابوموسی محدود میشود. به گفته فرشیدی تعداد انجام موارد تست و غربالگری بهدلیل افزایش مراجعان سرپایی تا 168 درصد در هرمزگان رشد داشته و تشخیص موارد مثبت نیز نسبت به هفته گذشته 346 درصد افزایش یافته است.
موارد بستری در هفته اخیر نسبت به هفته گذشته در این استان ساحلی 80 درصد بیشتر شده است. پیش از این افزایش، مدارس ابتدایی هرمزگان تعطیل شد. این هفته هم دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان در جلسه هفتگی ستاد ملی کرونا خواستار تعطیلی مراسم عروسی در فضای بسته، بیرون بر شدن رستورانها و کافی شاپها و... میشود. فرشیدی یکی از دلایل افزایش ابتلا به امیکرون را شرکت در مراسم عروسی و دورهمیها در استان می داند.امیکرون کار را در هرمزگان به تشکیل بیمارستان صحرایی رسانده است.
فرشیدی رئیس دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان میگوید: «با توجه به این شرایط ،برای ارائه خدمات بهتر به بیماران احتمالی، بیمارستان صحرایی را هم دایر کردهایم تا بتواند در مواقع بحرانی به مبتلایان به امیکرون که به بستری موقت نیاز دارند خدمات بدهد.» او میگوید: «تعداد مبتلایان سرپایی با شیب تندی رو به افزایش است.» کودکان و نوجوانان مشهدی بیش از موجهای دیگر با امیکرون درگیر شدهاند. براساس اعلام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در حال حاضر کودکان کشور۲۰ درصد از مبتلایان به امیکرون را به خود اختصاص دادهاند.
کرمان، کوهبنان و رفسنجان در جنوب شرق ایران نیز قرمز شدند. آنطور که «حمیدرضا رشیدینژاد» رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمان به مهر میگوید: «زرند در وضعیت فوق قرمز قرار داد.» رشیدینژاد خبر از رکوردشکنی کرونا در کرمان میدهد که به بستری شدن ۱۰۷ بیمار جدید کرونایی طی ۲۴ ساعت منجر شده است. کرونا در همین محدوده زمانی جان 5 شهروند کرمانی را گرفت. «حمیدرضا رشیدینژاد» هشدار میدهد: «این بیماری فقط یک سرماخوردگی ساده نیست و میتواند منجر به بستری و حتی فوت افراد شود.»
خبرنگار
«امیکرون» خیز برداشت، 120 شهر آبی کشور را قرمز کرد. تنها 8 شهر کشور هنوز آبی است. 153 شهر نارنجی و 167 شهر زرد شدهاند. این تغییر رنگ هشداردهنده تنها در چهار روز اتفاق افتاد. گسترش موج ششم کرونا با امیکرون شدت زیادی یافته است. افرادی که واکسن زدهاند «امیکرون» را راحتتر و با درد کمتری پشتسر میگذارند. همین مسأله باعث شده بسیاری پروتکلها را با این بهانه که امیکرون یک سرماخوردگی ساده است جدی نگیرند، اما پزشکان با توجه به عوارض بلندمدت کرونا همچنان توصیه میکنند که شهروندان تمام تلاش خود را به کار بگیرند که کرونا نگیرند. در این میان 7 تا 8 میلیون ایرانی وضعیت را سختتر کردهاند. این تعداد هنوز هیچ واکسنی تزریق نکردهاند. بردسکن در خراسان رضوی قرمز شده است اما 5300 نفر از شهروندانش همچنان در مقابل تزریق واکسن مقاومت میکنند. آنها در حالی کرونا را جدی نمیگیرند که تنها بیمارستان بردسکن تنها 38 تخت دارد. امیکرون علی آبادکتول در شرق و بندرگز در غرب گلستان را هم قرمز کرونایی کرده است. بیشتر شهرهای گلستان زرد شدهاند. تعطیلات نوروز نزدیک است و با توجه به حضور مسافران نوروزی، این مسأله میتواند بهسرعت گلستان را زمینگیر کند.
«پژمان عقدک» سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان نیز در گفتوگو با «ایران» از قرمز شدن اصفهان خبر میدهد. به گفته او هم تعداد مراجعان سرپایی به بیمارستانها و مراکز بهداشتی نصف جهان افزایش یافته هم تعداد تستهای مثبت صعودی است. او احتمال میدهد بزودی بیمارستان ها به سمت افزایش تعداد بیماران بستری بروند. عقدک میگوید: «از ابتدای بهمن تا الان تعداد بستریها دو نیم برابر افزایش یافته است. افرادی هم که در آیسییو بستری شدهاند یک و نیم برابر بیشتر شدهاند.» تعداد اصفهانیهایی که تست کرونای آنها مثبت شده هم جهش هشت برابری نشان میدهد. عقدک از ابتلای کودکان و نوجوانان به امیکرون در اصفهان خبر میدهد و میگوید: «در نوع دلتا ما ابتلای کمتری در بین کودکان و نوجوانان داشتیم اما ابتلای این رده سنی به امیکرون بار جدیدی را به بیمارستانها تحمیل خواهد کرد.»
او درباره نقش کلاسهای حضوری در ابتلای کودکان و نوجوانان هم میگوید: «به هرحال ما منتظر پیک ششم بودیم حتی اگر امیکرون اتفاق نمیافتاد. سرعت ابتلای امیکرون بالاست. نزدیک به 7تا 8 میلیون نفر در ایران واکسن نزدهاند. 500 هزار نفر در اصفهان اصلاً واکسن نزدهاند.» 25 درصد از کسانی که دوز اول و دوم را زدهاند برای دوز سوم مراجعه نکردهاند. در حالی که بیشترین ایمنی را دوز سوم ایجاد میکند. او رعایت نشدن پروتکلها را از جمله دلایل افزایش تعداد مبتلایان به کرونا میداند و میگوید: «آمارها نشان می دهد 50 درصد از جمعیت ایران اصلاً پروتکلها را رعایت نمیکنند.» به گفته عقدک، مدارس برای باز شدن پیش شرط داشتند. مدیران مدارس باید پروتکلها را رعایت و ناظران سیستم بهداشت هم باید شرایط مدارس را چک کنند. اگر این شرایط اتفاق نیفتاده باشد مدارس هم میتوانند در افزایش تعداد مبتلایان نقش داشته باشند. برخی از معلم ها و دبیران مدارس استانهای جنوبی به «ایران» میگویند: با وجود داشتن علائم و اعلام پزشک مبنی بر ابتلا به کرونا اما تست آنها منفی شده است. بنابراین مدیران مدرسه از آنها خواستهاند در صورت منفی بودن تست به مدرسه بیایند. بعضی از این معلمها میگویند در برخی از دبیرستانهای هرمزگان سرفه دانشآموزان قطع نمیشود با وجود این کلاسها همچنان دایر است. یکی از دبیران این مدارس میگوید امیکرون همکلاسی دانشآموزانش شده است. عقدک این روند را اشتباه میخواند و میگوید: «50درصد تستهای امیکرون همیشه منفی است. حتی برخی اعتقاد دارند تست امیکرون تا 90درصد منفی نشان داده میشود که مبتنی بر واقعیت نیست. وقتی پزشک تشخیص کلینیکی میدهد و وجود امیکرون را تأیید میکند معلم باید مرخصی استعلاجی بگیرد و هیچ مدیری هم نمیتواند معلم را مجبور به حضور در کلاس کند.»
امیکرون دامغان را هم قرمز کرد و به کلاسهای حضوری در مدارس پایان داد. پیش از آن هم مدارس در گرمسار را مجازی کرده بود. سمنان و شاهرود را در وضعیت نارنجی و مهدیشهر، سرخه، میامی و آرادان را در وضعیت زرد کرونایی قرار داد.
12 شهر استان مرکزی قرمز شده است. دکتر سید محمد جمالیان رئیس بیمارستان علوم پزشکی اراک به ایسنا میگوید: «زیرساختهای درمانی استان مرکزی توان قبلی را ندارند.» آبادان هم رنگ قرمز گرفت و 8 شهر خوزستان هم نارنجی شد.
«دکتر حسین فرشیدی» رئیس دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان هم در گفتوگو با «ایران» از قرمز شدن شهرهای بندرلنگه، بستک، پارسیان، بندرعباس، جاسک، میناب، قشم و دو جزیره هرمز و کیش خبر می دهد. سیریک، خمیر، رودان و حاجی آباد نارنجی شدهاند. بشاگرد زرد است و تنها نقطه آبی این استان جنوبی به جزیره ابوموسی محدود میشود. به گفته فرشیدی تعداد انجام موارد تست و غربالگری بهدلیل افزایش مراجعان سرپایی تا 168 درصد در هرمزگان رشد داشته و تشخیص موارد مثبت نیز نسبت به هفته گذشته 346 درصد افزایش یافته است.
موارد بستری در هفته اخیر نسبت به هفته گذشته در این استان ساحلی 80 درصد بیشتر شده است. پیش از این افزایش، مدارس ابتدایی هرمزگان تعطیل شد. این هفته هم دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان در جلسه هفتگی ستاد ملی کرونا خواستار تعطیلی مراسم عروسی در فضای بسته، بیرون بر شدن رستورانها و کافی شاپها و... میشود. فرشیدی یکی از دلایل افزایش ابتلا به امیکرون را شرکت در مراسم عروسی و دورهمیها در استان می داند.امیکرون کار را در هرمزگان به تشکیل بیمارستان صحرایی رسانده است.
فرشیدی رئیس دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان میگوید: «با توجه به این شرایط ،برای ارائه خدمات بهتر به بیماران احتمالی، بیمارستان صحرایی را هم دایر کردهایم تا بتواند در مواقع بحرانی به مبتلایان به امیکرون که به بستری موقت نیاز دارند خدمات بدهد.» او میگوید: «تعداد مبتلایان سرپایی با شیب تندی رو به افزایش است.» کودکان و نوجوانان مشهدی بیش از موجهای دیگر با امیکرون درگیر شدهاند. براساس اعلام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در حال حاضر کودکان کشور۲۰ درصد از مبتلایان به امیکرون را به خود اختصاص دادهاند.
کرمان، کوهبنان و رفسنجان در جنوب شرق ایران نیز قرمز شدند. آنطور که «حمیدرضا رشیدینژاد» رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمان به مهر میگوید: «زرند در وضعیت فوق قرمز قرار داد.» رشیدینژاد خبر از رکوردشکنی کرونا در کرمان میدهد که به بستری شدن ۱۰۷ بیمار جدید کرونایی طی ۲۴ ساعت منجر شده است. کرونا در همین محدوده زمانی جان 5 شهروند کرمانی را گرفت. «حمیدرضا رشیدینژاد» هشدار میدهد: «این بیماری فقط یک سرماخوردگی ساده نیست و میتواند منجر به بستری و حتی فوت افراد شود.»
رئیس جمهور در جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا:
محدودیتها نباید سراسری باشد
رئیسجمهور گفت: مسئولان بهداشتی با جدیت نظارت کنند تا در اجتماعات بویژه در اماکن زیارتی شیوه نامههای بهداشتی با دقت رعایت شود.آیتالله دکتر سید ابراهیم رئیسی روز شنبه در جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا در مورد نوع اعمال محدودیتها در شرایط قرمز کرونایی، گفت: هر شهر و بخشی که دچار مشکل میشود باید مسئولان استانی در همان محدوده نسبت به اعمال محدودیت یا تعطیلی تصمیمگیری کنند و این موضوع نباید مثل گذشته جنبه عمومی و سراسری داشته باشد.رئیسجمهور ضرورت رعایت شیوه نامههای بهداشتی در مراسم را مورد تأکید قرار داد و گفت: مسئولان بهداشتی باید با جدیت نظارت کنند تا در اجتماعات بویژه در اماکن زیارتی شیوهنامههای بهداشتی با دقت رعایت شود. دکتر رئیسی خاطرنشان کرد: با توجه به شیوع سویه اُمیکرون و شرایط متفاوت و خاصی که نسبت به سویههای قبلی دارد، میتوان تعریف جدیدی برای شهرهای قرمز ارائه داد و البته تا زمانی که این تعریف انجام نشده، همچنان مقررات قبلی برای شهرهای قرمز موضوعیت دارد.آیتالله رئیسی با تأکید بر رعایت اصول بهداشتی در حملونقل شهری بویژه در مترو گفت: حملونقل عمومی از زمینههای ابتلای مردم به بیماری کرونا است، لذا ضرورت دارد مسئولین، دقت و نظارت دقیقتری دراین زمینه داشته باشند.
رئیسجمهور همچنین با تسلیت شهادت مأمور نیروی انتظامی توسط اراذل و اوباش در شیراز اظهار داشت: مقابله با اشرار و کسانی که با شرارت امنیت مردم را به خطر میاندازند خواستِ مردم است و باید با آنان مقابله و از جان و ناموس مردم حفاظت کرد.
رئیسجمهور همچنین با تسلیت شهادت مأمور نیروی انتظامی توسط اراذل و اوباش در شیراز اظهار داشت: مقابله با اشرار و کسانی که با شرارت امنیت مردم را به خطر میاندازند خواستِ مردم است و باید با آنان مقابله و از جان و ناموس مردم حفاظت کرد.
«ایران» از چرایی رشد تصاعدی مبتلایان کرونا گزارش میدهد
محدودیت لازم است تعطیلی نه!
فریبا خاناحمدی
خبرنگار
48 روز از ورود سویه اُمیکرون به کشور میگذرد و حالا آنطور که گزارشهای رسیده از کادر درمان شاغل در بخشهای عفونی بیمارستانها نشان میدهد، آمار موارد بستری جدید کرونایی و بیماران بدحال با روند تصاعدی پیشروی میکند. برخی از رؤسای بیمارستانها در استانهای قرمز اعلام کردهاند، در شهرهایی با رنگ قرمز کرونایی هر 30 ثانیه یک نفر به اُمیکرون مبتلا میشود با این حال هشدارها متوجه این موضوع است که افراد واکسینه نشده بدون اتلاف وقت واکسینه شوند و مهمتر از آن ماسکها را دوباره از زیر چانهها یا روی بازوهایشان به روی صورت شان بیاورند. در این میان مهمترین توصیه کارشناسان حوزه سلامت این است که هرگونه علائم سرماخوردگی را باید فرض ابتلا به اُمیکرون تلقی کنید و برای پیشگیری از سرایت ویروس خودتان را قرنطینه کنید. پیک شیوع اُمیکرون این روزها کودکان زیر 12 سال را نشانه گرفته است، از سوی دیگر به گفته رؤسای بیمارستانها میزان مراجعهکنندگان به مراکز درمانی و بیمارستانی با علائم مشابه نسبت به هفته گذشته حدود ۸۰درصد افزایش یافته است و بستریشدگان این بیماری نیز طی این مدت ۶۱ درصد رشد نشان میدهد.اُمیکرون در حالی روی خط سرعت قرار گرفته که رنگ قرمز کرونایی روز به روز شهرهای کلانشهر کشور را در بر میگیرد. گرچه که تعداد تستهای تشخیصی پیسیآر کاهش قابل توجهی داشته اما شمار بیماران جدید شناسایی شده در کمتر از سه هفته 30 برابر رشد داشته است. اوایل آذرماه تعداد موارد ابتلا در مرز شکستن سد عدد 900 مبتلا در روز بود. افت و خیز آمار شاخصهای کرونا تا نیمههای اول دی ماه ادامه داشت تا اینکه سرعت مبتلایان به اُمیکرون به شکل تصاعدی روبه افزایش گذاشت. هر چند که هنوز متغیرهای ابتلا و بستری با وجود میانگین ابتلای 30 هزار بیمار و بیش از هزار مورد بستری در روز روی موارد مرگومیر تأثیر چندانی نگذاشته اما در دو روز گذشته پس از حدود دو ماه از وضعیت نسبتاً آرام، موج مرگ و میر مرز 50 فوتی در روز را رد کرد و 64 بیمار کرونایی فوت کردند. پیام طبرسی رئیس بخش عفونی بیمارستان مسیح دانشوری به «ایران» میگوید: اُمیکرون افرادی را که واکسن نزدهاند یا واکسیناسیون خود را تکمیل نکردهاند هدف قرار میدهد و همچنین افراد مسن و کسانی را که بیماری زمینهای دارند درگیر میکند.
نگاهی به وضعیت متغیرهای کرونا در دنیا نیز نشان میدهد در بسیاری از کشورها بهرغم آمار بالای واکسیناسیون، موج بستری و مرگ مبتلایان اُمیکرون بلندتر از دلتا بوده است. اگر مشابه همین اتفاق در ایران رقم بخورد، بزودی باید منتظر پر شدن بیمارستانها باشیم. هماکنون روند بستری کرونا در اکثر استانها بشدت رو به افزایش است و از طرفی سرمای هوا باعث شده در وسایل حمل و نقل عمومی، بسیاری از ادارات، فروشگاهها، شرکتها، کلاسها، تالارها و رستورانها عملاً هیچ تهویهای نداشته باشند. ازدحام مردم در محیط فاقد تهویه و در شرایطی که بسیاری از آنها بدون آنکه مطلع باشند ناقل کرونا هستند، منجر به گسترش سویه امیکرون در کشور شده است. در چنین شرایطی یکی از راه حلهای کوتاه مدت اعمال محدودیتها است که البته به اشتباه از این کلید واژه به عنوان تعطیلی نام برده میشود. این در حالی است که اعمال برخی محدودیتهای کرونایی از جمله آموزش مجازی و اعمال قرنطینه هوشمند برای افراد واکسینه نشده و دارای تست پیسیآر تبدیل به یک مطالبه عمومی در شبکههای اجتماعی شده است. با این حال به نظر میرسد با وجود تجربیات ناموفق در موجهای قبلی بیماری هنوز ایجاد محدودیتهای کرونایی به دلیل آدرسهای غلط عدهای موجب شده عملاً وقتی کار از کار گذشت محدودیتها اعمال شود.از سوی دیگر اپلیکیشن ماسک که از آبان ۹۹ با مصوبه ستاد ملی کرونا، محدودیتهای کرونایی را بر اساس وضعیت رنگبندی شهرستانها اعلام میکرد به فعالیت خودش خاتمه داد. در این وضعیت، رنگبندی کرونایی کشور هم به سرعت در حال تغییر است. بهطوری که در کمتر از یکهفته تعداد شهرهای قرمز با چند برابر افزایش به نقشه برگشت. بر همین اساس تازهترین دادههای مربوط به نقشه رنگبندی کرونایی کشور که از سوی روابط عمومی وزارت بهداشت منتشر میشود، نشان میدهد که با شیوع گسترده سویه امیکرون در کشور و آغاز پیک ششم کووید19، باز هم تعداد شهرهای کرونایی افزایش یافت به طوری که 120 شهرستان کشور در شرایط قرمز کرونایی قرار گرفتند. همچنین بر اساس این نقشه رنگ بندی ۱۵۳ شهرستان در وضعیت نارنجی، ۱۶۷ شهرستان در وضعیت زرد و ۸ شهرستان در وضعیت آبی قرار دارند.مشاهدات متخصصان اپیدمیولوژی با توجه به شیب صعودی پرسرعت اپیدمی واریانت اُمیکرون بر این نکته تأکید دارد که بزودی رکورد موارد ابتلا و بستری در کشور زده میشود. مسعود یونسیان،عضو کمیته علمی کرونا درباره چرایی تأخیر در اعمال محدودیتهای کرونایی در کشور به «ایران» میگوید: من با تعطیلی مخالفم نباید کلمه محدودیت را معادل تعطیلی در نظر گرفت چرا که اعمال محدودیتها طبق اولویت بندی انجام میشود.
وی در ادامه با اشاره به وضعیت اجرای مدیریت هوشمند کرونا نیز عنوان میکند: قرار بود در این طرح از افراد هنگام ورود به ادارات دولتی و حمل و نقل عمومی کارت ملی درخواست شود و طبق آن جلوی ورود افرادی که واکسن نزدهاند و تست شان مثبت است گرفته شود.
به گفته دکتر یونسیان، محدودیت و تعطیلی دو چیز متفاوت است. حتی اگر بحث تعطیلی برخی فعالیتها مطرح میشود تعطیلی فعالیتهای انتخابی مطرح است نه تعطیل کردن شهر. اولاً نمیتوان شهر را تعطیل کرد چون ملاحظات اقتصادی دارد و مردم بر نمیتابند یا برخی مشاغل نباید تعطیل شوند، بنابراین کمیته علمی بحث تعطیلی را در نیمه دی ماه پیشنهاد داد بخصوص اینکه مدارس و دانشگاهها که دو سال آموزش مجازی داشتند یک ماه دیگر هم آموزششان مجازی باشد. ما مشاهده میکردیم موج فعلی هفت روز متوالی پشت سر هم افزایش داشت و این افزایش نمیتوانست تصادفی باشد.وی با بیان اینکه بازگشایی خوابگاهها به دلیل نداشتن تهویه مناسب حباب جدیدی از انتقال عفونت را ایجاد میکند، میگوید: تعطیلی فعلی خوابگاهها فایدهای ندارد بلکه باعث میشود این حباب جدید بین خانوادهها و شهرهای مختلف جابهجا شود. مشاهده کارشناسان این بود که موج در حال پیشروی است و هیچ مانعی هم سر راهش نیست. دو کار باید انجام میگرفت؛ اول مدیریت هوشمند کرونا یعنی محدود کردن دسترسی افرادی که واکسن نزدهاند و تستشان مثبت است. دوم،آموزش مجازی که مهمتر از تعطیلی شهر است.
دکتر یونسیان میگوید: پیشبینی کمیته علمی کرونا این است که احتمالاً موج ششم خفیفتر خواهد بود، البته با تعداد موارد ابتلای سهمگینتری از موج پنجم مواجه خواهیم بود اما بستری و مرگومیر به موج پنجم نمیرسد.
خبرنگار
48 روز از ورود سویه اُمیکرون به کشور میگذرد و حالا آنطور که گزارشهای رسیده از کادر درمان شاغل در بخشهای عفونی بیمارستانها نشان میدهد، آمار موارد بستری جدید کرونایی و بیماران بدحال با روند تصاعدی پیشروی میکند. برخی از رؤسای بیمارستانها در استانهای قرمز اعلام کردهاند، در شهرهایی با رنگ قرمز کرونایی هر 30 ثانیه یک نفر به اُمیکرون مبتلا میشود با این حال هشدارها متوجه این موضوع است که افراد واکسینه نشده بدون اتلاف وقت واکسینه شوند و مهمتر از آن ماسکها را دوباره از زیر چانهها یا روی بازوهایشان به روی صورت شان بیاورند. در این میان مهمترین توصیه کارشناسان حوزه سلامت این است که هرگونه علائم سرماخوردگی را باید فرض ابتلا به اُمیکرون تلقی کنید و برای پیشگیری از سرایت ویروس خودتان را قرنطینه کنید. پیک شیوع اُمیکرون این روزها کودکان زیر 12 سال را نشانه گرفته است، از سوی دیگر به گفته رؤسای بیمارستانها میزان مراجعهکنندگان به مراکز درمانی و بیمارستانی با علائم مشابه نسبت به هفته گذشته حدود ۸۰درصد افزایش یافته است و بستریشدگان این بیماری نیز طی این مدت ۶۱ درصد رشد نشان میدهد.اُمیکرون در حالی روی خط سرعت قرار گرفته که رنگ قرمز کرونایی روز به روز شهرهای کلانشهر کشور را در بر میگیرد. گرچه که تعداد تستهای تشخیصی پیسیآر کاهش قابل توجهی داشته اما شمار بیماران جدید شناسایی شده در کمتر از سه هفته 30 برابر رشد داشته است. اوایل آذرماه تعداد موارد ابتلا در مرز شکستن سد عدد 900 مبتلا در روز بود. افت و خیز آمار شاخصهای کرونا تا نیمههای اول دی ماه ادامه داشت تا اینکه سرعت مبتلایان به اُمیکرون به شکل تصاعدی روبه افزایش گذاشت. هر چند که هنوز متغیرهای ابتلا و بستری با وجود میانگین ابتلای 30 هزار بیمار و بیش از هزار مورد بستری در روز روی موارد مرگومیر تأثیر چندانی نگذاشته اما در دو روز گذشته پس از حدود دو ماه از وضعیت نسبتاً آرام، موج مرگ و میر مرز 50 فوتی در روز را رد کرد و 64 بیمار کرونایی فوت کردند. پیام طبرسی رئیس بخش عفونی بیمارستان مسیح دانشوری به «ایران» میگوید: اُمیکرون افرادی را که واکسن نزدهاند یا واکسیناسیون خود را تکمیل نکردهاند هدف قرار میدهد و همچنین افراد مسن و کسانی را که بیماری زمینهای دارند درگیر میکند.
نگاهی به وضعیت متغیرهای کرونا در دنیا نیز نشان میدهد در بسیاری از کشورها بهرغم آمار بالای واکسیناسیون، موج بستری و مرگ مبتلایان اُمیکرون بلندتر از دلتا بوده است. اگر مشابه همین اتفاق در ایران رقم بخورد، بزودی باید منتظر پر شدن بیمارستانها باشیم. هماکنون روند بستری کرونا در اکثر استانها بشدت رو به افزایش است و از طرفی سرمای هوا باعث شده در وسایل حمل و نقل عمومی، بسیاری از ادارات، فروشگاهها، شرکتها، کلاسها، تالارها و رستورانها عملاً هیچ تهویهای نداشته باشند. ازدحام مردم در محیط فاقد تهویه و در شرایطی که بسیاری از آنها بدون آنکه مطلع باشند ناقل کرونا هستند، منجر به گسترش سویه امیکرون در کشور شده است. در چنین شرایطی یکی از راه حلهای کوتاه مدت اعمال محدودیتها است که البته به اشتباه از این کلید واژه به عنوان تعطیلی نام برده میشود. این در حالی است که اعمال برخی محدودیتهای کرونایی از جمله آموزش مجازی و اعمال قرنطینه هوشمند برای افراد واکسینه نشده و دارای تست پیسیآر تبدیل به یک مطالبه عمومی در شبکههای اجتماعی شده است. با این حال به نظر میرسد با وجود تجربیات ناموفق در موجهای قبلی بیماری هنوز ایجاد محدودیتهای کرونایی به دلیل آدرسهای غلط عدهای موجب شده عملاً وقتی کار از کار گذشت محدودیتها اعمال شود.از سوی دیگر اپلیکیشن ماسک که از آبان ۹۹ با مصوبه ستاد ملی کرونا، محدودیتهای کرونایی را بر اساس وضعیت رنگبندی شهرستانها اعلام میکرد به فعالیت خودش خاتمه داد. در این وضعیت، رنگبندی کرونایی کشور هم به سرعت در حال تغییر است. بهطوری که در کمتر از یکهفته تعداد شهرهای قرمز با چند برابر افزایش به نقشه برگشت. بر همین اساس تازهترین دادههای مربوط به نقشه رنگبندی کرونایی کشور که از سوی روابط عمومی وزارت بهداشت منتشر میشود، نشان میدهد که با شیوع گسترده سویه امیکرون در کشور و آغاز پیک ششم کووید19، باز هم تعداد شهرهای کرونایی افزایش یافت به طوری که 120 شهرستان کشور در شرایط قرمز کرونایی قرار گرفتند. همچنین بر اساس این نقشه رنگ بندی ۱۵۳ شهرستان در وضعیت نارنجی، ۱۶۷ شهرستان در وضعیت زرد و ۸ شهرستان در وضعیت آبی قرار دارند.مشاهدات متخصصان اپیدمیولوژی با توجه به شیب صعودی پرسرعت اپیدمی واریانت اُمیکرون بر این نکته تأکید دارد که بزودی رکورد موارد ابتلا و بستری در کشور زده میشود. مسعود یونسیان،عضو کمیته علمی کرونا درباره چرایی تأخیر در اعمال محدودیتهای کرونایی در کشور به «ایران» میگوید: من با تعطیلی مخالفم نباید کلمه محدودیت را معادل تعطیلی در نظر گرفت چرا که اعمال محدودیتها طبق اولویت بندی انجام میشود.
وی در ادامه با اشاره به وضعیت اجرای مدیریت هوشمند کرونا نیز عنوان میکند: قرار بود در این طرح از افراد هنگام ورود به ادارات دولتی و حمل و نقل عمومی کارت ملی درخواست شود و طبق آن جلوی ورود افرادی که واکسن نزدهاند و تست شان مثبت است گرفته شود.
به گفته دکتر یونسیان، محدودیت و تعطیلی دو چیز متفاوت است. حتی اگر بحث تعطیلی برخی فعالیتها مطرح میشود تعطیلی فعالیتهای انتخابی مطرح است نه تعطیل کردن شهر. اولاً نمیتوان شهر را تعطیل کرد چون ملاحظات اقتصادی دارد و مردم بر نمیتابند یا برخی مشاغل نباید تعطیل شوند، بنابراین کمیته علمی بحث تعطیلی را در نیمه دی ماه پیشنهاد داد بخصوص اینکه مدارس و دانشگاهها که دو سال آموزش مجازی داشتند یک ماه دیگر هم آموزششان مجازی باشد. ما مشاهده میکردیم موج فعلی هفت روز متوالی پشت سر هم افزایش داشت و این افزایش نمیتوانست تصادفی باشد.وی با بیان اینکه بازگشایی خوابگاهها به دلیل نداشتن تهویه مناسب حباب جدیدی از انتقال عفونت را ایجاد میکند، میگوید: تعطیلی فعلی خوابگاهها فایدهای ندارد بلکه باعث میشود این حباب جدید بین خانوادهها و شهرهای مختلف جابهجا شود. مشاهده کارشناسان این بود که موج در حال پیشروی است و هیچ مانعی هم سر راهش نیست. دو کار باید انجام میگرفت؛ اول مدیریت هوشمند کرونا یعنی محدود کردن دسترسی افرادی که واکسن نزدهاند و تستشان مثبت است. دوم،آموزش مجازی که مهمتر از تعطیلی شهر است.
دکتر یونسیان میگوید: پیشبینی کمیته علمی کرونا این است که احتمالاً موج ششم خفیفتر خواهد بود، البته با تعداد موارد ابتلای سهمگینتری از موج پنجم مواجه خواهیم بود اما بستری و مرگومیر به موج پنجم نمیرسد.
وزیر اسبق اقتصاد در گفتوگو با «ایران»:
ذبح اصلاحات اقتصادی توسط دولت قبل در آبان 98
مهدی کاشی پزها
خبرنگار
گروه اقتصادی- زمانی که مجلس مجوز تخصیص 8 میلیارد دلار برای تداوم ارز 4200 تومانی در سال 1400 را به دولت روحانی میداد، این تخصیص را مشروط به ارائه گزارشی کرد که نشان دهد این ارز در کاهش قیمتها اثر گذاشته و به مصرفکننده واقعی میرسد اما شمس الدین حسینی گواهی میدهد که چنین گزارشی هرگز به مجلس نرسید و فقط اعلام شد به چه دستگاهی و چه میزان ارز تخصیص یافته است. او روایت میکند: «وقتی میخواهند ارز 4200 تومانی بگیرند، بهانهشان این است که جلوی تورم را بگیرند و وقتی که میخواهند پاسخ بدهند میگویند افزایش قیمتها بهدلیل عوامل دیگر بوده است.» شمسالدین حسینی، اقتصاددان، وزیر اسبق اقتصاد و نماینده مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با «ایران» به تشریح الزامات اصلاح ارز 4200 تومانی میپردازد. این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
نظر شما درباره بحث اصلاح تخصیص ارز 4200 تومانی چیست و اجرای این تصمیم چه ملاحظاتی به همراه دارد؟
باید اصلاح نظام ارزی و نظام حمایتی را تفکیک کنیم؛ چون این دو موضوع را از هم تفکیک نمیکنیم چه بسا تصمیمگیری برای ما سخت باشد. ما میتوانیم نظام ارزیمان را اصلاح و حذف ارز 4200 تومانی را دنبال کنیم بدون اینکه مثلاً قیمت دارو تغییر کند. الان دو نرخ ارز داریم مثلاً یک ارز 4200 تومانی و یک ارز مثلا 27 هزارتومانی که ارز 4200 تومانی را به واردکننده دارو و مواد اولیه دارویی میدهیم و آن را کنترل میکنیم تا دارو به دست بیمار برسد. کسانی هستند که از این نظام فعلی حمایت میکنند بهوقت خود به سران سه قوه نامه نوشتند و فساد این موضوع را گوشزد کردهاند. اما بهجای اینکه فساد سیستم را مطرح کنند، فساد فرد را مطرح کردهاند، چون همیشه در نگاه آنها اینگونه است که سیستم میتواند غلط باشد اما آدم سالم دچار فساد نمیشود. تجربه نشان میدهد متأسفانه افرادی که قبل از این نظام چندنرخی درست کار میکردند بعد از نظام چندنرخی دچار فساد شدند. در دورههای مختلف این اتفاق افتاده است. بسیار خب! شما میخواهید قیمت دارو تغییر نکند، اما چرا تأکید دارید که ارز دارو را به واردکننده بدهید، ارز با نرخ یکسان به واردکننده داده شود و مابه تفاوت آن از طریق نظام بیمهای و سازمانهای بیمهای و بهعنوان سهمی در نظر گرفته شود که بیمه پرداخت کند و افزایشی در قیمت دارو ایجاد نشود. استدلال میکنند که یکسری افرادی هستند که دفترچه بیمه ندارند؛ الان که نسخهها الکترونیکی شده و داروخانه اجازه ندارد غیر از نسخه به بیمار دارو بدهد، به کسانی هم که حتی بیمه ندارند براساس نسخه پزشک دارو را بدهد و مابه تفاوت را از بیمه دریافت کند. ممکن است اینجا هم فساد باشد اما قطعاً فسادش کمتر است. پزشکی که 6 ماه پیش 50 تا نسخه بیشتر نداشته است، حالا اگر یکباره آن را تبدیل به 100 نسخه کند، قطعاً مورد شناسایی قرار میگیرد.
حتی درخصوص نان میتوان نرخ ارز را اصلاح کرد اما قیمت نان را تغییر نداد. به این صورت که ما گندم را با قیمت به ظاهر ارز 4200 تومانی وارد میکنیم؛ واردکننده این را به سیلودار بدهد، سیلودار آن را به کارخانه آرد بدهد، کارخانه آرد آن را به نانوا بدهد و نانوا باید آن را به مردم بدهد. کنترل این چرخه بسیار سخت است. همه میدانند که قاچاق معکوس داریم و کالاهایی که ارز 4200 تومانی گرفتهاند، واردات شان چندبرابر شده است. اگر واردات درست باشد، پس تخصیص به هم ریخته است، یعنی جای تولید را گرفته است. اگر این واردات درست نباشد و قطعاً هم اینگونه است معنای آن این است که فساد بیداد میکند. در اینجا هم میشود به واردکننده ارز با نرخ یکسان داد، به سیلو و کارخانهدار هم همینطور و به نانوا یارانه را اختصاص دهید.
به این مسأله توجه کنید که مبادا افرادی که معتقد به تداوم ارز 4200 تومانی هستند خود را علمدار حمایت از اقشار آسیبپذیر بدانند؛ اینها دانسته و ندانسته علمدار تخصیص ارز یارانهای با رانت ارز به گروههای خاص هستند و اصلاً چنین چیزی نیست که اصلاح نظام ارزی مترادف با اصلاح نظام حمایت است. پس ما میتوانیم نظام ارزیمان را اصلاح کنیم بدون اینکه برویم به سمت اینکه اصلاحات قیمتی را در پیش بگیریم. این حالت که ما اصلاحات قیمتی را در پیش نمیگیریم فسادی دارد اما فسادش به اندازه قبل نیست و به مراتب کمتر است. مثلاً قاچاق معکوس نخواهیم داشت و حداقل آن این است که گیر چند هزار نانوا میافتد تا چند نفر واردکننده زنجیرهای. ای کاش دولتمردان با مردم و کارشناسان این بحث را مطرح میکردند و اینکه آیا دغدغه افزایش قیمت کالاهای خاص را دارید ما این نظام یارانه قیمتی را به هم نمیریزیم.
با این اوصاف آیا پرداخت یارانه ریالی و تخفیف همگانی قیمت بهتر است یا هدفمند کردن یارانهها؟
تردیدی ندارم که هدفمند کردن یارانهها بر تخفیف همگانی ارجحیت دارد. سالهاست جز معدودی از اقتصاددانها که بیشتر گرایشهای سوسیالیستی دارند به این جمعبندی رسیدهاند که یارانههای هدفمند بر یارانههای همگانی (یونیورسال) ترجیح دارد. ولی وقتی که ما از یارانه هدفمند صحبت میکنیم شرط و شروطی دارد. بهعنوان مثال وقتی از اجرای هدفمند کردن یارانهها در دو دوره سال 89 و 98 صحبت میشود و اینکه هدفمند کردن یارانهها در سال 98 بد اتفاق افتاد، معتقدم در سال 98 اصلاً هدفمندی اجرا نشد بلکه آن حذف یارانه بود که با هدفمندی متفاوت است.
پیش از این توصیهای به دولتمردان داشتهام و تکرار میکنم که بهدنبال صرفهجویی مستقیم و تأمین مالی بودجه از محل اصلاح نرخ ارز یا اصلاح قیمتها نباشند. یعنی بدین ترتیب که به مردم فشار وارد کنند تا ناترازی بودجه را از این مسیر برطرف کنند و اگر منابعی از مردم تحصیل میکنند آن را در قالبهایی مثلاً به 8 یا 9 دهک جامعه بازتوزیع کنند، این حتماً صرفهجویی دارد.
ما در اجرای هدفمند کردن یارانهها، سه تراز را مطرح میکردیم. نخست تراز اقتصادی است که در آن پیشگیری از قاچاق، تخصیص بهینه منابع و صرفهجویی هم دیده میشود چون جلوی افزایش رشد مصرف گرفته میشود و این بار آتی مالی را از دوش دولت برمیدارد. وقتی تخصیص منابع درست میشود، سرمایهگذاری افزایش پیدا میکند و خودبهخود از طریق مالیات مشکلات دولت حل میشود.
بحث دیگر تراز حسابداری است. قطعاً تراز حسابداری هدفمند کردن یارانهها مثبت است و یک بخش، تراز نقدی است که در تراز نقدی باید اهتمام لازم صورت بگیرد. ممکن است در کوتاهمدت کمبودی پدید بیاید اما بیتردید در میانمدت و بلندمدت اصلاح میشود. به همین بسنده میکنم که در لایحه بودجه سال 1401 دولت حکمی آورده است که اگر در پرداخت هزینههای جاری و حقوق و دستمزد کمبود داشت آن را از محل یارانه بگیرد. یعنی هدفمند کردن یارانهها گرچه در بدو امر دچار ناترازی نقدینگی بود اما از همان ابتدا هم تراز اقتصادی آن مثبت بود. همه میدانند که بهشدت قاچاق در برخی اقلام نه تنها، کاهش پیدا کرد، بلکه به صفر رسید و تراز حسابداری آن مثبت شد و تراز نقدینگی هم کمبود داشت که به مرور زمان الان کاملاً حل شده است اما نظام اداری کشور و اجرایی توان پرداخت دو یارانه همزمان ارزی و ریالی را ندارد.
در بودجه 1400 هنگام رسیدگی به لایحه آن وقتی که دولت وقت پافشاری کرد که برای جلوگیری از افزایش قیمتها 8 میلیارد دلار برای ارز 4200 تومانی نیاز دارم و بعداً دیدیم حتی این 8 میلیارد دلار که تنها طی یک سال بود، به هر دلیلی برای 8 ماه این عدد به 10 و نیم میلیارد دلار رسید. آنجا در تبصره، حکمی گذاشتیم که امروز درباره آن از همان وزرا سؤال میکنیم و پاسخ نمیدهند؟ حکم این بود چنانچه دستگاهی از ارز ترجیحی استفاده کرد، باید در قالب کمیته اقتصادی دولت با دبیری بانک مرکزی و عضویت سازمان برنامهوبودجه و وزارت امور اقتصادی و دارایی، وزارت صمت و دستگاه های بهرهمند از ارز 4200 تومانی نظارت و سیاستگذاری شود و بهگونهای اجرا کند که کالا به اندازه و بموقع و قیمت مناسب با ارز ترجیحی به دست مصرفکننده نهایی برسد و قرار بود بانک مرکزی آن را ماهانه گزارش بدهد.
اولاً بانک مرکزی در بازه زمانی اجرا، این گزارش را نداد و ما به سازمان برنامهوبودجه فشار آوردیم که چرا گزارش نمیدهید. گزارشی که به ما دادند این است که چقدر ارز به چه دستگاهی و به چه منظوری دادهاند و بههیچوجه گزارشی که در قانون صراحت دارد و باید مشتمل بر این باشد که قیمت این اقلام را که ارز ترجیحی استفاده کردهاند، چه میزان به دست مصرفکننده رسیده است، ندادند و در واقع چنین گزارشی نمیتوانند بدهند. وقتی از آنها میپرسند چرا این اقلام افزایش پیدا کرده است میگویند عوامل دیگر افزایش پیدا کرده است. یعنی وقتی میخواهند ارز 4200 تومانی بگیرند، بهانهشان این است که جلوی تورم را بگیرند و وقتی که میخواهند پاسخ بدهند میگویند افزایش قیمتها بهدلیل عوامل دیگر بوده است.
اعداد و ارقامی که مطرح میکنند و علت افزایش قیمت در کالاهایی را که ارز 4200 تومانی میگیرند، توجیه میکنند، در رسانهها هم مطرح میشود، این استدلالها را چطور میبینید؟
اساساً بحث بر سر این است که آیا این اعداد و ارقامی که میگویند درست است یا غلط؟ برای نمونه قیمت هر کیلو مرغ وارداتی تحویل در تهران 1.6 دلار است. اگر در نظر بگیرید دلار حتی 30 هزار تومان باشد، با دلار آزاد کیلویی 48 هزار تومان میشود. اما ارز 4200 تومانی میگیرند و 1.6 این ارز 7 هزار تومان میشود. چه پاسخی برای این دارند؟ در آنالیز خود قیمت نهاده و انرژی و... را حساب میکنند و برای سال آینده هم آن را افزایش میدهند. سال گذشته در مجلس گفتم که ما نمیتوانیم زمانی که این ناکارآمدیها وجود دارد جلوی تورم را بگیریم. وقتی که رشد نقدینگی 40 درصد است و رشد اقتصادی صفر است با سیاستهای ارزی تورم را مهار کنیم اما میتوانیم جلوی فساد را بگیریم. این نکته مهم است که برای چه اساساً از نظام یارانه همگانی به سمت یارانه هدفمند میرویم؟ چرا هدفمند کردن یارانهها جایگزین حذف یارانهها شد؟ در نظام حذف یارانه قیمت را اصلاح میکنید و میگویید این مردم هستند که باید این فشار را تحمل کنند، ولی در هدفمند کردن یارانهها، تفاوت قیمتها را جبران میکنید.
موفقیت دولت در این زمینه چه پیشنیازهایی دارد؟
باور دولت به اجرای اصلاحات اقتصادی و در عین حال توجه به آمادهسازی و فراهم کردن زمینه پذیرش اجتماعی و اجرای مؤثر و حساب شده لازمه موفقیت چنین طرحهایی است ولی در هر صورت این را هم اضافه کنم که دیگر خبری از ارز 4200 تومانی نیست. دولت در عین حال با این سؤال بزرگ و مهم مواجه است که افرادی که میگویند ارز 4200 تومانی را ادامه بدهید، بگویند دولت چگونه جلوی رشد نقدینگی را بگیرد. البته من بیشتر بر صرفههای اقتصادی و اصلاحاتی که در باب فساد هست، تأکید دارم و معتقدم آنهایی که در مقابل اصلاح ارز 4200 تومانی قرار دارند هیچ راهکاری برای این امر ندارند و در نهایت به یکی، دو جمله کلی بسنده میکنند که دولت باید نظارتهایش را تقویت کند و بعد در جلسه دیگر میگویند دولت نباید در اقتصاد دخالت کند و دولت باید اقتصاد را به مردم واگذار کند. از آنها سؤال میکنم که مگر ممکن است ارز 4200 تومانی داد و قیمتگذاری دستوری و توزیع دولتی نکرد؟ و اگر اینها دولتی شد آیا فضا و جایی برای اجرای اصل 44 باقی میماند؟ آیا سیاستهای کلی اصل 44 را لیبرالها ابلاغ کردند؟ به نظرم باید به مسأله عمیقتر و فراتر نگاه کرد.
درباره نحوه اجرای این سیاست اصلاحی به نظر شما چه تمهیدات و ملاحظاتی باید در نظر گرفته شود؟
نحوه اجرا بسیار مهم است. حجم اصلاحات اقتصادی ارز 4200 تومانی و سهم آن در اقتصاد سازوکار با هدفمندی یارانهها که در سال 89 انجام شد، قابل مقایسه نیست. خاطرتان هست که قیمت بنزین، گازوئیل و آرد چندبرابر شد و تورم از 12.4 درصد به 19 درصد رسید. در آن سال تحریم ها هم بسیار افزایش پیدا کرد، حال ببینید درآبان سال 98 چه اتفاقی افتاد. ما در اجرای هدفمندی یارانهها به چند اصل توجه داشتیم اول این بود که برهم زدن نظام قیمتها و قیمتهای نسبی سبب اختلال در نظام اقتصادی میشود. اما متأسفانه این افق نگاه در بسیاری تصمیمات وجود ندارد مثلاً چرا صنایع ما انرژی بر هستند، وقتی بررسی میکنیم میبینیم در همان سالهایی که کشورهای غربی بعد از شوک قیمتی نفت به این نتیجه رسیده بودند که باید در تکنولوژیهایی سرمایهگذاری کنند که صرفهجویی در مصرف انرژی داشته باشند ما به اشتباه صنایعی را در کشور وارد کردیم که بسیار انرژی بر بودند به دو دلیل اینکه ارزهای ارزان بهصورت رانتی داشتیم و دوم اینکه قیمت انرژی تقریباً مفت بود و آنها بهدنبال آن بودند که از شوکهای انرژی آتی خود را خلاص کنند. ما به دام صنایع انرژی بر افتادیم و بسیاری از مشکلاتی که بهعنوان ناکارایی و ناکارآمدی که در اقتصاد ایران وجود دارد به توسعه اقتصاد دستوری در دهه اول انقلاب برمیگردد که تمام صنایع به لطایفالحیل دولتی شدند و اقتصاددانهایی که آن روزها مشاور بودند به هیچ وجه مسئولیت نمیپذیرند.
اصلاح قیمتهای نسبی یک هدف اصلی است و در اجرای هدفمند کردن یارانهها آن را بهعنوان یک اصل پذیرفته بودیم اما معتقد بودیم که طبقات اجتماعی نباید هزینه تحصیل کارایی اقتصادی را بدهند به همین دلیل بر بازتوزیع یارانهها تأکید کردیم چون پذیرفته بودیم که اصلاح قیمتهای نسبی یک سری ناکارآمدیها را آشکار میکند و برای گذر از یک وضعیت ناکارآمد به یک وضعیت کارآمد، هزینه انتقال وجود دارد که نباید آن را با فشار به طبقات اجتماعی پشت سر گذاشت و طبقات اجتماعی باید پشتیبانی میشدند و این پشتیبانی صورت گرفت.
در این مورد چه توصیهای به دولت دارید؟
آبان 98 کاری کرد که دولتها تا سالها نتوانند اصلاحات اقتصادی در اقتصاد ایران انجام دهند. متأسفانه تدبیر نشد و این بی تدبیری به ضرر اقتصاد تمام شد و اصلاح اقتصاد را ذبح کرد. دولت در اصلاحات اقتصادی باید ظرفیت اجتماعی را در نظر بگیرد. این ظرفیت چند پیشنیاز دارد اول اینکه دولت به تراز بودجه خانوار به همان میزان اهمیت دهد که به تراز بودجه خودش اهمیت میدهد. نکته دوم اینکه باید مردم در این راستا هم باور شوند. اگر مردم باور پیدا کنند، همراهی میکنند که از شروط موفقیت در این کار است؛ منتها در چه مسیری مهم است؟ مسیری که در سال 1398 رخ داد، قیمتها افزایش پیدا کرد و ریالی به حساب مردم ریخته نشد و مردم با فشاری که آوردند و اغتشاشاتی که صورت گرفت دولت را وادار به پرداخت کردند، دولت پرداخت کرد ولی بهای سیاست غلط فقط پرداخت پول نبود بلکه صدای خرد شدن سرمایه اجتماعی را هم شنیدیم، ولی در سال 89، دولت قبل از افزایش قیمتها منابع حاصل از آن را براساس برآورد قبلی، به حساب مردم ریخت و در اینجا نه تنها سرمایه اجتماعی نشکست که شکل گرفت و برای اولین بار بود که دولتمردان به قول خود وفا کردند، سوم در اجرای این کار حتماً کاستیهایی به وجود میآید و با یک مدیریت مستمر و هوشمند و هدفمند باید این کار را انجام داد و این کار نمیتواند بهصورت اتوپایلوت انجام شود. نمیتواند رئیسجمهور بگوید من خبر نداشتم. باید اصلاحات اقتصادی به دست رئیسجمهور و با فرماندهی شخص او انجام شود و تمام تیم اقتصادی با او همراه باشند. به دولتمردان توصیه میکنم در اصلاح نظام ارزی در وهله نخست مصمم باشند و اگر تردید دارند سراغ این کار نروند. با اراده سراغ این کار بروند و با همین اراده و عزم جزم باید با سایر ارکان تصمیمگیری از جمله مجلس شورای اسلامی صحبت کنند و اگر این اراده و عزم به سایر ارکان منتقل شود آنها هم همراه می شوند. وقتی همصدایی در ارکان حکومت شکل بگیرد و با مردم صادقانه صحبت شود مردم هم همراهی میکنند.
گزیده
حجم اصلاحات اقتصادی ارز 4200 تومانی و سهم آن در اقتصاد با سازوکار هدفمندی (یارانهها) که در سال 89 انجام شد، قابل مقایسه نیست. خاطرتان هست که قیمت بنزین، گازوئیل و آرد چندبرابر شد و تورم از 12.4 درصد به 19 درصد رسید. در آن سال تحریم ها هم بسیار افزایش پیدا کرد، حال ببینید درآبان سال 98 چه اتفاقی افتاد
میتوانیم نظام ارزیمان را اصلاح کنیم بدون اینکه اصلاحات قیمتی را در پیش بگیریم
این حالت که اصلاحات قیمتی را در پیش نمیگیریم فسادی دارد اما فسادش به اندازه قبل نیست و به مراتب کمتر است
تردیدی ندارم که هدفمند کردن یارانهها بر تخفیف همگانی ارجحیت دارد؛ ولی وقتی که ما از یارانه هدفمند صحبت میکنیم شرط و شروطی دارد
خبرنگار
گروه اقتصادی- زمانی که مجلس مجوز تخصیص 8 میلیارد دلار برای تداوم ارز 4200 تومانی در سال 1400 را به دولت روحانی میداد، این تخصیص را مشروط به ارائه گزارشی کرد که نشان دهد این ارز در کاهش قیمتها اثر گذاشته و به مصرفکننده واقعی میرسد اما شمس الدین حسینی گواهی میدهد که چنین گزارشی هرگز به مجلس نرسید و فقط اعلام شد به چه دستگاهی و چه میزان ارز تخصیص یافته است. او روایت میکند: «وقتی میخواهند ارز 4200 تومانی بگیرند، بهانهشان این است که جلوی تورم را بگیرند و وقتی که میخواهند پاسخ بدهند میگویند افزایش قیمتها بهدلیل عوامل دیگر بوده است.» شمسالدین حسینی، اقتصاددان، وزیر اسبق اقتصاد و نماینده مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با «ایران» به تشریح الزامات اصلاح ارز 4200 تومانی میپردازد. این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
نظر شما درباره بحث اصلاح تخصیص ارز 4200 تومانی چیست و اجرای این تصمیم چه ملاحظاتی به همراه دارد؟
باید اصلاح نظام ارزی و نظام حمایتی را تفکیک کنیم؛ چون این دو موضوع را از هم تفکیک نمیکنیم چه بسا تصمیمگیری برای ما سخت باشد. ما میتوانیم نظام ارزیمان را اصلاح و حذف ارز 4200 تومانی را دنبال کنیم بدون اینکه مثلاً قیمت دارو تغییر کند. الان دو نرخ ارز داریم مثلاً یک ارز 4200 تومانی و یک ارز مثلا 27 هزارتومانی که ارز 4200 تومانی را به واردکننده دارو و مواد اولیه دارویی میدهیم و آن را کنترل میکنیم تا دارو به دست بیمار برسد. کسانی هستند که از این نظام فعلی حمایت میکنند بهوقت خود به سران سه قوه نامه نوشتند و فساد این موضوع را گوشزد کردهاند. اما بهجای اینکه فساد سیستم را مطرح کنند، فساد فرد را مطرح کردهاند، چون همیشه در نگاه آنها اینگونه است که سیستم میتواند غلط باشد اما آدم سالم دچار فساد نمیشود. تجربه نشان میدهد متأسفانه افرادی که قبل از این نظام چندنرخی درست کار میکردند بعد از نظام چندنرخی دچار فساد شدند. در دورههای مختلف این اتفاق افتاده است. بسیار خب! شما میخواهید قیمت دارو تغییر نکند، اما چرا تأکید دارید که ارز دارو را به واردکننده بدهید، ارز با نرخ یکسان به واردکننده داده شود و مابه تفاوت آن از طریق نظام بیمهای و سازمانهای بیمهای و بهعنوان سهمی در نظر گرفته شود که بیمه پرداخت کند و افزایشی در قیمت دارو ایجاد نشود. استدلال میکنند که یکسری افرادی هستند که دفترچه بیمه ندارند؛ الان که نسخهها الکترونیکی شده و داروخانه اجازه ندارد غیر از نسخه به بیمار دارو بدهد، به کسانی هم که حتی بیمه ندارند براساس نسخه پزشک دارو را بدهد و مابه تفاوت را از بیمه دریافت کند. ممکن است اینجا هم فساد باشد اما قطعاً فسادش کمتر است. پزشکی که 6 ماه پیش 50 تا نسخه بیشتر نداشته است، حالا اگر یکباره آن را تبدیل به 100 نسخه کند، قطعاً مورد شناسایی قرار میگیرد.
حتی درخصوص نان میتوان نرخ ارز را اصلاح کرد اما قیمت نان را تغییر نداد. به این صورت که ما گندم را با قیمت به ظاهر ارز 4200 تومانی وارد میکنیم؛ واردکننده این را به سیلودار بدهد، سیلودار آن را به کارخانه آرد بدهد، کارخانه آرد آن را به نانوا بدهد و نانوا باید آن را به مردم بدهد. کنترل این چرخه بسیار سخت است. همه میدانند که قاچاق معکوس داریم و کالاهایی که ارز 4200 تومانی گرفتهاند، واردات شان چندبرابر شده است. اگر واردات درست باشد، پس تخصیص به هم ریخته است، یعنی جای تولید را گرفته است. اگر این واردات درست نباشد و قطعاً هم اینگونه است معنای آن این است که فساد بیداد میکند. در اینجا هم میشود به واردکننده ارز با نرخ یکسان داد، به سیلو و کارخانهدار هم همینطور و به نانوا یارانه را اختصاص دهید.
به این مسأله توجه کنید که مبادا افرادی که معتقد به تداوم ارز 4200 تومانی هستند خود را علمدار حمایت از اقشار آسیبپذیر بدانند؛ اینها دانسته و ندانسته علمدار تخصیص ارز یارانهای با رانت ارز به گروههای خاص هستند و اصلاً چنین چیزی نیست که اصلاح نظام ارزی مترادف با اصلاح نظام حمایت است. پس ما میتوانیم نظام ارزیمان را اصلاح کنیم بدون اینکه برویم به سمت اینکه اصلاحات قیمتی را در پیش بگیریم. این حالت که ما اصلاحات قیمتی را در پیش نمیگیریم فسادی دارد اما فسادش به اندازه قبل نیست و به مراتب کمتر است. مثلاً قاچاق معکوس نخواهیم داشت و حداقل آن این است که گیر چند هزار نانوا میافتد تا چند نفر واردکننده زنجیرهای. ای کاش دولتمردان با مردم و کارشناسان این بحث را مطرح میکردند و اینکه آیا دغدغه افزایش قیمت کالاهای خاص را دارید ما این نظام یارانه قیمتی را به هم نمیریزیم.
با این اوصاف آیا پرداخت یارانه ریالی و تخفیف همگانی قیمت بهتر است یا هدفمند کردن یارانهها؟
تردیدی ندارم که هدفمند کردن یارانهها بر تخفیف همگانی ارجحیت دارد. سالهاست جز معدودی از اقتصاددانها که بیشتر گرایشهای سوسیالیستی دارند به این جمعبندی رسیدهاند که یارانههای هدفمند بر یارانههای همگانی (یونیورسال) ترجیح دارد. ولی وقتی که ما از یارانه هدفمند صحبت میکنیم شرط و شروطی دارد. بهعنوان مثال وقتی از اجرای هدفمند کردن یارانهها در دو دوره سال 89 و 98 صحبت میشود و اینکه هدفمند کردن یارانهها در سال 98 بد اتفاق افتاد، معتقدم در سال 98 اصلاً هدفمندی اجرا نشد بلکه آن حذف یارانه بود که با هدفمندی متفاوت است.
پیش از این توصیهای به دولتمردان داشتهام و تکرار میکنم که بهدنبال صرفهجویی مستقیم و تأمین مالی بودجه از محل اصلاح نرخ ارز یا اصلاح قیمتها نباشند. یعنی بدین ترتیب که به مردم فشار وارد کنند تا ناترازی بودجه را از این مسیر برطرف کنند و اگر منابعی از مردم تحصیل میکنند آن را در قالبهایی مثلاً به 8 یا 9 دهک جامعه بازتوزیع کنند، این حتماً صرفهجویی دارد.
ما در اجرای هدفمند کردن یارانهها، سه تراز را مطرح میکردیم. نخست تراز اقتصادی است که در آن پیشگیری از قاچاق، تخصیص بهینه منابع و صرفهجویی هم دیده میشود چون جلوی افزایش رشد مصرف گرفته میشود و این بار آتی مالی را از دوش دولت برمیدارد. وقتی تخصیص منابع درست میشود، سرمایهگذاری افزایش پیدا میکند و خودبهخود از طریق مالیات مشکلات دولت حل میشود.
بحث دیگر تراز حسابداری است. قطعاً تراز حسابداری هدفمند کردن یارانهها مثبت است و یک بخش، تراز نقدی است که در تراز نقدی باید اهتمام لازم صورت بگیرد. ممکن است در کوتاهمدت کمبودی پدید بیاید اما بیتردید در میانمدت و بلندمدت اصلاح میشود. به همین بسنده میکنم که در لایحه بودجه سال 1401 دولت حکمی آورده است که اگر در پرداخت هزینههای جاری و حقوق و دستمزد کمبود داشت آن را از محل یارانه بگیرد. یعنی هدفمند کردن یارانهها گرچه در بدو امر دچار ناترازی نقدینگی بود اما از همان ابتدا هم تراز اقتصادی آن مثبت بود. همه میدانند که بهشدت قاچاق در برخی اقلام نه تنها، کاهش پیدا کرد، بلکه به صفر رسید و تراز حسابداری آن مثبت شد و تراز نقدینگی هم کمبود داشت که به مرور زمان الان کاملاً حل شده است اما نظام اداری کشور و اجرایی توان پرداخت دو یارانه همزمان ارزی و ریالی را ندارد.
در بودجه 1400 هنگام رسیدگی به لایحه آن وقتی که دولت وقت پافشاری کرد که برای جلوگیری از افزایش قیمتها 8 میلیارد دلار برای ارز 4200 تومانی نیاز دارم و بعداً دیدیم حتی این 8 میلیارد دلار که تنها طی یک سال بود، به هر دلیلی برای 8 ماه این عدد به 10 و نیم میلیارد دلار رسید. آنجا در تبصره، حکمی گذاشتیم که امروز درباره آن از همان وزرا سؤال میکنیم و پاسخ نمیدهند؟ حکم این بود چنانچه دستگاهی از ارز ترجیحی استفاده کرد، باید در قالب کمیته اقتصادی دولت با دبیری بانک مرکزی و عضویت سازمان برنامهوبودجه و وزارت امور اقتصادی و دارایی، وزارت صمت و دستگاه های بهرهمند از ارز 4200 تومانی نظارت و سیاستگذاری شود و بهگونهای اجرا کند که کالا به اندازه و بموقع و قیمت مناسب با ارز ترجیحی به دست مصرفکننده نهایی برسد و قرار بود بانک مرکزی آن را ماهانه گزارش بدهد.
اولاً بانک مرکزی در بازه زمانی اجرا، این گزارش را نداد و ما به سازمان برنامهوبودجه فشار آوردیم که چرا گزارش نمیدهید. گزارشی که به ما دادند این است که چقدر ارز به چه دستگاهی و به چه منظوری دادهاند و بههیچوجه گزارشی که در قانون صراحت دارد و باید مشتمل بر این باشد که قیمت این اقلام را که ارز ترجیحی استفاده کردهاند، چه میزان به دست مصرفکننده رسیده است، ندادند و در واقع چنین گزارشی نمیتوانند بدهند. وقتی از آنها میپرسند چرا این اقلام افزایش پیدا کرده است میگویند عوامل دیگر افزایش پیدا کرده است. یعنی وقتی میخواهند ارز 4200 تومانی بگیرند، بهانهشان این است که جلوی تورم را بگیرند و وقتی که میخواهند پاسخ بدهند میگویند افزایش قیمتها بهدلیل عوامل دیگر بوده است.
اعداد و ارقامی که مطرح میکنند و علت افزایش قیمت در کالاهایی را که ارز 4200 تومانی میگیرند، توجیه میکنند، در رسانهها هم مطرح میشود، این استدلالها را چطور میبینید؟
اساساً بحث بر سر این است که آیا این اعداد و ارقامی که میگویند درست است یا غلط؟ برای نمونه قیمت هر کیلو مرغ وارداتی تحویل در تهران 1.6 دلار است. اگر در نظر بگیرید دلار حتی 30 هزار تومان باشد، با دلار آزاد کیلویی 48 هزار تومان میشود. اما ارز 4200 تومانی میگیرند و 1.6 این ارز 7 هزار تومان میشود. چه پاسخی برای این دارند؟ در آنالیز خود قیمت نهاده و انرژی و... را حساب میکنند و برای سال آینده هم آن را افزایش میدهند. سال گذشته در مجلس گفتم که ما نمیتوانیم زمانی که این ناکارآمدیها وجود دارد جلوی تورم را بگیریم. وقتی که رشد نقدینگی 40 درصد است و رشد اقتصادی صفر است با سیاستهای ارزی تورم را مهار کنیم اما میتوانیم جلوی فساد را بگیریم. این نکته مهم است که برای چه اساساً از نظام یارانه همگانی به سمت یارانه هدفمند میرویم؟ چرا هدفمند کردن یارانهها جایگزین حذف یارانهها شد؟ در نظام حذف یارانه قیمت را اصلاح میکنید و میگویید این مردم هستند که باید این فشار را تحمل کنند، ولی در هدفمند کردن یارانهها، تفاوت قیمتها را جبران میکنید.
موفقیت دولت در این زمینه چه پیشنیازهایی دارد؟
باور دولت به اجرای اصلاحات اقتصادی و در عین حال توجه به آمادهسازی و فراهم کردن زمینه پذیرش اجتماعی و اجرای مؤثر و حساب شده لازمه موفقیت چنین طرحهایی است ولی در هر صورت این را هم اضافه کنم که دیگر خبری از ارز 4200 تومانی نیست. دولت در عین حال با این سؤال بزرگ و مهم مواجه است که افرادی که میگویند ارز 4200 تومانی را ادامه بدهید، بگویند دولت چگونه جلوی رشد نقدینگی را بگیرد. البته من بیشتر بر صرفههای اقتصادی و اصلاحاتی که در باب فساد هست، تأکید دارم و معتقدم آنهایی که در مقابل اصلاح ارز 4200 تومانی قرار دارند هیچ راهکاری برای این امر ندارند و در نهایت به یکی، دو جمله کلی بسنده میکنند که دولت باید نظارتهایش را تقویت کند و بعد در جلسه دیگر میگویند دولت نباید در اقتصاد دخالت کند و دولت باید اقتصاد را به مردم واگذار کند. از آنها سؤال میکنم که مگر ممکن است ارز 4200 تومانی داد و قیمتگذاری دستوری و توزیع دولتی نکرد؟ و اگر اینها دولتی شد آیا فضا و جایی برای اجرای اصل 44 باقی میماند؟ آیا سیاستهای کلی اصل 44 را لیبرالها ابلاغ کردند؟ به نظرم باید به مسأله عمیقتر و فراتر نگاه کرد.
درباره نحوه اجرای این سیاست اصلاحی به نظر شما چه تمهیدات و ملاحظاتی باید در نظر گرفته شود؟
نحوه اجرا بسیار مهم است. حجم اصلاحات اقتصادی ارز 4200 تومانی و سهم آن در اقتصاد سازوکار با هدفمندی یارانهها که در سال 89 انجام شد، قابل مقایسه نیست. خاطرتان هست که قیمت بنزین، گازوئیل و آرد چندبرابر شد و تورم از 12.4 درصد به 19 درصد رسید. در آن سال تحریم ها هم بسیار افزایش پیدا کرد، حال ببینید درآبان سال 98 چه اتفاقی افتاد. ما در اجرای هدفمندی یارانهها به چند اصل توجه داشتیم اول این بود که برهم زدن نظام قیمتها و قیمتهای نسبی سبب اختلال در نظام اقتصادی میشود. اما متأسفانه این افق نگاه در بسیاری تصمیمات وجود ندارد مثلاً چرا صنایع ما انرژی بر هستند، وقتی بررسی میکنیم میبینیم در همان سالهایی که کشورهای غربی بعد از شوک قیمتی نفت به این نتیجه رسیده بودند که باید در تکنولوژیهایی سرمایهگذاری کنند که صرفهجویی در مصرف انرژی داشته باشند ما به اشتباه صنایعی را در کشور وارد کردیم که بسیار انرژی بر بودند به دو دلیل اینکه ارزهای ارزان بهصورت رانتی داشتیم و دوم اینکه قیمت انرژی تقریباً مفت بود و آنها بهدنبال آن بودند که از شوکهای انرژی آتی خود را خلاص کنند. ما به دام صنایع انرژی بر افتادیم و بسیاری از مشکلاتی که بهعنوان ناکارایی و ناکارآمدی که در اقتصاد ایران وجود دارد به توسعه اقتصاد دستوری در دهه اول انقلاب برمیگردد که تمام صنایع به لطایفالحیل دولتی شدند و اقتصاددانهایی که آن روزها مشاور بودند به هیچ وجه مسئولیت نمیپذیرند.
اصلاح قیمتهای نسبی یک هدف اصلی است و در اجرای هدفمند کردن یارانهها آن را بهعنوان یک اصل پذیرفته بودیم اما معتقد بودیم که طبقات اجتماعی نباید هزینه تحصیل کارایی اقتصادی را بدهند به همین دلیل بر بازتوزیع یارانهها تأکید کردیم چون پذیرفته بودیم که اصلاح قیمتهای نسبی یک سری ناکارآمدیها را آشکار میکند و برای گذر از یک وضعیت ناکارآمد به یک وضعیت کارآمد، هزینه انتقال وجود دارد که نباید آن را با فشار به طبقات اجتماعی پشت سر گذاشت و طبقات اجتماعی باید پشتیبانی میشدند و این پشتیبانی صورت گرفت.
در این مورد چه توصیهای به دولت دارید؟
آبان 98 کاری کرد که دولتها تا سالها نتوانند اصلاحات اقتصادی در اقتصاد ایران انجام دهند. متأسفانه تدبیر نشد و این بی تدبیری به ضرر اقتصاد تمام شد و اصلاح اقتصاد را ذبح کرد. دولت در اصلاحات اقتصادی باید ظرفیت اجتماعی را در نظر بگیرد. این ظرفیت چند پیشنیاز دارد اول اینکه دولت به تراز بودجه خانوار به همان میزان اهمیت دهد که به تراز بودجه خودش اهمیت میدهد. نکته دوم اینکه باید مردم در این راستا هم باور شوند. اگر مردم باور پیدا کنند، همراهی میکنند که از شروط موفقیت در این کار است؛ منتها در چه مسیری مهم است؟ مسیری که در سال 1398 رخ داد، قیمتها افزایش پیدا کرد و ریالی به حساب مردم ریخته نشد و مردم با فشاری که آوردند و اغتشاشاتی که صورت گرفت دولت را وادار به پرداخت کردند، دولت پرداخت کرد ولی بهای سیاست غلط فقط پرداخت پول نبود بلکه صدای خرد شدن سرمایه اجتماعی را هم شنیدیم، ولی در سال 89، دولت قبل از افزایش قیمتها منابع حاصل از آن را براساس برآورد قبلی، به حساب مردم ریخت و در اینجا نه تنها سرمایه اجتماعی نشکست که شکل گرفت و برای اولین بار بود که دولتمردان به قول خود وفا کردند، سوم در اجرای این کار حتماً کاستیهایی به وجود میآید و با یک مدیریت مستمر و هوشمند و هدفمند باید این کار را انجام داد و این کار نمیتواند بهصورت اتوپایلوت انجام شود. نمیتواند رئیسجمهور بگوید من خبر نداشتم. باید اصلاحات اقتصادی به دست رئیسجمهور و با فرماندهی شخص او انجام شود و تمام تیم اقتصادی با او همراه باشند. به دولتمردان توصیه میکنم در اصلاح نظام ارزی در وهله نخست مصمم باشند و اگر تردید دارند سراغ این کار نروند. با اراده سراغ این کار بروند و با همین اراده و عزم جزم باید با سایر ارکان تصمیمگیری از جمله مجلس شورای اسلامی صحبت کنند و اگر این اراده و عزم به سایر ارکان منتقل شود آنها هم همراه می شوند. وقتی همصدایی در ارکان حکومت شکل بگیرد و با مردم صادقانه صحبت شود مردم هم همراهی میکنند.
گزیده
حجم اصلاحات اقتصادی ارز 4200 تومانی و سهم آن در اقتصاد با سازوکار هدفمندی (یارانهها) که در سال 89 انجام شد، قابل مقایسه نیست. خاطرتان هست که قیمت بنزین، گازوئیل و آرد چندبرابر شد و تورم از 12.4 درصد به 19 درصد رسید. در آن سال تحریم ها هم بسیار افزایش پیدا کرد، حال ببینید درآبان سال 98 چه اتفاقی افتاد
میتوانیم نظام ارزیمان را اصلاح کنیم بدون اینکه اصلاحات قیمتی را در پیش بگیریم
این حالت که اصلاحات قیمتی را در پیش نمیگیریم فسادی دارد اما فسادش به اندازه قبل نیست و به مراتب کمتر است
تردیدی ندارم که هدفمند کردن یارانهها بر تخفیف همگانی ارجحیت دارد؛ ولی وقتی که ما از یارانه هدفمند صحبت میکنیم شرط و شروطی دارد
پایان حمایت از زیباری، تحریم نشست پارلمانی
چرخش بحثبرانگیز مقتدی صدر
بنفشه غلامی/ در حالی که در چند هفته اخیر گروههای کردی عراق برای معرفی کاندیداهای اصلی این گروهها برای ریاست جمهوری این کشور، چالشی سخت را از سر گذراندهاند، روز گذشته دو روز مانده به نشست پارلمان عراق برای تعیین رئیس جمهوری جدید این کشور، «مقتدی صدر»، رهبر جریان صدر از نمایندگان این جریان خواست، با عدم حضور در این نشست، آن را تحریم کنند. با صدور فرمان این تحریم، کلاف سردرگم انتخاب رئیس جمهوری عراق، پیچیدهتر از قبل خواهد شد. به گزارش سایت خبری تحلیلی عراقی «شفق نیوز»، در نشست خبری صبح دیروز «حسن العذاری»، رئیس بلوک صدریها در پارلمان عراق به خبرنگاران گفت: «به دستور سید مقتدی صدر تصمیم گرفته شده است تا این جناح مذاکرات با گروههای سیاسی را درباره تشکیل دولت متوقف کرده و آنها را به تعلیق درآورد. ضمن اینکه در جلسه تعیین رئیس جمهوری جدید عراق هم بجز حاکم الزاملی که معاون اول رئیس پارلمان است، سایر نمایندگان این جناح شرکت نخواهند کرد.
آغاز جدایی صدر از زیباری
تصمیم نهایی «مقتدی صدر» پس از آن اعلام شد که از یک روز قبل از آن یعنی روز جمعه در پی توئیتی که منتشر کرد، نشانههای چرخش او در حمایت از «هوشیار زیباری» عیان شده بود. او در این توئیت به طور آشکار به «هوشیار زیباری» اشاره کرده و خطاب به نمایندگان جناح صدر نوشته بود: «اگر نامزد متحد ما در حزب دموکرات کردستان عراق شرایط لازم را برای ریاست جمهوری ندارد، از نمایندگان خود میخواهم به او رأی ندهند. زیرا ما مدافع اصلاحات هستیم نه قدرت و اقتدار.» این در حالی است که «هوشیار زیباری» با توجه به اینکه جناح صدر بزرگترین جناح پارلمانی است، امید زیادی به آن بسته بود و جمعه شب با وجود انتشار توئیت «مقتدی صدر»، به خبرنگاران گفته بود که ائتلاف فراکسیون کردها با جریان صدر و فراکسیون حاکمیت قانون هم راستا است و میتواند قانون را در عراق حاکم کند. او همچنین با دلگرمی به حمایت نمایندگان جریان صدر که 73 کرسی از 329 کرسی پارلمان عراق را در دست دارند، مدعی شده بود: «از آنجا که پست ریاست جمهوری به دو سوم آرای اعضای پارلمان عراق نیازمند است، این میزان رأی را در اختیار دارم.» «مقتدی صدر» در حالی از حمایت از «هوشیار زیباری» پشیمان شده است که معرفی او به عنوان یکی از دو کاندیدای اصلی انتخاب رئیس جمهوری جدید عراق در بین 25 نامزدی که برای احراز این پست معرفی شدهاند، با چالشهای زیادی همراه بوده است. علت آن نیز به اختلاف نظر بین کردها و اشاره حامیان اتحادیه میهنی کردستان به قوانین نانوشته بین کردها بر میگردد. طبق قوانینی که از سال 2005 میلادی به این سو بر سپهر سیاسی عراق حاکم شده است، رئیس پارلمان از بین سنیها، نخستوزیر از بین شیعیان و رئیس جمهور از بین کردهای این کشور انتخاب میشوند. در بحث انتخاب نامزد اصلح برای پست ریاست جمهوری نیزکردها در توافقی نانوشته، به این اتفاق نظر رسیده بودند که ریاست اقلیم کردستان به حزب دموکرات تعلق داشته باشد و ریاست جمهوری نیز از آن اتحادیه میهنی کردستان باشد. اما اخیراً حزب دموکرات کردستان عراق اقدام به معرفی «هوشیار زیباری» برای احراز پست ریاست جمهوری این کشور کرد که خود به معنای نقض این توافق نانوشته بود. اتحادیه میهنی کردستان بر همین اساس بر نامزدی «برهم صالح» برای احراز پست ریاست جمهوری عراق تأکید دارد که هماکنون نیز بر همین کرسی نشسته و به اعتقاد ناظران دارای محبوبیت بسیاری برای کسب دوباره این سمت است.
چرا زیباری را نمیخواهند
این در حالی است که معرفی «زیباری» نه تنها باعث خشم اتحادیه میهنی کردستان عراق شده که ناراحتی بسیاری از نمایندگان پارلمان و همچنین مردم این کشور را به دنبال داشته است. دلیل اصلی این ناراحتیها هم سابقه کاری و حرفهای «هوشیار زیباری» است. «زیباری» که نسبت فامیلی با «مسعود بارزانی» دارد، در سالهای 2005 تا 2014 وزیر خارجه عراق بود و پس از آن در دولت «حیدر العبادی» به عنوان وزیر دارایی انتخاب شد. او این سمت را تا سال 2016 یعنی تا زمانی که متهم به فساد مالی و حیف و میل اموال عمومی شد، در دست داشت و پس از آن با استیضاح از وزارت دارایی کنار گذاشته شد. به همین دلیل بسیاری از نمایندگان و مردم عراق انتخاب وی به عنوان رئیس جمهوری این کشور را اهانت به قانون و قوه مقننه این کشور میدانند. برخی از منتقدان جناح صدر نیز در روزهای اخیر به این جناح که در شعارهای انتخاباتیاش در جریان انتخابات پارلمانی داعیه مبارزه با فساد را داشت، انتقاد کرده و حمایت این جریان از «زیباری» را برخلاف شعارهای انتخاباتی این جریان دانسته بودند. اما با موضعگیری جدید «مقتدی صدر» باید منتظر چالشهای جدید عراق در انتخاب رئیس جمهوری این کشور باشیم.
آغاز جدایی صدر از زیباری
تصمیم نهایی «مقتدی صدر» پس از آن اعلام شد که از یک روز قبل از آن یعنی روز جمعه در پی توئیتی که منتشر کرد، نشانههای چرخش او در حمایت از «هوشیار زیباری» عیان شده بود. او در این توئیت به طور آشکار به «هوشیار زیباری» اشاره کرده و خطاب به نمایندگان جناح صدر نوشته بود: «اگر نامزد متحد ما در حزب دموکرات کردستان عراق شرایط لازم را برای ریاست جمهوری ندارد، از نمایندگان خود میخواهم به او رأی ندهند. زیرا ما مدافع اصلاحات هستیم نه قدرت و اقتدار.» این در حالی است که «هوشیار زیباری» با توجه به اینکه جناح صدر بزرگترین جناح پارلمانی است، امید زیادی به آن بسته بود و جمعه شب با وجود انتشار توئیت «مقتدی صدر»، به خبرنگاران گفته بود که ائتلاف فراکسیون کردها با جریان صدر و فراکسیون حاکمیت قانون هم راستا است و میتواند قانون را در عراق حاکم کند. او همچنین با دلگرمی به حمایت نمایندگان جریان صدر که 73 کرسی از 329 کرسی پارلمان عراق را در دست دارند، مدعی شده بود: «از آنجا که پست ریاست جمهوری به دو سوم آرای اعضای پارلمان عراق نیازمند است، این میزان رأی را در اختیار دارم.» «مقتدی صدر» در حالی از حمایت از «هوشیار زیباری» پشیمان شده است که معرفی او به عنوان یکی از دو کاندیدای اصلی انتخاب رئیس جمهوری جدید عراق در بین 25 نامزدی که برای احراز این پست معرفی شدهاند، با چالشهای زیادی همراه بوده است. علت آن نیز به اختلاف نظر بین کردها و اشاره حامیان اتحادیه میهنی کردستان به قوانین نانوشته بین کردها بر میگردد. طبق قوانینی که از سال 2005 میلادی به این سو بر سپهر سیاسی عراق حاکم شده است، رئیس پارلمان از بین سنیها، نخستوزیر از بین شیعیان و رئیس جمهور از بین کردهای این کشور انتخاب میشوند. در بحث انتخاب نامزد اصلح برای پست ریاست جمهوری نیزکردها در توافقی نانوشته، به این اتفاق نظر رسیده بودند که ریاست اقلیم کردستان به حزب دموکرات تعلق داشته باشد و ریاست جمهوری نیز از آن اتحادیه میهنی کردستان باشد. اما اخیراً حزب دموکرات کردستان عراق اقدام به معرفی «هوشیار زیباری» برای احراز پست ریاست جمهوری این کشور کرد که خود به معنای نقض این توافق نانوشته بود. اتحادیه میهنی کردستان بر همین اساس بر نامزدی «برهم صالح» برای احراز پست ریاست جمهوری عراق تأکید دارد که هماکنون نیز بر همین کرسی نشسته و به اعتقاد ناظران دارای محبوبیت بسیاری برای کسب دوباره این سمت است.
چرا زیباری را نمیخواهند
این در حالی است که معرفی «زیباری» نه تنها باعث خشم اتحادیه میهنی کردستان عراق شده که ناراحتی بسیاری از نمایندگان پارلمان و همچنین مردم این کشور را به دنبال داشته است. دلیل اصلی این ناراحتیها هم سابقه کاری و حرفهای «هوشیار زیباری» است. «زیباری» که نسبت فامیلی با «مسعود بارزانی» دارد، در سالهای 2005 تا 2014 وزیر خارجه عراق بود و پس از آن در دولت «حیدر العبادی» به عنوان وزیر دارایی انتخاب شد. او این سمت را تا سال 2016 یعنی تا زمانی که متهم به فساد مالی و حیف و میل اموال عمومی شد، در دست داشت و پس از آن با استیضاح از وزارت دارایی کنار گذاشته شد. به همین دلیل بسیاری از نمایندگان و مردم عراق انتخاب وی به عنوان رئیس جمهوری این کشور را اهانت به قانون و قوه مقننه این کشور میدانند. برخی از منتقدان جناح صدر نیز در روزهای اخیر به این جناح که در شعارهای انتخاباتیاش در جریان انتخابات پارلمانی داعیه مبارزه با فساد را داشت، انتقاد کرده و حمایت این جریان از «زیباری» را برخلاف شعارهای انتخاباتی این جریان دانسته بودند. اما با موضعگیری جدید «مقتدی صدر» باید منتظر چالشهای جدید عراق در انتخاب رئیس جمهوری این کشور باشیم.
گفت وگو ی «ایران» با حسین دارابی درباره کارگردانی فیلم تازهاش
ایستادن پای «مصلحت» به تجربه «هِناس» رسید
سپیده شریعت رضوی
خبرنگار
حسین دارابی که در دومین اثر خود یعنی «هِناس» تشویشهای زنی در آستانه از دست دادن تمام زندگیاش را روایت میکند، میگوید ملاحظات سازندگان این اثر برای پرداختن به سوژه فیلم این بوده است که به اصل زندگی و شخصیت شهید و همسرش خدشه وارد نشود که کار سختی هم بود و در حقیقت ساخت یک اثر بیوگرافی از یک شخص زنده پُرچالش است. «هِناس» به کارگردانی حسین دارابی، تهیهکنندگی محمدرضا شفاه و نویسندگی احسان ثقفی و مهدیه عیناللهی یکی از چهار اثر سازمان سینمایی حوزه هنری است که امسال در بخش سودای سیمرغ چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. این فیلم سینمایی که در ژانر بیوگرافی ساخته شده است قصه زندگی شهید داریوش رضایینژاد را از زبان همسر ایشان یعنی شهره پیرانی روایت میکند. ناگفته نماند که این اثر قصد نزدیک شدن به این شهید هستهای را نداشته است بلکه روایت تلاشهای عاشقانه زنی است برای بیرون کشیدن زندگیاش از تشویش و تلاطم. بهروز شعیبی و مریلا زارعی در حالی دو نقش اصلی این فیلم را ایفا میکنند که شعیبی خود فیلم «بدون قرار قبلی» را در جشنواره فیلم فجر امسال دارد و مریلا زارعی پس از سه سال با اثری جدید در مهمترین رویداد سینمایی کشور حضور پیدا کرده است. چگونگی رسیدن به این نوع روایت، همکاری شهره پیرانی با پروژه، همراهی مجدد با تیم «مصلحت» و... از جمله مواردی بود که با حسین دارابی کارگردان فیلم آن را مطرح کردیم که در ادامه میخوانید:
در ابتدا برایمان بگویید تغییر نام «صورت فلکی» به «هِناس» به چه دلیل بوده است؟
«هِناس» جزو گزینههای جدی ما برای عنوان اثرمان بود اما تصور میکردیم بهدلیل آنکه اسم خاصی است مخاطب عام نتواند با آن ارتباط بگیرد پس نام «صورت فلکی» را برای فیلم برگزیدیم چراکه فیلمنامه کار دارای سکانسهایی بود که به این اسم ارتباط داشت ولی به دلایلی مجبور به حذف آن سکانسها شدیم و «هِناس» را جایگزین نام اولیه فیلم کردیم که به نظر من این اسم بسیار درستتر و برای فیلم مناسبتر است.
تاکنون در سینمای ایران آثار مشخصی درباره پُرتره شهدای هستهای نداشتهایم، چه چیزی توجه شما را به این قضیه جلب کرد؟ ایده شکلگیری این داستان چگونه به ذهن شما رسید و چرا پس از یک دهه به سراغ آن رفتید؟
در ابتدا باید بگویم «هِناس» پرترهای از شهید داریوش رضایینژاد نیست بلکه این اثر درباره شهره پیرانی همسر شهید است و قصه فیلم کاملاً از زاویه دید ایشان روایت میشود.
تولید اثر درباره موضوعاتی که جنبههای مختلفی میان مردم دارند، بسیار سخت است و ما برای رفتن به سراغ این قصه ترس داشتیم که تصور میکنم تا پایان جشنواره که بازخورد مخاطبان را بگیریم همچنان این ترس همراه ما هست. من، احسان ثقفی نویسنده و محمدرضا شفاه تهیهکننده سالها بود که ایده ساخت فیلمی درباره ترور این دانشمند را که جلوی چشم همسر و فرزند چهارسالهاش به شهادت رسیده است، داشتیم و برایمان به لحاظ سینمایی جذاب بود چراکه صحنه عجیب و دردناکی است. این موضوع را بسیار بالا و پایین کردیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که میتوان درباره این قضیه اثری را خلق کرد پس جلساتی را با خانم پیرانی همسر شهید برگزار کردیم و به نتایج خوبی رسیدیم که باعث شد در اجرایی کردن تصمیم خود مصممتر شویم.
از همراهی خانم پیرانی با پروژه «هِناس» برایمان بگویید.
ما پیش از «هِناس» تجربه نزدیک به این فیلم سینمایی را داشتیم و کارمان به تعطیلی انجامید پس این ترس را داشتیم که اگر میخواهیم وارد زندگی یک شهید شویم و آن را روایت کنیم، باید ارتباط مستمر با خانواده ایشان داشته باشیم چراکه توقع دارند تمام مسائل بدرستی بیان شود البته ما قرار نبود مستندی از زندگی شهید داریوش رضایینژاد تولید کنیم بلکه بهدنبال ساخت یک اثر سینمایی بودیم که نکات خاص خودش را دارد یعنی نمیتوان عین زندگی فرد را به تصویر کشید بلکه باید دخل و تصرفهای دراماتیک در آن انجام داد تا فیلم مخاطبپسند، اثرگذار و جذاب شود، ریتم بهتری داشته باشد، شخصیتپردازی در آن شکل بگیرد و....
در ابتدا نمیدانستیم همسر شهید چه واکنشی قرار است نشان بدهد و آیا میپذیرد اثری درباره همسرش ساخته شود یا نه اما خوشبختانه ایشان خود اهل فیلم و سینماست و بشدت در مسیر ساخت این فیلم با ما همراه بود. بارها به ایشان توضیح دادیم قرار نیست اثری مستند خلق کنیم و ممکن است شخصیتهایی به قصه اضافه و کم کنیم یا کارهای دیگری انجام بدهیم اما ایشان همه موارد را پذیرفت. بعدها متوجه شدیم همدلی ایشان با پروژه واقعاً استثنایی بود. زمانی که برای اولین بار فیلم را برای ایشان به نمایش گذاشتیم، احساس رضایت را در چشمانشان دیدیم و متوجه شدیم که با اثر ارتباط برقرار کرده است.
چه ملاحظاتی برای پرداختن به سوژه شهید هستهای یا خانواده ایشان داشتید؟ چون به نوعی «هِناس» یک بیوگرافی محسوب میشود.
همسر شهید رضایینژاد اگرچه با ما بسیار همراهی کرد اما وظیفه خود میدانستیم که از اصل سوژه دور نشویم اگرچه دخل و تصرفهای کمی را در فضای زندگی ایشان انجام دادیم. ملاحظات ما این بود که به اصل زندگی و شخصیت شهید و همسرش خدشه وارد نشود که کار سختی هم بود. در حقیقت ساخت یک اثر بیوگرافی از یک شخص زنده پُرچالش بود.
خانم پیرانی بهعنوان همسر شهید چقدر در انتخاب بازیگران دخیل بوده است؟
اعتماد ایشان به گروه ما مثالزدنی است چراکه به انتخابهای ما احترام میگذاشت و همراهی میکرد. تأکید میکنم که ایشان اصلاً در انتخاب بازیگران دخالتی نداشته است و زمانی که فهمید مریلا زارعی قرار است نقش ایشان را ایفا کند، بسیار خوشحال شد و برایش جذاب بود.
چقدر سعی کردید که به وجهه علمی شهید بپردازید، بُعد دانشگاهی شخصیت او را پُررنگ کنید و روایت آیندهنگر داشته باشید؟ در حقیقت تا چه اندازه پیشرفت و توسعه و اتفاقات ماجرای هستهای را به تصویر کشیدید؟
داریوش رضایینژاد یک نخبه بود اما ما نمیخواستیم وارد زندگی کاری ایشان شویم یعنی تعمداً این کار را انجام دادیم و وارد توسعه و پیشرفت مسائل هستهای نشدیم چراکه با ملاحظات امنیتی کار سخت میشد. ما تنها به ذکر این مسأله که ایشان فردی باسواد، مهم و تأثیرگذار در کشور است، اکتفا کرده و نشانهگذاریهایی انجام دادهایم اما نمیگوییم ایشان مشغول چه کاری بوده است در حقیقت تنها زندگی یک زن و شوهری را روایت میکنیم که زن متوجه میشود همسرش وارد یکسری پروژههای امنیتی شده و زندگیاش در معرض تهدید است پس تلاش میکند زندگی و همسرش را نجات بدهد تا به امنیت برسد اما در نهایت تصمیم دیگری میگیرد.
پایان قصه «هناس» از ابتدا برای مخاطب مشخص است. شما بهعنوان کارگردان چقدر تلاش کردید از این خطر خود را دور کنید تا فیلم برای مخاطب ارزش افزوده داشته باشد؟
قطعاً این مسأله یکی از چالشهای بزرگ ما بود و باید به گونهای آن را تولید میکردیم که برای مخاطب جذاب باشد اگرچه در کنار تعداد زیادی از مردم که داریوش رضایینژاد را میشناسند، عدهای هم هستند که آشنایی با این شهید ندارند. پس تصمیم گرفتیم داستان را از زاویه دید همسر شهید روایت کنیم و اینکه چگونه قرار است شهره پیرانی زندگیاش را حفظ کند همچنین تلاش کردیم جذابیتهایی را در زندگی ایشان ایجاد کنیم تا مخاطب با فیلم همراه شود به گونهای که فیلم در یک جاهایی وارد ژانر پُرتعلیق میشود تا مخاطب خود را به پایان فیلم برساند.
شما دومین اثر خود یعنی «هِناس» را همانند اثر اول در همکاری با سازمان سینمایی حوزه هنری تولید کردید. علت این امر چه بود؟ آیا پیشنهاد ساخت این فیلم از جانب شما بوده است؟
ما در اولین همکاری خود با سازمان سینمایی حوزه هنری که با فیلم «مصلحت» رقم خورد، تجربه خوبی را کسب کردیم. از سوی دیگر برایمان اهمیت داشت که حوزه پشت اثر ایستاد و کار نشدنی را به شدن تبدیل کرد به همین دلیل پیشنهاد جدید خود یعنی «هناس» را نیز با حوزه مطرح کردیم و آن را به سرانجام رساندیم.
تیم اصلی «هِناس» یعنی نویسنده، تهیهکننده و کارگردان فیلم «مصلحت» را نیز باهم کار کردهاند. این اتفاق چگونه رخ داد؟ آیا تیم خود را برای فیلمسازی انتخاب کردهاید؟
این تیم امروز شکل نگرفته است بلکه من، احسان ثقفی و محمدرضا شفاه سال هاست که با هم در زمینههای مختلف از جمله فیلم کوتاه و... کار میکنیم و تاکنون 2 اثر بلند سینمایی یعنی «مصلحت» و «هِناس» را نیز تولید کردهایم. باید بگویم که در حقیقت تیم خوبی را تشکیل دادهایم، همدیگر را درک میکنیم و به یک نگاه مشترک و منسجم رسیدهایم. امیدوارم در آینده کارهای بهتر و قویتر و جذابتری بسازیم.
خبرنگار
حسین دارابی که در دومین اثر خود یعنی «هِناس» تشویشهای زنی در آستانه از دست دادن تمام زندگیاش را روایت میکند، میگوید ملاحظات سازندگان این اثر برای پرداختن به سوژه فیلم این بوده است که به اصل زندگی و شخصیت شهید و همسرش خدشه وارد نشود که کار سختی هم بود و در حقیقت ساخت یک اثر بیوگرافی از یک شخص زنده پُرچالش است. «هِناس» به کارگردانی حسین دارابی، تهیهکنندگی محمدرضا شفاه و نویسندگی احسان ثقفی و مهدیه عیناللهی یکی از چهار اثر سازمان سینمایی حوزه هنری است که امسال در بخش سودای سیمرغ چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. این فیلم سینمایی که در ژانر بیوگرافی ساخته شده است قصه زندگی شهید داریوش رضایینژاد را از زبان همسر ایشان یعنی شهره پیرانی روایت میکند. ناگفته نماند که این اثر قصد نزدیک شدن به این شهید هستهای را نداشته است بلکه روایت تلاشهای عاشقانه زنی است برای بیرون کشیدن زندگیاش از تشویش و تلاطم. بهروز شعیبی و مریلا زارعی در حالی دو نقش اصلی این فیلم را ایفا میکنند که شعیبی خود فیلم «بدون قرار قبلی» را در جشنواره فیلم فجر امسال دارد و مریلا زارعی پس از سه سال با اثری جدید در مهمترین رویداد سینمایی کشور حضور پیدا کرده است. چگونگی رسیدن به این نوع روایت، همکاری شهره پیرانی با پروژه، همراهی مجدد با تیم «مصلحت» و... از جمله مواردی بود که با حسین دارابی کارگردان فیلم آن را مطرح کردیم که در ادامه میخوانید:
در ابتدا برایمان بگویید تغییر نام «صورت فلکی» به «هِناس» به چه دلیل بوده است؟
«هِناس» جزو گزینههای جدی ما برای عنوان اثرمان بود اما تصور میکردیم بهدلیل آنکه اسم خاصی است مخاطب عام نتواند با آن ارتباط بگیرد پس نام «صورت فلکی» را برای فیلم برگزیدیم چراکه فیلمنامه کار دارای سکانسهایی بود که به این اسم ارتباط داشت ولی به دلایلی مجبور به حذف آن سکانسها شدیم و «هِناس» را جایگزین نام اولیه فیلم کردیم که به نظر من این اسم بسیار درستتر و برای فیلم مناسبتر است.
تاکنون در سینمای ایران آثار مشخصی درباره پُرتره شهدای هستهای نداشتهایم، چه چیزی توجه شما را به این قضیه جلب کرد؟ ایده شکلگیری این داستان چگونه به ذهن شما رسید و چرا پس از یک دهه به سراغ آن رفتید؟
در ابتدا باید بگویم «هِناس» پرترهای از شهید داریوش رضایینژاد نیست بلکه این اثر درباره شهره پیرانی همسر شهید است و قصه فیلم کاملاً از زاویه دید ایشان روایت میشود.
تولید اثر درباره موضوعاتی که جنبههای مختلفی میان مردم دارند، بسیار سخت است و ما برای رفتن به سراغ این قصه ترس داشتیم که تصور میکنم تا پایان جشنواره که بازخورد مخاطبان را بگیریم همچنان این ترس همراه ما هست. من، احسان ثقفی نویسنده و محمدرضا شفاه تهیهکننده سالها بود که ایده ساخت فیلمی درباره ترور این دانشمند را که جلوی چشم همسر و فرزند چهارسالهاش به شهادت رسیده است، داشتیم و برایمان به لحاظ سینمایی جذاب بود چراکه صحنه عجیب و دردناکی است. این موضوع را بسیار بالا و پایین کردیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که میتوان درباره این قضیه اثری را خلق کرد پس جلساتی را با خانم پیرانی همسر شهید برگزار کردیم و به نتایج خوبی رسیدیم که باعث شد در اجرایی کردن تصمیم خود مصممتر شویم.
از همراهی خانم پیرانی با پروژه «هِناس» برایمان بگویید.
ما پیش از «هِناس» تجربه نزدیک به این فیلم سینمایی را داشتیم و کارمان به تعطیلی انجامید پس این ترس را داشتیم که اگر میخواهیم وارد زندگی یک شهید شویم و آن را روایت کنیم، باید ارتباط مستمر با خانواده ایشان داشته باشیم چراکه توقع دارند تمام مسائل بدرستی بیان شود البته ما قرار نبود مستندی از زندگی شهید داریوش رضایینژاد تولید کنیم بلکه بهدنبال ساخت یک اثر سینمایی بودیم که نکات خاص خودش را دارد یعنی نمیتوان عین زندگی فرد را به تصویر کشید بلکه باید دخل و تصرفهای دراماتیک در آن انجام داد تا فیلم مخاطبپسند، اثرگذار و جذاب شود، ریتم بهتری داشته باشد، شخصیتپردازی در آن شکل بگیرد و....
در ابتدا نمیدانستیم همسر شهید چه واکنشی قرار است نشان بدهد و آیا میپذیرد اثری درباره همسرش ساخته شود یا نه اما خوشبختانه ایشان خود اهل فیلم و سینماست و بشدت در مسیر ساخت این فیلم با ما همراه بود. بارها به ایشان توضیح دادیم قرار نیست اثری مستند خلق کنیم و ممکن است شخصیتهایی به قصه اضافه و کم کنیم یا کارهای دیگری انجام بدهیم اما ایشان همه موارد را پذیرفت. بعدها متوجه شدیم همدلی ایشان با پروژه واقعاً استثنایی بود. زمانی که برای اولین بار فیلم را برای ایشان به نمایش گذاشتیم، احساس رضایت را در چشمانشان دیدیم و متوجه شدیم که با اثر ارتباط برقرار کرده است.
چه ملاحظاتی برای پرداختن به سوژه شهید هستهای یا خانواده ایشان داشتید؟ چون به نوعی «هِناس» یک بیوگرافی محسوب میشود.
همسر شهید رضایینژاد اگرچه با ما بسیار همراهی کرد اما وظیفه خود میدانستیم که از اصل سوژه دور نشویم اگرچه دخل و تصرفهای کمی را در فضای زندگی ایشان انجام دادیم. ملاحظات ما این بود که به اصل زندگی و شخصیت شهید و همسرش خدشه وارد نشود که کار سختی هم بود. در حقیقت ساخت یک اثر بیوگرافی از یک شخص زنده پُرچالش بود.
خانم پیرانی بهعنوان همسر شهید چقدر در انتخاب بازیگران دخیل بوده است؟
اعتماد ایشان به گروه ما مثالزدنی است چراکه به انتخابهای ما احترام میگذاشت و همراهی میکرد. تأکید میکنم که ایشان اصلاً در انتخاب بازیگران دخالتی نداشته است و زمانی که فهمید مریلا زارعی قرار است نقش ایشان را ایفا کند، بسیار خوشحال شد و برایش جذاب بود.
چقدر سعی کردید که به وجهه علمی شهید بپردازید، بُعد دانشگاهی شخصیت او را پُررنگ کنید و روایت آیندهنگر داشته باشید؟ در حقیقت تا چه اندازه پیشرفت و توسعه و اتفاقات ماجرای هستهای را به تصویر کشیدید؟
داریوش رضایینژاد یک نخبه بود اما ما نمیخواستیم وارد زندگی کاری ایشان شویم یعنی تعمداً این کار را انجام دادیم و وارد توسعه و پیشرفت مسائل هستهای نشدیم چراکه با ملاحظات امنیتی کار سخت میشد. ما تنها به ذکر این مسأله که ایشان فردی باسواد، مهم و تأثیرگذار در کشور است، اکتفا کرده و نشانهگذاریهایی انجام دادهایم اما نمیگوییم ایشان مشغول چه کاری بوده است در حقیقت تنها زندگی یک زن و شوهری را روایت میکنیم که زن متوجه میشود همسرش وارد یکسری پروژههای امنیتی شده و زندگیاش در معرض تهدید است پس تلاش میکند زندگی و همسرش را نجات بدهد تا به امنیت برسد اما در نهایت تصمیم دیگری میگیرد.
پایان قصه «هناس» از ابتدا برای مخاطب مشخص است. شما بهعنوان کارگردان چقدر تلاش کردید از این خطر خود را دور کنید تا فیلم برای مخاطب ارزش افزوده داشته باشد؟
قطعاً این مسأله یکی از چالشهای بزرگ ما بود و باید به گونهای آن را تولید میکردیم که برای مخاطب جذاب باشد اگرچه در کنار تعداد زیادی از مردم که داریوش رضایینژاد را میشناسند، عدهای هم هستند که آشنایی با این شهید ندارند. پس تصمیم گرفتیم داستان را از زاویه دید همسر شهید روایت کنیم و اینکه چگونه قرار است شهره پیرانی زندگیاش را حفظ کند همچنین تلاش کردیم جذابیتهایی را در زندگی ایشان ایجاد کنیم تا مخاطب با فیلم همراه شود به گونهای که فیلم در یک جاهایی وارد ژانر پُرتعلیق میشود تا مخاطب خود را به پایان فیلم برساند.
شما دومین اثر خود یعنی «هِناس» را همانند اثر اول در همکاری با سازمان سینمایی حوزه هنری تولید کردید. علت این امر چه بود؟ آیا پیشنهاد ساخت این فیلم از جانب شما بوده است؟
ما در اولین همکاری خود با سازمان سینمایی حوزه هنری که با فیلم «مصلحت» رقم خورد، تجربه خوبی را کسب کردیم. از سوی دیگر برایمان اهمیت داشت که حوزه پشت اثر ایستاد و کار نشدنی را به شدن تبدیل کرد به همین دلیل پیشنهاد جدید خود یعنی «هناس» را نیز با حوزه مطرح کردیم و آن را به سرانجام رساندیم.
تیم اصلی «هِناس» یعنی نویسنده، تهیهکننده و کارگردان فیلم «مصلحت» را نیز باهم کار کردهاند. این اتفاق چگونه رخ داد؟ آیا تیم خود را برای فیلمسازی انتخاب کردهاید؟
این تیم امروز شکل نگرفته است بلکه من، احسان ثقفی و محمدرضا شفاه سال هاست که با هم در زمینههای مختلف از جمله فیلم کوتاه و... کار میکنیم و تاکنون 2 اثر بلند سینمایی یعنی «مصلحت» و «هِناس» را نیز تولید کردهایم. باید بگویم که در حقیقت تیم خوبی را تشکیل دادهایم، همدیگر را درک میکنیم و به یک نگاه مشترک و منسجم رسیدهایم. امیدوارم در آینده کارهای بهتر و قویتر و جذابتری بسازیم.
آغاز به کار چهاردهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر
چهاردهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر در 10 رشته هنری با حضور مسئولان و جمعی از هنرمندان همزمان در مؤسسه فرهنگی هنری صبای تهران و 30 استان کشور افتتاح شد. در مراسم افتتاحیه چهاردهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر محمود شالویی مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمود سالاری ، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، هادی مظفری، مدیر کل اداره هنرهای تجسمی و احسان آقایی، رئیس موزه هنرهای معاصر حضور داشتند. جشنواره چهاردهم هنرهای تجسمی فجر در بخشهای طوبای زرین، ایثار و فداکاری، تجسم هنر (استانها)، نظامی گنجوی ، کیوریتوریال در قالب پروژه «کاتب»، بخش مقالات و بخش مفاخر برگزار میشود.
قتل فجیع زن 17 ساله در اهواز
مرد جوان که با همدستی برادرش همسر 17 ساله خود را در اهواز به قتل رسانده بود در کمتر از 4 ساعت دستگیر شد. به گزارش «ایران»، حدود ساعت 15 دیروز، مرد جوانی در حالی که سربریده یک زن را در دست داشت مقابل چشمان وحشتزده مردم در میدان کسایی اهواز خندهکنان میدوید و قبل از حضور مأموران پلیس فرار کرد. با اعلام این موضوع علی حسنلو بازپرس ویژه قتل اهواز تحقیقات خود را آغاز کرد و مشخص شد این مرد با کمک برادرش همسر 17 سالهاش را در خانه سر بریده است. رئیس پلیس آگاهی استان خوزستان در این باره گفت: با تلاش مستمر و کار اطلاعاتی، کارآگاهان پلیس آگاهی، قاتلان را که شوهر و برادر شوهر مقتول بودند در کمتر از چهار ساعت شناسایی و دستگیر کردند.
الزامات تحقق سیاست همسایگی
ابوذر گوهریمقدم
معاون سیاسی و بینالملل مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری
در روابط بینالملل، کشورهای همسایه از اهمیت فوقالعادهای در سلسله مراتب منافع ملی برخوردارند و بهطور قطع هیچ کشوری نمیتواند بدون مشارکت و همکاری همسایگان در دنیای کنونی به اهداف ملی خود دست یابد. دولت سیزدهم با لحاظ این مسأله، به شکل خاص بر سیاست همسایگی بهعنوان یکی از اولویتهای سیاست خارجی خود تأکید دارد. حل برخی مسائل ایجاد شده با همسایگان در سالهای گذشته و لزوم استفاده از ظرفیت 15 همسایه کشور با توجه به جایگاه و شرایط خاص بینالمللی جمهوری اسلامی، خصوصاً معطوف به مسأله تحریمهای ظالمانه غرب، توجه به ظرفیتهای تمامی کشورهای همسایه را بیش از گذشته نشان میدهد.
تعریف شاخصها و مؤلفههای سنجشپذیر سیاست همسایگی برای دستگاهها جهت هماهنگی و همسویی آنها، همچنین وجود راهبرد کلان و سند انتظارات از روابط با تک تک همسایگان و تعیین نقش هر همسایه در تحقق اهداف کشور در موضوعات مختلف ضرورتی جدی است. از سوی دیگر پرهیز از نگاه بخشی و ساختاری محض به سیاست همسایگی و جاری شدن الزامات تحقق این سیاست در همه امور دستگاههای مرتبط و نیز اجماع نخبگانی و دستگاهی در داخل کشور در تعاملات با همسایگان بهعنوان یک ضرورت ملی، در عین تعیین فرماندهی واحد، از لوازم جدی پیشبرد این سیاست است.
امضای اسناد متعدد با همسایگان بدون اجرایی شدن آنها صرفاً از جایگاه ایران در منطقه خواهد کاست. مسأله مهم، پیگیری اجرای اسناد حول موضوعات مشترک، عینی و ملموس برای هر یک از همسایگان است. با توجه به شرایط تحریم و مشکلات بینالمللی دیگر، قراردادهای دوجانبه با همسایگان به تنهایی کافی نیست بلکه باید وارد موافقتنامه سه و چندجانبه و وابستهسازی کشورهای مختلف همسایه از مسیر ایران به یکدیگر شد. این امر نظیر توافق سوآپ گازی صورت گرفته میان ایران-ترکمنستان-جمهوری آذربایجان میتواند مانع از اقدامات تحریمی ضد ایران شود.ایجاد ارتباط و اتصال قوی و گسترده میان استانهای مرزی و همسایگان بویژه در حوزههای اقتصادی، اهمیت بسیاری در سیاست همسایگی دارد.تحقق سیاست همسایگی مستلزم کاهش تنش و اختلافات میان کشورهای همسایه است. در این راستا باید با لحاظ اصل عزت و بر اساس منافع ملی به حل برخی مسائل با همسایگان مبادرت کرد. مدیریت و نقشآفرینی فعال در تحولات منطقهای از الزامات تحقق سیاست بهینه همسایگی جمهوری اسلامی خواهد بود.توسل به دیپلماسی پارلمانی و استفاده از ظرفیت گروههای دوستی میتواند به دیپلماسی رسمی کشور کمک شایانی در تحقق سیاست همسایگی کند.در نهایت باید توجه کرد سیاست همسایگی در خلأ شکل نمیگیرد بلکه همزمان مستلزم تقویت دیپلماسی سازمانهای بینالمللی و ارتباط با قدرتهای نوظهور و تعاملات بینالمللی در ابعاد مختلف است. تحقق الزامات فوق خود منوط به وجود نظام حکمرانی مشخص در حوزه سیاست همسایگی معطوف به اجراییسازی مسأله است.
معاون سیاسی و بینالملل مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری
در روابط بینالملل، کشورهای همسایه از اهمیت فوقالعادهای در سلسله مراتب منافع ملی برخوردارند و بهطور قطع هیچ کشوری نمیتواند بدون مشارکت و همکاری همسایگان در دنیای کنونی به اهداف ملی خود دست یابد. دولت سیزدهم با لحاظ این مسأله، به شکل خاص بر سیاست همسایگی بهعنوان یکی از اولویتهای سیاست خارجی خود تأکید دارد. حل برخی مسائل ایجاد شده با همسایگان در سالهای گذشته و لزوم استفاده از ظرفیت 15 همسایه کشور با توجه به جایگاه و شرایط خاص بینالمللی جمهوری اسلامی، خصوصاً معطوف به مسأله تحریمهای ظالمانه غرب، توجه به ظرفیتهای تمامی کشورهای همسایه را بیش از گذشته نشان میدهد.
تعریف شاخصها و مؤلفههای سنجشپذیر سیاست همسایگی برای دستگاهها جهت هماهنگی و همسویی آنها، همچنین وجود راهبرد کلان و سند انتظارات از روابط با تک تک همسایگان و تعیین نقش هر همسایه در تحقق اهداف کشور در موضوعات مختلف ضرورتی جدی است. از سوی دیگر پرهیز از نگاه بخشی و ساختاری محض به سیاست همسایگی و جاری شدن الزامات تحقق این سیاست در همه امور دستگاههای مرتبط و نیز اجماع نخبگانی و دستگاهی در داخل کشور در تعاملات با همسایگان بهعنوان یک ضرورت ملی، در عین تعیین فرماندهی واحد، از لوازم جدی پیشبرد این سیاست است.
امضای اسناد متعدد با همسایگان بدون اجرایی شدن آنها صرفاً از جایگاه ایران در منطقه خواهد کاست. مسأله مهم، پیگیری اجرای اسناد حول موضوعات مشترک، عینی و ملموس برای هر یک از همسایگان است. با توجه به شرایط تحریم و مشکلات بینالمللی دیگر، قراردادهای دوجانبه با همسایگان به تنهایی کافی نیست بلکه باید وارد موافقتنامه سه و چندجانبه و وابستهسازی کشورهای مختلف همسایه از مسیر ایران به یکدیگر شد. این امر نظیر توافق سوآپ گازی صورت گرفته میان ایران-ترکمنستان-جمهوری آذربایجان میتواند مانع از اقدامات تحریمی ضد ایران شود.ایجاد ارتباط و اتصال قوی و گسترده میان استانهای مرزی و همسایگان بویژه در حوزههای اقتصادی، اهمیت بسیاری در سیاست همسایگی دارد.تحقق سیاست همسایگی مستلزم کاهش تنش و اختلافات میان کشورهای همسایه است. در این راستا باید با لحاظ اصل عزت و بر اساس منافع ملی به حل برخی مسائل با همسایگان مبادرت کرد. مدیریت و نقشآفرینی فعال در تحولات منطقهای از الزامات تحقق سیاست بهینه همسایگی جمهوری اسلامی خواهد بود.توسل به دیپلماسی پارلمانی و استفاده از ظرفیت گروههای دوستی میتواند به دیپلماسی رسمی کشور کمک شایانی در تحقق سیاست همسایگی کند.در نهایت باید توجه کرد سیاست همسایگی در خلأ شکل نمیگیرد بلکه همزمان مستلزم تقویت دیپلماسی سازمانهای بینالمللی و ارتباط با قدرتهای نوظهور و تعاملات بینالمللی در ابعاد مختلف است. تحقق الزامات فوق خود منوط به وجود نظام حکمرانی مشخص در حوزه سیاست همسایگی معطوف به اجراییسازی مسأله است.
سلام ایران
هر روز با شما در اینجا خواهیم بود، صدای شما، حرف شما و پیشنهاد شما را می شنویم و می خوانیم و بازگو می کنیم. با ما همراه باشید، بگویید و بنویسید
تلفن: 88769075 - 021
پیامک: 3000451213
نظــــــر مـــردم
تعیین تکلیف زمینهای واگذار شده از طرف جهاد سازندگی/ یک شهروند از تهران: سال 75 از طرف جهاد سازندگی به کارمندان جهاد در تهران 160 متر زمین در حاشیه تهران در قالب تعاونی واگذار شد و از کارمندان بابت این زمینها پول گرفتند و سند منگولهدار هم برایشان صادر شد. اما بعداً اعلام شد که این زمینها در محدوده کمربند سبز تهران قرار گرفته و به همین دلیل اجازه هرگونه تصرف، شامل ساختوساز و... داده نشد. در پیگیری کارمندان جهاد ، مسئولان اعلام کردند که قرار است زمینهای مذکور با زمینهای دیگری در منطقه 22 تهران معاوضه شود اما به دلیل سهلانگاری مسئولان مربوطه و نبود عزم کافی برای حل این مشکل طی سالیان گذشته صاحبان زمین همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرند. از مسئولان مربوطه درخواست میشود حق کارمندان زحمتکش جهاد را به آنان برگردانند.
افزایش نرخ تاکسی توسط رانندگان/ خانم فروزش: متأسفانه بعضی از رانندگان تاکسی خودسرانه قیمت کرایهها را زیاد از مسافران میگیرند در صورتی که تاکسیرانی مصوبهای بابت گران شدن قیمت نرخ کرایه نداشتهاند. لطفاً سازمان تاکسیرانی نظارت بیشتری بر فعالیت تاکسیرانان داشته باشد تا از تکرار تخلف در این باره جلوگیری گردد.
تلفن: 88769075 - 021
پیامک: 3000451213
نظــــــر مـــردم
تعیین تکلیف زمینهای واگذار شده از طرف جهاد سازندگی/ یک شهروند از تهران: سال 75 از طرف جهاد سازندگی به کارمندان جهاد در تهران 160 متر زمین در حاشیه تهران در قالب تعاونی واگذار شد و از کارمندان بابت این زمینها پول گرفتند و سند منگولهدار هم برایشان صادر شد. اما بعداً اعلام شد که این زمینها در محدوده کمربند سبز تهران قرار گرفته و به همین دلیل اجازه هرگونه تصرف، شامل ساختوساز و... داده نشد. در پیگیری کارمندان جهاد ، مسئولان اعلام کردند که قرار است زمینهای مذکور با زمینهای دیگری در منطقه 22 تهران معاوضه شود اما به دلیل سهلانگاری مسئولان مربوطه و نبود عزم کافی برای حل این مشکل طی سالیان گذشته صاحبان زمین همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرند. از مسئولان مربوطه درخواست میشود حق کارمندان زحمتکش جهاد را به آنان برگردانند.
افزایش نرخ تاکسی توسط رانندگان/ خانم فروزش: متأسفانه بعضی از رانندگان تاکسی خودسرانه قیمت کرایهها را زیاد از مسافران میگیرند در صورتی که تاکسیرانی مصوبهای بابت گران شدن قیمت نرخ کرایه نداشتهاند. لطفاً سازمان تاکسیرانی نظارت بیشتری بر فعالیت تاکسیرانان داشته باشد تا از تکرار تخلف در این باره جلوگیری گردد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
افزایش شاخصهای امید به آینده در دولت مردمی
-
تئاتر، جغرافیا و زیست انسانی
-
نمایش رفع تحریم
-
دوست دارم «موقعیت مهدی» یادآور «دیدهبان» باشد
-
مسیر تحریم شکن
-
تورم نقطهای خوراکیها 19 درصدکاهش در 5 ماه
-
رأیگیری علنی برای شفافیت
-
شفاف درباره تعرفه خدمات سلامت
-
قتل فجیع زن 17 ساله در اهواز
-
اُمیکرون 120 شهر را قرمز کرد
-
محدودیتها نباید سراسری باشد
-
محدودیت لازم است تعطیلی نه!
-
ذبح اصلاحات اقتصادی توسط دولت قبل در آبان 98
-
چرخش بحثبرانگیز مقتدی صدر
-
ایستادن پای «مصلحت» به تجربه «هِناس» رسید
-
آغاز به کار چهاردهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر
-
قتل فجیع زن 17 ساله در اهواز
-
الزامات تحقق سیاست همسایگی
-
سلام ایران
اخبارایران آنلاین